🤔نهیازمنکر افراد زباننفهم چگونه باید باشد؟!
🌿...عَنْ مَحْفُوظٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع رَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ وَ انْصَرَفَ فَمَشَيْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ كَالْمُطَرِّقِ لَهُ فَإِذَا رَجُلٌ أَصْفَرُ عَمْرَكِيٌ قَدْ أَدْخَلَ عُودَةً فِي الْأَرْضِ شِبْهَ السَّابِحِ وَ رَبَطَهُ إِلَى فُسْطَاطِهِ وَ النَّاسُ وُقُوفٌ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ يَمُرُّوا فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «يَا هَذَا اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَ هَذَا الَّذِي تَصْنَعُهُ لَيْسَ لَكَ.» قَالَ فَقَالَ لَهُ الْعَمْرَكِيُّ: أَ مَا تَسْتَطِيعُ أَنْ تَذْهَبَ إِلَى عَمَلِكَ لَا يَزَالُ الْمُكَلِّفُ الَّذِي لَا يُدْرَى مَنْ هُوَ يَجِيئُنِي فَيَقُولُ يَا هَذَا اتَّقِ اللَّهَ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِخِطَامِ بَعِيرٍ لَهُ مَقْطُوراً فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ فَمَضَى وَ تَرَكَهُ الْعَمْرَكِيُّ الْأَسْوَدُ.
📚الكافي، ج۵، ص۶۱
🌿شخصی بهنام محفوظ اسکاف نقل میکند:
🔹امام صادق (علیهالسلام) را دیدم که (در ایام حج، در سرزمین منی) جمره عقبه را سنگ زدند و بازگشتند. من نیز جلوی ایشان مانند کسی که راه را برای (شترِ) ایشان باز کند، راه میرفتم.
🔹ناگهان با مردی زردرنگ و عَمرَکی مواجه شدیم که چوبی را در زمین فرو کرده بود و آن را (با طنابی) به خیمهاش وصل کرده بود و مردم ایستاده بودند (چون راه بسته بود،) نمیتوانستند عبور کنند.
🔸امام صادق (علیهالسلام) به او فرمودند: «ای فلانی! از خدا بپرهیز! این چیزی که ساختهای، حق چنین کاری را نداری.»
🔹مرد عمرکی گفت: نمیتوانی بروی دنبال کارت؟ دائماً افرادی اهل تکلّف که معلوم نیست که هستند، میآیند و میگویند: «فلانی! از خدا بپرهیز!»
🔸امام صادق (علیهالسلام) طناب شترهایی که به هم بسته شده بودند [و به ظاهراً به آن چوب وصل شده بودند] را بالا گرفتند، سر خم کردند و از آنجا عبور کردند.
🔹آن مرد نیز (که قصد مشاجره با حضرت را داشت،) حضرت را رها کرد.
📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــ
🔺آری، با چنین افراد زباننفهمی، نباید دهانبهدهان شد و مشاجره نمود، بلکه باید تذکر داد و عبور کرد.
#امام_صادق_علیه_السلام #نهی_از_منکر #بستن_راه_مردم #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در « کانال حرم »:
💠 @haram110
🔻 #معروف_به_خطر ❗️
#فطرت_پاک
بنده یه پسر ۴ ساله دارم، با هم سوار مترو شده بودیم ... 🚈
👸یه خانومی که کنار ما ایستاده بود ، شروع کرد به بازی کردن با پسرم ...
⚠️پسرم اخم کرد و بهش گفت: شما زشتی😧
یه دفعه همه برگشتن سمت ما👀
خانم گفت: چیکار کنم باهام دوست بشی؟
گفت خوشگل شو!! 😇
همه واگن توجهشون به ما جلب شده بود ، 😳 خودم تعجب کرده بودم ، ولی چیزی نگفتم.
اون خانم گفت: عزیزم چیکار کنم خوشگل شم؟ 🤔
پسرم گفت مثل مامانم شو ، لبخند رو لبای خانومه خشک شد. 😕
یه نگاهی به من کرد ، بهش لبخند زدم 🙂 و گفتم شما از من زیباتری اما خب فطرت بچه که پاکه این طوری دوست داره!
(به گردی صورتم اشاره کردم)
حواسم بود که چند نفر خودشونو جمع کردن ، خانومه هم به طور مصنوعی دستشو برد سمت شالش ، پسرم گفت گوشوارتو بکن زیر روسریت! 😟
اونقدر حیرت انگیز بود فضا که همه متعجب بودن.
یه دختری اون طرف تر با لج پیاده شد و گفت: بچه هاشونم کردن گشت ارشاد ، حال آدمو به هم میزنن ؛ 😒 اما کسی دیگه چیزی نگفت.
خانومه که خودشو جمع کرده بود به پسرم گفت حالا باهام دوست میشی؟! 🙃
پسرم به من گفت: مامان منو بشون رو پات این خانومه بشینه خسته نشه.
خانومه دلش ضعف رفته بود. 😍
نشست و نازش کرد.
پسرم گفت جا بهت دادم منو دعا کن. 📿
بهش گفتم تو مترو و اتوبوس به هر کس جا بدیم برامون دعا میکنه ، اینو به همه خانوما میگه...
خانومه گفت تو باید برای من دعا کنی🙏 و بهش شکلات داد. 🍬
فهمیدم حالش عوض شد ، راستش خودم هم بغض کرده بودم... 😢
📖منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲»
• مجموعه خاطرات #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، ص۸۲ و ۸۳
• کاری از جنبش حیا
🌼🍃🌼
#فرازی_از_تاریخ⏳
#وقایع_قبل_از_محرم📜
حرکت از مدینه به مکه 🐎 🐪
امام حسین(ع) شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال ۶۰ق به همراه ۸۴ نفر از اهل بیت و یارانش، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
بنابر برخی منابع، ایشان شبهنگام نزد #قبر_مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.
در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کرد.
در این سفر به جز #محمد_بن_حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت(ع)، ایشان را همراهی میکردند.❤️
علاوه بر بنی هاشم، ۲۱ نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شدند.
محمد بن حنفیه #برادر_امام_حسین(ع) پس از اطلاع از سفر قریبالوقوع امام، برای خداحافظی نزد ایشان آمد. حسین(ع) #وصیت_نامه ای برای او نوشت که در آن آمده است:
💖✍🏻 من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری، حرکت نکردم؛
بلکه اصلاح امّت جدّم را میجویم. میخواهم #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کنم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم....💖
امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.
در میان راه مکه، حسین(ع) با عبدالله بن مطیع برخورد کرد.
او از مقصد امام پرسید.
امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا برسم، از خداوند متعال برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد».
عبدالله امام را از مردم #کوفه برحذر داشت و از ایشان خواست در #مکه باقی بماند.
امام حسین(ع) بعد از ۵ روز، در #سوم_شعبان سال ۶۰هـ ق به مکه رسیدو با استقبال گرم مردم مکه و حاجیان بیت الله الحرام روبرو شد.😍
#ادامه_دارد....
📗ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
و...
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @haram110
#چت
#کامنت
#عادی_شدن_روابط_دختر_و_پسر
#فضای_مجازی !
اوایل آمدن به فیسبوک و به قول معروف شبکه اجتماعی بود. 📲
هنوز به طور کامل با حال و هوای حاکم بر این فضاها و روابط مابین افراد آشنا نبودم.
با اینکه خیلی مواظب اخلاق هستم و در روابط به شدت حریم ها را رعایت می کنم اما اینجا کم کم شوخی و گذاشتن کامنت های صمیمانه در زیر پست های آقایون برایم امری عادی شد...😑
اصلا احساس گناه نمیکردم ، چون هنوز اعتقاد نداشتم که دارم اشتباه می کنم و این حرفهایی که رد و بدل میشد را نوعی صمیمیت بین برادران مذهبی ام میدونستم! و برخی از آنها هم متقابلاً چنین باوری داشتند! 🚫
یه روز در حالی که زیر یه پست تو یکی از گروه ها مشغول اختلاط کلامی و به اصطلاح کامنت بازی بودیم ، یک دفعه یکی از آقایان که تازه به جمع پیوسته بود یک کامنتی گذاشت با این مفهوم که "دیگه بسه! بس کنید این بی مبالاتیا رو" ❌😡
(جالب اینجاست که خود اون پست در مورد یک مسئله دینی و ارزشی بود.)
بعد از آن هم بلافاصله عضویت گروه را ترک کرده بود.
اکثر اعضای گروه از برخورد ایشان ناراحت شدند و اظهار رنجش کردند.😒
من هم مثل اونا بودم ولی مثل اینکه بیدار شده باشم ، دیگه به کامنت بازی ادامه ندادم و اون پست رو رها کردم.
اون شب گذشت و فردا همون آقا یک پیام خصوصی فرستاد و با اشاره به احادیث و روایت مرتبط و با کلام آرام من را آگاه کرد که حتی چنین طرز برخورد مجازی با نامحرم گناه محسوب میشه و باید تو رفتارم تجدید نظر کنم. 🤔
الان هر بار یاد این موضوع میفتم ، ایشون رو دعای خیر می کنم. چون اگه اونجوری پیش می رفت من بی خبر از اشتباهم باز مشغول گناه بودم. 🥀
هر چند خیلیها معتقدند که چنین روابطی سالمه و هیچ مشکلی را به وجود نمیاره و بستگی به خود آدم داره ، ولی وقتی کمی عمیقتر به قضیه نگاه کنیم ، در درازمدت لغزش های بیشتری پیش میاد ... 🤔
مطمئن باشید شیطان هم بیکار نمیشینه و هم این خطاها را به ظاهر برامون کوچک جلوه میده و هم ما را ترغیب می کنه زیادتر پامون بلغزه. 🔥
📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲»
• مجموعه خاطرات #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، ص ۴۹ و ۵۰
❤️رفاقت با شرط ترک گناه
(خاطره شهید ابراهیم هادی)
امر به معروف و نهی از منکر اگر #صادقانه و با محبت قلبی و #دلسوزانه انجام نشه ؛ اگر #مودبانه و از راه درستش و از طریق اهل انجام نشه ، حتی اگر همه این ها باشه ولی با ظرافت خاص خودش انجام نشه ، درست برعکس نتیجه میده و میشه: نهی از معروف و امر به منکر...🚫
✅ روش امر به معروف و نهی از منکر "ابراهیم" در نوع خود بسیار جالب بود.😍
مثلا اگر می خواست بگه که کاری رو نکن سعی می کرد غیرمستقیم باشد.
مثلاً دلایل بد بودن این کار از لحاظ پزشکی ، اجتماعی ، و ... رو میگفت تا طرف مقابل خودش به نتیجه لازم برسد.🤔
بعد از دستورات دین براش دلیل می آورد. 📚
یکی از رفیقای ابراهیم گرفتار چشم چرونی بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت.👀
چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهر کردن نتوانسته بودند رفتار آن را تغییر بدن.🙁
در اون شرایط که کمتر کسی آن را تحویل میگرفت ، ابراهیم خیلی باهاش گرم گرفته بود و حتی آن را با خودش به زور خانه میآورد و جلوی بچه های دیگه خیلی بهش احترام می گذاشت.😊
مدتی بعد شروع کرد با آن صحبت کردن.🗣
اول آن را غیرتی کرد و گفت: "اگر کسی به دنبال مادر و خواهر تو راه بیفته و آنها را اذیت کنه چیکار می کنی؟" 🤔
این پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در میارم! "😡
ابراهیم خیلی آروم گفت: "خب پسر ، تو که برای ناموس خودت اینقدر غیرت داری چرا همون کار اشتباه را انجام میدهی؟" 😬
و بعد ادامه داد : "ببین اگر قرار باشه هر کی به دنبال ناموس دیگری باشه که دیگه جامعه از هم میپاشه و سنگ روی سنگ بند نمیشه! " ❌
بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تایید میکرد. ✅
بعد هم گفت : "تصمیم خودت را بگیر اگر می خواهی با ما رفیق باشی باید این گناه را ترک کنی." 💚
برخورد خوب و دلایلی که ابراهیم برایش آورد باعث تغییر کلی تو رفتارش شد و اون رو به یکی از بچههای خوب محل تبدیل کرد. 📿
این پسر نمونهای از افراد زیادیه که ابراهیم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع اون ها را متحول کرده بود. 🌸
نام این پسر الان روی یکی از کوچه های محله نقش بسته. 🌹
📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲»
• مجموعه خاطرات #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر، ص ۵۳ و ۵۴