eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 گفتن یک کلمه «ممنونم» برای هر خدمتِ همسر (ولو خدمتی به کوچکی دادن قاشق به شما بر سر سفره) به ظاهر است اما تاثیر زیادی بر طرز و رفتارهای بعدی همسرتان دارد. 💠در واقع با گفتن این جمله، ثابت می‌کنید که و قدرشناس هر کاری که برای شما انجام می‌دهد، هستید. 💠در نتیجه، همسرتان خواهد کرد که به تک تک کارهایی که برایتان انجام می‌دهد، توجه داشته و لذا سعی می‌کند به رفتارهای خوبش دهد و همیشه در نگاهِ قدردان شما لذت ببرد.
👌 💠 گفتن یک کلمه «ممنونم» برای هر خدمتِ همسر (ولو خدمتی به کوچکی دادن قاشق به شما بر سر سفره) به ظاهر است اما تاثیر زیادی بر طرز و رفتارهای بعدی همسرتان دارد. 💠در واقع با گفتن این جمله، ثابت می‌کنید که و قدرشناس هر کاری که برای شما انجام می‌دهد، هستید. 💠در نتیجه، همسرتان خواهد کرد که به تک تک کارهایی که برایتان انجام می‌دهد، توجه داشته و لذا سعی می‌کند به رفتارهای خوبش دهد و همیشه در نگاهِ قدردان شما لذت ببرد.
🙏🌷 🌷🙏 👈 گفتن یک کلمه «ممنونم» برای هر خدمتِ همسر (ولو خدمتی به کوچکی دادن قاشق به شما بر سر سفره) به ظاهر است 👈اما تاثیر زیادی بر طرز و رفتارهای بعدی همسرتان دارد. 👈در واقع با گفتن این جمله، 🙏 ثابت می‌کنید که و قدرشناس هر کاری که برای شما انجام می‌دهد، هستید. 👈در نتیجه، همسرتان خواهد کرد که به تک تک کارهایی که برایتان انجام می‌دهد، 👌توجه داشته و 👈 لذا سعی می‌کند به رفتارهای خوبش ادامه دهد و همیشه در نگاهِ قدردان شما لذت ببرد.
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس
✍️ 💠 در این قحط ، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن (علیه‌السلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما می‌سپرم!» از و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست ، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه نزنه!»... نویسنده: @haram110
هدایت شده از حرم
🔴 💠 گفتن یک کلمه «ممنونم» برای هر خدمتِ همسر (ولو خدمتی به کوچکی دادن قاشق به شما بر سر سفره) به ظاهر است اما تاثیر زیادی بر طرز و رفتارهای بعدی همسرتان دارد. 💠در واقع با گفتن این جمله، ثابت می‌کنید که و قدرشناس هر کاری که برای شما انجام می‌دهد، هستید. 💠در نتیجه، همسرتان خواهد کرد که به تک تک کارهایی که برایتان انجام می‌دهد، توجه داشته و لذا سعی می‌کند به رفتارهای خوبش دهد و همیشه در نگاهِ قدردان شما لذت ببرد.
حرم
💞💞💍💍💞💞 #توصیه_های_جلسه_خواستگاری ✅21.در مورد #مسائل جنسی صحبت نكنید. زنان از شنیدن صـحبـت های جنسی
💞💞💍💍💞💞 ✅23. باشید. از او نخواهید همانجا به شما پاسخ گوید یا اصرار نكنید در همان جلسه تاریخ و عروسی مشخص شود. او این گونه خواهد كرد به نظر او اهمیت نمی دهید. ✅24.به زمان جلسه دقت كنید. ندهید آنقدر طولانی و خسته كننده باشد كه تاثیرش را از دست بدهد یا ل آور گردد. ✅25.شاید همه آنچه باید، در یك جلسه خواستگاری نتوان كرد، هیچ اشكالی ندارد تعداد جلسات خواستگاری را اضافه نمایید، به این كه حسن نیت داشته باشید. این مطلب را با او درمیان بگذارید و را به عهده بزرگترها بگذارید.
قالَ رَسولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ...» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: فرزند، هفت سال اول زندگی سید و آقا، هفت سال دوم فرمانبر و هفت سال سوم وزیر و مشاور است... الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ، یعنی از تولد تا هفت سالگی فرزند را چنان تربیت کنید که انگار با و طرف هستید؛ 👈به نحوی که طفل هم کند آقا است. 💎 روایت همانطور که به پدر و مادر به لحاظ تشریعی فرمان می دهد که فرزند را تا هفت سالگی امیر خود بدانند، به کودک هم از لحاظ تکوینی احساس آقایی و سیادت در این سنین را می دهد. 🌀 معنی آقایی طفل این نیست که چون آقاست، هر کاری هم که برایش مضر است انجام دهد. خیر! کدام سید و آقاست که بخواهد راه اشتباهی برود و و به دلیل آقا بودن او، وی را به حال خود بگذارد؟ 👈وزیر، خطرها و اشکال های تصمیم ها را تذکّر میدهد و در نشست ها و مصاحبه ها نکته های ارزنده و راه های موفّقیت را مطرح می کند؛ اما همه این برنامه ها، با رعایت و و رعایت و معنی «سید» انجام می شود. آقایی به معنی رهایی نیست. 👈🌹وسعت راه، گستردگی احساس مسئولیت و احساس اینکه همه در خدمت طفل هستند، به او تصمیم گیری و حس اعتماد به محیط می دهد....
🔴 💠 گفتن یک کلمه «ممنونم» برای هر خدمتِ همسر (ولو خدمتی به کوچکی دادن قاشق به شما بر سر سفره) به ظاهر است اما تاثیر زیادی بر طرز و رفتارهای بعدی همسرتان دارد. 💠در واقع با گفتن این جمله، ثابت می‌کنید که و قدرشناس هر کاری که برای شما انجام می‌دهد، هستید. 💠در نتیجه، همسرتان خواهد کرد که به تک تک کارهایی که برایتان انجام می‌دهد، توجه داشته و لذا سعی می‌کند به رفتارهای خوبش دهد و همیشه در نگاهِ قدردان شما لذت ببرد.