eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم: 🌺 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم 🍃 جبرئيل در زندان نزد حضرت آمد و گفت: ای يوسف چه كسی تو را زيباترين مردم قرار داد؟ فرمود: پروردگار. 🍃 گفت: چه كسی تو را نزد پدر محبوب‌ترين فرزندان قرار داد؟ فرمود: خدايم. 🍃 گفت: چه كسی كاروان را به سوی چاه كشانيد؟ فرمود: خداي من. 🍃 گفت: چه كسی سنگی كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت؟ فرمود: خدا 🍃 گفت: چه كسی از چاه تو را نجات داد ؟ فرمو: خدايم. 🍃 گفت: چه كسی تو را از كيد زنان نگه داشت. فرمود: خدايم. ✨ گفت اينک خداوند می فرمايد : چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئی، پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقی سلطان اعتماد كردی و گفتی: مرا نزد سلطان ياد كن ) ✨ 🍃 يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند، بنا شد يک روز گريه كند و يک روز آرام بگيرد. 📚 نمونه معارف ج3 ص ۲۸۰/ لئالی الاخبار ص ۹۲ ┏━☆🍃🌸🍃☆━┓ @haram110 ┗━☆🍃🌸🍃☆━┛
گاهی اوقـات ، گناه نکـردنِ ما ، به خاطرِ تقوای ما نیست. بخاطر اینه که موقعیتِ گناه فراهم نیست وقـتی جریـانِ و زلیخا در شـهر پخش‌شد، سرزنش‌ها شروع شد: گروهی از زنان شهر گفتند: همسر عزیز ، غلامش را بسـوی خود دعـوت کرده است!! عشق این جوان، دراعماق قلبش نفوذ کرده. ما او را در گمراهی آشکار می ‌بینیم! سـوره یوسف آیه ۳۰ امّا وقتی که همین زنها، در اون موقعیت قرار گرفتند، کم آوردند: هنگامی که زنان مصری، چشمشان به او افتاد، اورا بسیار بزرگ وزیبا یافتند و بی‌اختیار دست‌های خود را بریـدند و گفتند: منزّه است خدا! این بشر نیست؛ او یک بزرگوار است. سوره یوسف آیه ۳۱ و بعد هم زلیخا به اونهـا طعنه زد: زلیخا گفت این همان کـسی اسـت که به خاطرِ عشـقِ او ، مـرا سـرزنـش کـردیـد! سـوره یوسف آیه ۳۲ یاد بگیریم که در مسائل مختلف: دیگران رو سـرزنش‌نکنیـم. دیگـران رو نکنیم. از کجـا معلـوم ؟ شایـد اگـر ما هم به جای آنها بودیـم ، بدتر ازآنها می‌شدیم پس فکر نکنیـم ما آدم های خیلی خـوبی هستیم. توهّمِ تقوا نداشته باشیم @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من لک زده تا کنج بنویسند مرغکے ناله کنان میل پریدن دارد رخ اگرم هر چه که زیباست ولے چهره نه، نام دست بریدن دارد 😭
❗️💪 ⚠️چرا می ترسی چادری بشی‼️ چرا خجالت می کشی جلو دیگران از چیزهایی که فکر می کنی درسته حرف بزنی ــ🍃 ⚠️چرا روت نمیشه جلوی دیگران اونی که خودت‌دوست‌داری‌باشی‌🌻 ⚠️چرا همه چیز برعکسه🌗 مگه تو داری اشتباه میکنی که شرمنده ای🥀 بذارید من یه چیزی به شما بگم✋🏼 شک ندارم ماها خیلی زیادیم🦋 شک ندارم های خیلی بیشتر از چادری ها هستن✨ خیلی ها هستن دلشون واقعا پاکهـ❣️ و ته قلبشون فقط دل به خدا💛 و ائمهـ💚 و شهدا💜و . . . بستن ‼️اما چرا ؟ چرا نداشته باشیم💪 ⁉️چرا دچار بشیم⚡️؟ چرا احساس کنیم اگر بیایم تو تیم خدا❤️ هم ظاهر هم باطن طرد میشیم🍁؟؟ زندانی رو چه کسی عزیز مصر کرد😍؟ غیر از خدا؟ ❤️ رو چه کسی عزیز دل همه کرد😍؟ غیر از خدا❤️؟ تو دست پست ترین افراد باشی خدا عزیز دلت میکنه🎈! اگه پای خدا وایسی و کم نذاری براش🌼☘️ اعتماد کن به خدا ❤️ و رو فریاد بزن💪 ببین چند نفر میگن✋🏼 و چادری میشن😍💛
عليه‏السلام و او حضرت يوسف عليه‏السلام به قدرى محبوبيت اجتماعى پيدا كرده و عزت فوق العاده‏اى نزد مردم مصر داشت كه پس از فوتش بر سرَ محلِّ به خاك سپاريش نزاع شد. هر طايفه‏اى مى‏خواست جنازه يوسف در محل آن‏ها دفن شود، تا قبر او مايه بركت در زندگى‏شان باشد. بالاخره رأى بر اين شد كه جنازه يوسف را در رود نيل دفن كنند، زيرا آب رود كه از روى قبر رد مى‏شود، مورد استفاده همه قرار مى‏گرفت و با اين ترتيب همه مرم به فيض و بركت وجود پاك حضرت يوسف عليه‏السلام مى‏رسيدند. صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را تا دگر مادر گيتى چو تو فرزند بزايد جنازه حضرت يوسف عليه‏السلام را در ميان رود نيل دفن كردند تا زمانى كه حضرت موسى عليه‏السلام مى‏خواست با بنى اسرائيل از مصر خارج شود. در اين هنگام جنازه را از قبر در آورده و به سوى فلسطين آورده و دفن كردند، تا به وصيت حضرت يوسف عليه‏السلام عمل شده باشد. خداوند به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خطاب نموده و مى‏فرمايد: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ؛(378) اين‏ها از اخبار غيبى است كه به تو وحى كرديم، تو نزد برادران يوسف نبودى در آن موقعى كه مكر مى‏كردند (تا يوسف را به چاه بيفكنند).(379) لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُوْلِى الأَلْبَابِ... ؛ در داستانهاى ايشان (يوسف و يعقوب و برادران يوسف و داستان‏هاى پيامبران ديگر)، درس‏هاى آموزنده‏اى براى صاحبان انديشه است.(380) اين داستان‏ها، حاكى از واقعيت‏هاى حقيقى است، نه آن كه آن‏ها را ساخته باشند.(381) جالب توجه اين كه: مدتى ماه (بر اثر ابرهاى متراكم) بر بنى اسرائيل طلوع نكرد (هرگاه مى‏خواستند از مصر به طرف شام بروند احتياج به نور ماه داشتند وگرنه راه را گم مى‏كردند) به حضرت موسى عليه‏السلام وحى شد كه استخوان‏هاى يوسف را از قبر بيرون آورد (تا وصيت او انجام گيرد) در اين صورت، ماه را بر شما طالع خواهم كرد. موسى عليه‏السلام پرسيد كه چه كسى از جايگاه قبر يوسف آگاه است؟ گفتند: پيرزنى آگاهى دارد. موسى عليه‏السلام دستور داد آن پيرزن را كه از پيرى، فرتوت و نابينا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسى عليه‏السلام به او فرمود: آيا قبر يوسف را مى‏شناسى؟ پيرزن عرض كرد: آرى. حضرت موسى عليه‏السلام فرمود: ما را به آن اطلاع بده. او گفت: اطلاع نمى‏دهم مگر آن كه چهار حاجتم را بر آورى: اول: اين كه پاهايم را درست كنى. دوم: اين كه از پيرى برگردم و جوان شوم. سوم: آن كه چشمم را بينا كنى. چهارم: آن كه مرا با خود به بهشت ببرى. اين مطلب بر موسى عليه‏السلام بزرگ و سنگين آمد. از طرف خدا به موسى عليه‏السلام وحى شد، حوائج او را بر آور. حوائج پيرزن برآورده شد. آن گاه او مكان قبر يوسف عليه‏السلام را نشان داد. موسى عليه‏السلام در ميان رود نيل جنازه يوسف عليه‏السلام را كه در ميان تابوتى از مرمر بود بيرون آورد و به سوى شام برد. آن گاه ماه طلوع كرد. از اين رو، اهل كتاب، مرده‏هاى خود را به شام حمل كرده و در آن جا دفن مى‏كنند.(382) جنازه يوسف عليه‏السلام را (بنابر مشهور) كنار قبر پدران خود دفن كردند. اينك در شش فرسخى بيت المقدس، مكانى به نام قدس خليل معروف است كه قبر يوسف عليه‏السلام در آن جا است. حُسن عمل و نيكوكارى اين نتايج را دارد كه خداوند پس از حدود چهارصد سال با اين ترتيبى كه خاطر نشان شد، طورى حوادث را رديف كرد، تا وصيت حضرت حضرت يوسف عليه‏السلام به دست پيامبر بزرگ و اولوالعزمى چون حضرت موسى عليه‏السلام انجام شود، و به بركت معرفى قبر يوسف عليه‏السلام به پيرزنى آن قدر لطف و عنايت گردد.(383)
‌ ‌ سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه.... که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.... ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام.... ❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید... راز میان شما هر چه هست، باشد!!! من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند... ❣فقط ط ط.... یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند... "نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛ و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد.... ❄️یقین دارم..؛ بی تو ماندن...محال است... بی تو رسیدن... محال است... بی تو نفس کشیدن... محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!! ❄️تا آمدن تو... فقط یک راه مانده است.. من...باید... ...بردارم.... تا....تو...را.... ....کنم.... ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش!!! بی خیال...نباش!! ساکن...نباش!!! برو....می یابی اش..... ✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم.... برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛ سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110
هدایت شده از حرم
‌ ‌ سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه.... که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.... ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام.... ❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید... راز میان شما هر چه هست، باشد!!! من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند... ❣فقط ط ط.... یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند... "نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛ و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد.... ❄️یقین دارم..؛ بی تو ماندن...محال است... بی تو رسیدن... محال است... بی تو نفس کشیدن... محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!! ❄️تا آمدن تو... فقط یک راه مانده است.. من...باید... ...بردارم.... تا....تو...را.... ....کنم.... ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش!!! بی خیال...نباش!! ساکن...نباش!!! برو....می یابی اش..... ✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم.... برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛ سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110
‌ ‌ سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه.... که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.... ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام.... ❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید... راز میان شما هر چه هست، باشد!!! من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند... ❣فقط ط ط.... یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند... "نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛ و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد.... ❄️یقین دارم..؛ بی تو ماندن...محال است... بی تو رسیدن... محال است... بی تو نفس کشیدن... محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!! ❄️تا آمدن تو... فقط یک راه مانده است.. من...باید... ...بردارم.... تا....تو...را.... ....کنم.... ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش!!! بی خیال...نباش!! ساکن...نباش!!! برو....می یابی اش..... ✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم.... برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛ سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110
هدایت شده از حرم
‌ ‌ سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه.... که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.... ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام.... ❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید... راز میان شما هر چه هست، باشد!!! من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند... ❣فقط ط ط.... یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند... "نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛ و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد.... ❄️یقین دارم..؛ بی تو ماندن...محال است... بی تو رسیدن... محال است... بی تو نفس کشیدن... محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!! ❄️تا آمدن تو... فقط یک راه مانده است.. من...باید... ...بردارم.... تا....تو...را.... ....کنم.... ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش!!! بی خیال...نباش!! ساکن...نباش!!! برو....می یابی اش..... ✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم.... برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛ سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110
‌ ‌ سحر یازدهم... ✍ کویری بودم تشنه.... که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد.... ❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام.... ❄️نميدانم میان تو.... و... لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید... راز میان شما هر چه هست، باشد!!! من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند... ❣فقط ط ط.... یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند... "نداشتنت"... درد بی درمانی است..؛ و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد.... ❄️یقین دارم..؛ بی تو ماندن...محال است... بی تو رسیدن... محال است... بی تو نفس کشیدن... محال است... اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!! ❄️تا آمدن تو... فقط یک راه مانده است.. من...باید... ...بردارم.... تا....تو...را.... ....کنم.... ❣درد نداشتنت...با نسخه زیر...درمان میشود... راکد....نباش!!! بی خیال...نباش!! ساکن...نباش!!! برو....می یابی اش..... ✍ و من....باید، این رمضان... بسویت..قدم بردارم.... برای قدم هايم، امن یجیب بخوان..؛ سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110