┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۷۷ و ۲۷۸
وقتی متوجه مصمم بودنم میشود باشه میگوید.پرده را میاندازد و میرود.آبی به صورتم میزنم..چادرسفیدم را روی سر جابجا میکنم.به استقبال بیبیبیرعنا میروم.جعبهی شیرینی را به دستم میدهد.تشکر میکنم و او را در بغل میگیرم.
_محسن خیلی سلام رسوند.کار پیش اومد باعث شد با پسر خواهرم بیام.
_سلامت باشن.قدم سر چشممون گذاشتین.خیلی خجالت دادین. راضی به زحمت نبودیم این همه راه!
_چہ زحمتی. بهتر شد از تهران زدم بیرون.
یکم دار و درخت ببینم دلم وا شه.
لبخند زنان و راضے وارد خانہ میشویم.در اتاق مهمانها مینشیند.عفت خانم برایم غذای متفاوتی میآورد و میگوید که مادر نباید از غذای عقیقه بخورد.بیبیرعنا بیشتر برایم از احکام عقیقه میگوید.حس مادرانگی در کلامش جاریست.برخلاف میلم غروبی سوار ماشین میشوند و میروند.
دستهای پینه بستهی بابا اسماعیل دلم را آتش میزند.او عجیب مثل پدر واقعی به من مهر میورزد.روزی که برای چکاب امید رفتم، پمادی هم برای دستان بابا اسماعیل گرفتم.خیلی دعایم کرد.بابا اسماعیل وارد اتاق میشود.
_کارم داشتین؟
بابا اسماعیل حواسش انگار پی من نیست و میگوید:
_باشه...حالا بعدا میام.
پی بابا اسماعیل را میگیرم.مطمئنم در چشمانش حرفها نهفتہ بود.عفت خانم میگوید توی حیاط است.از کنار دیوار آجری صدایش میکنم.در حال هیزم خورد کردن است.رویش را به من میکند و میگوید:
_فردا احمدآقا میاد پی هیزما.میگم خوردش کنم ببره.
کارش را تایید میکنم.کنارش میروم و خوب به چشمانش نگاه میکنم و میگویم:
_بابا اسماعیل؟ کارم داشتین؟اومدین توی اتاق فکر کنم کارم داشتین.
_آ..آره.راستشو بخواے..
مکث میکند و گوشم منتظر میماند.
_تو..با پوپکم فرقی نداری.دوستت دارم. دلم میسوزه وقتی اینطور میبینمت.دلم میخواد همیشه خوشحال باشی.
_من حالم خوبه با..با!
لبخندش عمیقتر میشود.
_میدونم بابا...هر وقت به تو و امیدجان نگاه میکنم حس شرمندگی دارم.چرا نباید سایهی یه پدر بالای سر این بچه باشه.خدا لعنت کنه اونایی که برای منافعشون با ذهن آدم بازی میکنن و به اسم هرچی هس بچههای مردمو فریب میدن.گاهی میگم شاید تربیت من درست نبود.همیشه از خدا خواستم کم بده رزقمونو ولی #حلال بده.خدا رو شکر هم یه نون حروم سر سفره جلوی زنو بچم نذاشتم.نمیدونم چرا این شد...
دلم به حالش میسوزد.
_حق دارین.اما گاهی هرچقدر نون حلال باشه نمیشه تاثیر محیط رو انکار کرد.من هم خیلی به این چیزا فکر میکنم.کاش اینطور نمیشد.کاش پای عقاید پوشالی پیمانو از دست نمیدادیم و ای کاش پیمان برمیگشت.
هیزمها را رها میکند و سرش را پایین میاندازد.
_راستشو بخوای نمیدونم چطور بگم تا خوب منظورمو متوجه بشی دخترم.تو هنوز جوونی و کلی راه در پیش داری. درست نیست زندگیت اینطور بگذره. حق تو اینه بهترینها رو داشته باشی.دلم آتیش میگیره وقتی امید رو اینجوری میبینم.هنوز اونقدر جوونی که نباید اسم بیوه روت بزارن.چی بگم والا... یه بنده خدایی هست بهم گفته یه چیزایی بهت بگم.مدیونی فکر کنی جز به صلاح خودت حرفی میزنم.تا عمر دارم پای تو و امید میشینم.براتون زحمت میکشم اما هیچی اینا جای یه زندگی واقعی رو نمیگیره.
حرفهاے بابااسماعیل بدجور مرا بهم میریزد. یکجورهایی میفهمم میخواهد چه بگوید.
_می...میخوام بگم تو اینجا نمون.انگ اینجا زیاد روی پیشونیمه. دوست ندارم یه کلام درمورد تو و امید کسی غلط حرف بزنه.اون بچه بزرگ بشه نباید شرمندهی همچین پدری بشه..چون کارهای نیست.
دست خودش نیست که اینا! چرا تا عمر داره خجالت بکشه از جرمی که مرتکب نشده؟!بِ..بهتره هم برای تو و هم برای امید که یه زندگی جدید شروع کنین.اگه لازمه این راز دفن بشه و به گوش امیدمم نرسه حاضرم غم دوریتونو تحمل کنم اما پسرم سرشکسته نباشه.
انگار بدجور بغضش گرفته و نمیتواند حرف بزند.شانههایش به لرزه درمیآید و دنیایم را تیره و تار میکند.
_بابا اسماعیل خوبید؟
صدای آهش در گوشم میپیچد.
_امان از حرف مردم بابا..تا دیروز با عزت و آبرو داشتم تو روستا زحمت میکشیدم ولی از وقتیکه این ماجرای عجیب پیش اومد و دهن به دهن چرخید پیر شدم بابا.. پیر!تا امروز هرطور بود تحمل کردم این زخم زبونا رو اما از یه جاهایی نه تنها زبان بلکه چشمشون هم تیر میشه.تو نمیخواد بابا اینجا باشی.خودم کار میکنم پولی دستم میاد برات توی تهران خونه اجاره میکنم.این بچه نباید اینجا بزرگ بشه.
دلم بدجور برای غرور زخمخوردهاش میسوزد. معلوم نیست این بار چه اتفاقی افتاده!
_نه من نمیزارم برم.
_بخاطر پسرت برو بابا.یکم به آیندهش فکر کن. نمیخواستم اینو الان بگم اما چی بگم..مثل استخون توی گلوم گیر کرده. یه بنده خدایی هم گفته...
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🗣😢🙏 گفتارهاي منبر را مقدّمه برای روضه سیّدالشّهدا علیه السلام مي دانم، و روضه را مقدّمه براي دعا برای امام زمان علیه السلام
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود:
خوراك، هر چقد مطبوع و خوب باشد، اگر نمك نداشته باشد، آدم از آن خوراك لذت نمي برد. خوراك بايد نمك داشته باشد. محبوب شما هم، هرچه قدر زیبا باشد، اگر نمك نداشت، صباحت بدون ملاحت، دلربا نميشود. مجمع روحاني هم همين طور است. مجامع روحاني، هرچقدر هم پرمعنا باشد، اگر نمک نداشته باشد، لذّت ندارد. نمك مجامع روحاني، توسّل به امام حسين علیه السلام ،ذکر سیدالشهدا علیه السلام و گريه بر امام حسين علیه السلام است. من در این باب، خيلي حرفها دارم. در دهه عاشورا، اگر از چشم خود من اشك جاري نشود، آن شب و روز براي من منفور و مطرود است. چشميكه در دهه عاشورا خشك بماند و نگرید، آن چشم پيش بنده منفور است. مجمع روحاني كه منعقد شود و در آن، توسّل و توجّهي به ناحیه امام حسين علیه السلام نشود، آن مجمع در نظر بنده بي نمك است. لهذا، خواه ناخواه باید در خانه امام حسين علیه السلام هم برويم. بايد تا كربلا يك قدم برويم، حالا كم يا زياد. همين قدر كه حال عزایي در مجلس پيدا بشود، خدا را می خوانم.
يك شعري از «علامه بحرالعلوم» يادم آمد. در نظر بنده اعتبار اشعار علامه بحرالعلوم از مقاتل معتمده كمتر نيست. در آن مجموعه مفصلی كه راجع به مرثیه سيدالشهداء علیه السلام سروده است، دو تا شعر دارد که اجمالاً معنی آن، این است:
لشکر! چرا مرا دعوت كرديد؟ شما مرا دعوت كرديد. نامهها نوشتيد. فرستاديد. مهمانتان دست زن و بچه اش را گرفته و آمده است، به سرزمين شما وارد شده است. مهمان اگر دعوت شد، وقتي وارد بر میزبان ميشود، هرچه طلب كند، مادامیکه ميزبان قدرت دارد، بايد خواسته مهمان را برآورد، چون دعوت كرده است. مهمان شما وارد شده است، مهمان شما از شما طلب يك جرعه آب می كند. آيا دادرس و فريادرسي هست به داد اولاد پيغمبر صلّی الله علیه و آله برسد؟ يك شربت آبي به آن ها بدهد؟ آيا يك فرد بامروّتي پيدا ميشود به اين بچه شيرخواره من رحم كند؟
بنده گفتارهاي منبر را مقدّمه برای روضه مي دانم، روضه را مقدمه براي دعا مي دانم. حالتان، حال توجّه به خداست، چند تا آمين بگوئيد، آن وقت تشريف ببريد.
خدايا! به قطرات خون امام حسين علیه السلام و به قطرات اشك امام حسين علیه السلام همين ساعت امر فرج و ظهور امام زمان علیه السلام را اصلاح بفرما. به زودی ما را به دیدار و به نصرت آن بزرگوار سعادتمند بفرما. دل ما را از نور ولایت و محبتش متجلّی و منجلی فرما. قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضی و خشنود فرما. سایه عزّ ولایش را بر سر ما و همه مسلمانان مستدام بدار. ما را در ظلّ ولایش از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمهای حفظ بفرما. مشکلات ما را به برکات امام زمان علیه السلام حلّ و سهل و آسان بفرما.
(سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، سال 1392 قمری، مجلس اوّل)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏😓 🕌هر وقت به نماز جماعت ايستاديد، متوجه امام حسين علیه السلام شوید و آنوقت وارد نماز شويد
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در منابر خود در مسجد سیّدعزیزالله تهران در سال 1396 قمری می فرمود:
صلّي الله عليك يا اباعبدالله! طعام بينمك، مزه ندارد. مجلس روحاني بي گريه بر امام حسين علیه السلام رونق ندارد. قربانت بروم امام حسين. دين، دور سر تو ميگردد اي پسر فاطمه! اين نماز جماعتها به بركت آن نماز جماعتي است كه تو در مقابل تيرها خواندي. پسر فاطمه يك نماز جماعت خواند، دو سه تا قرباني داد. اين نمازهاي بي قرباني به بركت نماز قرباني دار امام حسين علیه السلام است. هر وقت به نماز جماعت ايستاديد، يادتان به نماز جماعت كربلا بيايد، يك نگاه به طرف كربلا كنيد و بگویید: السّلام عليك يا ابا عبد الله! السّلام عليك يابن رسول الله! السّلام عليك و رحمه الله و بركاته. متوجه امام حسين علیه السلام شوید و آنوقت وارد نماز شويد. يك وقتي به هر جماعتي كه مي رفتم، يادم از جماعت امام حسين علیه السلام مي آمد، و سلامي به قبرش مي فرستادم، و حالم منقلب مي شد، و آن نماز من خير و بركت و روحانيت و معنويت داشت.
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران ( به دعوت مرحوم آیت الله العظمی خوانساری)، 13 رمضان 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑 روضه جناب عبدالله بن الحسن علیه السلام
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد ملک تهران در سال 1383 قمری می فرمود:
برويم جایى كه بتوانيم امام زمان علیه السلام را پيدا كنيم. بهترين جاها، دور و بر امام حسين علیه السلام است؛ كربلاى امام حسين علیه السلام است. آنقدرى كه امام حسين علیه السلام دل ما را برده، صد برابر دل امام زمان علیه السلام را برده است.
من عقيدهام این است: رویى كه اشك امام حسين علیه السلام را دارد، در مقابل خدا و پيغمبر آبرو دارد، عزّت دارد، حرمت دارد.
حسین بن علی علیه السلام در گودال افتاده. خون، جلوی چشمانش را گرفته. گرد و خاك ها بالاى خون ها نشسته. يك وقت نگاه كرد ديد «عبدالله» مي آيد. يك پسر بچّه كوچك که از امام حسن علیه السلام باقى مانده است. او همان سالِ رحلت امام حسن علیه السلام به دنيا آمده و سه چهار سال از قاسم كوچكتر است. اين بچّه از خيمه بيرون آمده. يك وقت زينب کبری علیهاالسلام ديد عبدالله روانه شده است. هر چه خواست جلوی او را بگيرد ممكن نشد. گفت مي خواهم نزد عموى بزرگوارم بروم.
امام حسین علیه السلام خون ها را از جلوی چشمانش پاك كرد. ديد عبدالله است و می گوید: عمو جان! بلند شو به خيمه برويم. عمو! چرا از خيمه بيرون آمدى؟ همينطور كه بچّه با عمو صحبت مي كرد يك لامذهبى آمد شمشير را حواله كرد. آقازاده دستش را جلو گرفت و گفت: «... يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ! أَ تَقْتُلُ عَمِّي؟» ای خبيث زاده! مي خواهى عموى مرا بكشى؟! دست را جلو آورد. شمشير اين خبیثِ بي دين وارد شد. رسيدن شمشير همان و دست آقازاده از بدنش جدا شد. دست به پوست آويخته شد. يك كلمه گفت و دل امام حسين علیه السلام آتش گرفت. بچّه در صدمات، مادرش را صدا مي زند. بر عكس، اين آقازاده ، همین كه شمشير وارد شد، دست آقازاده به پوست آويخته شده، يك مرتبه صدا زد: «يا عمّاه!» واى عمو!
(سخنرانی های مسجد ملک، ماه رمضان 1383 قمری، مجلس شانزدهم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥😥 امام زمان علیه السلام را دیده اند که برای اباعبدالله الحسین علیه السلام چه ناله های جانگدازی می کشد
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجدالمصطفی (واقع در حسن آباد تهران) در محرم سال 1397 قمری می فرمود:
یک سطر عبارت از زیارت ناحیه که از امام زمان علیه السلام است می خوانم. امام زمان علیه السلام، هم روضه خوان است و هم مستمع است، و هم بهتر از ما روضه های سوزناک می خواند، و هم بیشتر از شما گریه می کند. او را با همین چشم های ظاهری دیده اند که گریه می کند. او را دیده اند که چه ناله های جانگدازی می کشد. آنگونه که آدم جوان مرده در مرگ جوانش داد می کشد، همینطور گریه می کرده است. در زیارت ناحیه هم می فرماید: «لأندُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسائاً». یک کلمه از روضه او را می خوانم، هرکس اهل علم است و معنای عبارت را می فهمد، گریه کند تا برای شما معنی کنم.
«(یا جدّاه) تَطَؤُكَ الْخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا، وَ تَعْلُوكَ الطُّغَاةُ بِبَوَاتِرِهَا. قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبِينُكَ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ وَ الِانْبِسَاطِ شِمَالُكَ وَ يَمِينُكَ»
امام زمان علیه السلام آن ساعت جان دادن امام حسین علیه السلام را بیان می کند. می گوید: یا جداه! ساعت آخر عمرت رسیده است، روی زمین افتادی، عرق مرگ به پیشانی تو نشسته است، این بدن تو دائم جمع می شود، دائم پهن می شود، دائم از چپ به راست می روی، از راست به چپ می روی. می فهمید یعنی چه؟ می فهمید دم مردن امام حسین علیه السلام چگونه بوده است؟ مثل مرغی که سرش را ببرند، دائم بلند می شود و از اینطرف به آنطرف می افتد، از آنطرف به اینطرف می آید، مثل یک ماهی که از آب بیرون بیاندازند. شانهاش درد می کند، سرش درد می کند، پهلویش درد می کند، شکمش درد می کند، همینطور به خودش می پیچد.
اگر ناله های خودتان را رها می کنید و دست بر سر است، بگویم؟ می گوید: یا جداه! در همین حالت جان دادن بودی، این لامذهب ها سواره بر بدنت تاختند. ای وای! می گویند: دم مردن روی سینه محتضر را باز بگذارید تا راحت نفس بکشد، روی سینه اش سنگین نباشد. امّا امام زمان علیه السلام می گوید: یا جداه! دم جان دادن تو، این لامذهبها سواره بر بدنت تاختند. ای کاش همین بود. علاوه بر سُم اسبها، اینقدر شمشیر و نیزه! ای وای!
دستها را دراز کنید کربلا ببرید کنار گودال قتلگاه. همان بدن مقدّس را از زیر پای اسبها بردارید و روی دستها بگیرید و به درگاه خدا شفیع قرار دهید. با چشمان گریان، و سینه های سوزان، جسد مقدس اباعبدالله علیه السلام بالای دست، بحقّ الحسین المظلوم علیه السلام و بعترته و اصحابه، با تضرّع و زاری به درگاه خدا، ده نوبت یا الله!
الهنا به آن بدن پاره پاره و به آن روح مطهری که از آن بدن قطع علاقه کرد و به خطاب «ارجِعی الی ربِّک راضیَةً مَرضیِّةَ» و به شاهق قدس لاهوت پرواز کرد، تو را قسم میدهیم همین ساعت امر فرج امام زمان علیه السلام را اصلاح بفرما.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»