eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
8هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
🍀 ⬛️ رسول الله (ص) . اى فاطمه! همه ها در روز است جز چشمى كه بر مصيبت هاى بگريد . 📗 بحار الأنوار، ج 44 ، ص 293 . ⬛️ امام صادق (ع) : . خدا حیا مى‏ کند کننده بر ابن على علیه السلام را عذاب نماید . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94 . . ⬛️ حضرت زهرا (س) : . هرگاه کنندگان بر حسینم داخل شوند ، من هم داخل بهشت می‏شوم . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86 . . ⬛️ امیرالمومنین (ع) : . خداوند براى ما، شیعیان و پیروانى برگزیده است که ما را یارى مى کنند، با خوشحالى ما مى شوند و در اندوه و غم ما، مى گردند . 📗 غررالحکم ، ج 1 ، ص 235 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . من کُشته هیچ مؤ منى مرا یاد نمى کند مگر آنکه ( بخاطر مصیبتهایم ) مى کند . 📗 بحارالانوار، ج 44 ، ص 279 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . چشمان هر کس که در مصیبتهاى ما اى اشک بریزد ، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد . 📗 احقاق الحق ، ج 5 ، ص 523 . . ⬛️ امام سجاد (ع) : . من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه علیها السّلام را به یاد نیاوردم ، مگر آنکه بخاطر آن ، اشکبار گشت . 📗 بحارالانوار، ج 46 ، ص 109 . 🏴
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_سوم 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... نویسنده: @haram110
🍀 ⬛️ رسول الله (ص) . اى فاطمه! همه ها در روز است جز چشمى كه بر مصيبت هاى بگريد . 📗 بحار الأنوار، ج 44 ، ص 293 . ⬛️ امام صادق (ع) : . خدا حیا مى‏ کند کننده بر ابن على علیه السلام را عذاب نماید . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94 . . ⬛️ حضرت زهرا (س) : . هرگاه کنندگان بر حسینم داخل شوند ، من هم داخل بهشت می‏شوم . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86 . . ⬛️ امیرالمومنین (ع) : . خداوند براى ما، شیعیان و پیروانى برگزیده است که ما را یارى مى کنند، با خوشحالى ما مى شوند و در اندوه و غم ما، مى گردند . 📗 غررالحکم ، ج 1 ، ص 235 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . من کُشته هیچ مؤ منى مرا یاد نمى کند مگر آنکه ( بخاطر مصیبتهایم ) مى کند . 📗 بحارالانوار، ج 44 ، ص 279 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . چشمان هر کس که در مصیبتهاى ما اى اشک بریزد ، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد . 📗 احقاق الحق ، ج 5 ، ص 523 . . ⬛️ امام سجاد (ع) : . من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه علیها السّلام را به یاد نیاوردم ، مگر آنکه بخاطر آن ، اشکبار گشت . 📗 بحارالانوار، ج 46 ، ص 109 . 🏴
🍀 ⬛️ رسول الله (ص) . اى فاطمه! همه ها در روز است جز چشمى كه بر مصيبت هاى بگريد . 📗 بحار الأنوار، ج 44 ، ص 293 . ⬛️ امام صادق (ع) : . خدا حیا مى‏ کند کننده بر ابن على علیه السلام را عذاب نماید . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94 . . ⬛️ حضرت زهرا (س) : . هرگاه کنندگان بر حسینم داخل شوند ، من هم داخل بهشت می‏شوم . 📗 کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86 . . ⬛️ امیرالمومنین (ع) : . خداوند براى ما، شیعیان و پیروانى برگزیده است که ما را یارى مى کنند، با خوشحالى ما مى شوند و در اندوه و غم ما، مى گردند . 📗 غررالحکم ، ج 1 ، ص 235 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . من کُشته هیچ مؤ منى مرا یاد نمى کند مگر آنکه ( بخاطر مصیبتهایم ) مى کند . 📗 بحارالانوار، ج 44 ، ص 279 . . ⬛️ امام حسین (ع) : . چشمان هر کس که در مصیبتهاى ما اى اشک بریزد ، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد . 📗 احقاق الحق ، ج 5 ، ص 523 . . ⬛️ امام سجاد (ع) : . من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه علیها السّلام را به یاد نیاوردم ، مگر آنکه بخاطر آن ، اشکبار گشت . 📗 بحارالانوار، ج 46 ، ص 109 . 🏴