eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
امام رضا علیه السلام فرمودند: زنان بنی اسرائیل به انحرافات اخلاقی و جنسی کشیده شدند، که علت آن چیزی جز، کاهش آراستگی همسرانشان نبود. سپس امام رضا علیه السلام خطاب به مردان فرمودند: زن تو، آنچه تو از او میل داری، از تو میل دارد. مکارم الاخلاق 👆شتاب زدگی و عجله و عدم معاشقه از عوامل سرد مزاجی جنسی است. با عمل به آموزه های اهل بیت علیهم السلام نظام خانواده خود را در عصر کنونی حفظ کنیم.
📌 تفاوت کلامی ▪️وقتی خانومی تحت فشاره، حرف زدن با شوهرش را موهبتی بزرگ میدونه ▪️ولی اگر مردی تحت فشار و استرس باشه حرف زدن زنش را دخالت میدونه زن دوست داره صحبت کنه و شوهرش را در آغوش بگیره، مثلا مرد دوست داره فوتبال ببینه. 👈 در این مواقع از نظر زن ،مرد بی علاقه و سرده و برعکس از نظر مرد،زن مزاحم و پرحرفه. این برداشت های مختلف،به خاطر انعکاس ساختارهای مغزی متفاوت اونهاست. اینکه متوجه این تفاوت بشید،فشار را از وجود شما و شریک زندگیتون بر طرف میکنه و باعث میشه که دیگه طرف مقابلتون را مورد انتقاد و قضاوت قرار ندین.
🌸 امام صادق (ع): 🔸 هر مردے براے اداره ڪردن خانواده خود به سه خصلت نیازمند است و باید آنها را به ڪار ببرد، اگر چه این ویژگی‌ها در طبیعت او نباشد: 1⃣ رفتار خوب و زیبا با افراد خانواده 2⃣ گشاده_دستے حساب شده 3⃣ غیرت در جهت حفظ خانواده 📚بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۳۵ 🔴
🌸خوشبختی 🍒زمانیست کہ وجودت 🌸ارمغان آرامش برای دیگران باشد 🍒هرزمان احساس کردی 🌸دیگران درکنارت آرامش دارند 🍒بدان کہ خوشبختی 🌸چون خودت آرامی 🍒کہ میتوانی دیگران را آرام کنی 🌸
💠 ماجراى طلبه شدن حاج آقا قرائتی 💠 ✍️خدا اموات را رحمت كند. من با پدرم دعوا داشتم. من مى خواستم به دبيرستان بروم. اما پدرم مى گفت: بايد آخوند شوى. آن زمان آخوند خيلى كمياب بود. سى و دو سال پيش مردم به پدرم مى گفتند: تو كه آخوند نيستى. تو بازارى هستى. بچه ات را دنبال كاسبى بفرست. آخوندى چيست؟ آن زمان آخوند شدن خيلى مشكل بود. آن زمان خيلى فقر وجود داشت. خلاصه ما با پدرمان دعوا كرديم. گفتم: من نمى خواهم آخوند شوم. مى خواهم به دبيرستان بروم. پدرم خسته شد. عاجز شد. گفت: برو هر كارى مى خواهى بكن. به دبيرستان رفتم. با بچه هاى دبيرستانى حرفمان شد. ما شكايت بچه ها را به رئيس دبيرستان كرديم. رئيس دبيرستان هم آمد و به بچه ها تشر زد. بچه ها گفتند: بايد حال قرائتى را بگيريم. گفتند: اگر او را بزنيم، دوباره از ما شكايت مى كند. روز آخر مدرسه ها كه مدرسه تعطيل مى شود، حالش را مى گيريم. من مى خواستم آن روز به مدرسه نروم. اما گفتم: آنها فكر مى كنند كه من از آنها ترسيده ام. باور نمى كردم كه حالا بعد از چند ماه يادشان باشد. روز آخر دبيرستان شانزده نفر از اين بچه هاى دبيرستانى ريختند و من را كتك زدند. به قدرى سر و صورت من را سياه كردند كه ديگر طاقت نداشتم. يادم است كه وقتى مى خواستم به خانه بروم، بلند شدم و بر زمين افتادم. دستم را به ديوار گرفتم و به خانه رفتم. شب پدر من به خانه آمد و گفت: چه شده است؟ گفتم: من مى خواهم طلبه شوم. چه كتك خوبى بود. 💥به هرحال آدم گاهى اوقات نمى داند كه چه چيز به صلاحش است. گاهى در يك جايى شكست مى خورد. بعد هم مى بيند كه خوب شد كه شكست خورد. ما نمى دانيم كه خيرمان در چيست. از خدا خير بخواهيد. مأيوس نشويد. اگر يك دعا مستجاب نشد، به يه كارى نرسيديد، مايوس نشويد. اين داروينى كه شما فكر مى كنيد نابغه است، در دو رشته شكست خورد. هم در رشته پزشكى شكست خورد و هم در علوم مسيحيت شكست خورد. در آخر به رشته علوم طبيعى رفت و داروين شد... 📚 بخشی از برنامه درسهایی از قرآن سال۷۴ - امید و یأس
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° روزی سوداگری اهل بغداد، از بهلول سوال نمود، که یا شیخ من چه بخرم تا منافع زیادی عایدم شود؟ بهلول پاسخ داد آهن و پنبه آن مرد برفت و آهن و پنبه خرید و انبار نمود، و پس از چند ماه فروخت و سود فراوان برد. القضا پس از چندی مرد سواگر مجدداً بهلول را دید و گفت: بهلول دیوانه، چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول پاسخ داد: پیاز و هندوانه سوداگر این بار برفت و تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود. پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه‌های او گندید و ضرر فراوان نمود. فوراً سراغ بهلول رفت و گفت که بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن و پنبه بخر و منفعت بسیاری نصیبم شد اما دومین پیشنهادت چه پیشنهادی بود؟ تمام سرمایه من از بین رفت! بهلول در پاسخ آن مرد گفت: اولین بار که مرا صدا زدی، گفتی شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل تو را پاسخ گفتم اما دومین بار مرا دیوانه خطاب نمودی، من هم از روی دیوانگی جواب تو را دادم. مرد از گفته دوم خود خجل شد و مطلب را درک نمود.
🔴از کجا بفهمیم تابحال به درد امام زمانمان خورده ایم یا نه... ✍️استاد رائفی پور: 🌸یک جا برای بچه‌های مهدوی صحبت میکردم گفتم: بچه ها ما که مدعی کار تو حوزه ی مهدویت هستیم، دعای عهدمون رو باید بخونیم، 👈من خودم سالهاست دعای عهد رو میخونم بعضا پیش میاد که روزی سه چهار بار هم میخونم 🙏اما بعد این همه سال یه تیکه از دعای عهد خیلی عجیب اومد... 💥تا حالا بهش فکر نکردم، خیلی سختم بود و الان هم میخوام بگم، برام سخته چون می‌ترسم گریه ام بگیره... 💫گذرا میگم:توی قسمتی از دعای عهد اومده که: "فی قضاء حوائجه " 💎یعنی میگه خدایا کمکم کن حوائجش رو برآورده کنم... گفتم: سالها من اینو خوندم اصلا بهش فکر نکردم، یعنی ببین امام زمان(عج) چقدر مظلوم هست که حاجت هاش دست ماست... 🔴این میدونی یعنی چی؟ یعنی تا شماها کار نکنید،برای امام زمان عج قدمی برندارید.. ظهوری نخواهد بود 🌻اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَـرَج
ی جالب مولانا علی ابن موسی الرضا (علیهم السلام) با یحیی بن ضحاک سمرقندی در حضور ملعون عده ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مأمون در مناظره‌ای در مورد شرکت کند. امام پذیرفتند، مجلسی تشکیل شد و «یحیی بن ضحاک سمرقندی» برای بحث با ایشان دعوت شد. امام علیه السلام فرمودند: «بپرس!» او گفت: «شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.» امام علیه السلام فرمودند: 🌺 «ای یحیی! نظر تو درباره کسی که می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟ آیا چنین کسی و پیرو دین حق است یا ؟» یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت. مأمون گفت: «چرا جواب نمی‌دهی؟» یحیی گفت: «سؤالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم.» مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: «منظورتان از این سؤال چه بود؟» امام علیه السلام فرمودند: 🌺 «من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر راستگو بوده، پس راویان صادق و راستگو که گفته اند ابوبکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: « شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم.» باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابوبکر راست است می گوییم امیر باید از رعیت بهتر باشد، پس ابوبکر امام نیست. همچنین از قول ابوبکر نقل کرده اند که گفته است: «من شیطانی دارم که مرا می کند و من گرفتار او هستم.» اگر ابوبکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی تواند امام باشد چون نمی تواند در امام تصرف کند و نیز از نقل کرده اند که گفته است: «امامت ابوبکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد، پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید.» اگر عمر راستگو بود پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد.» سخن حضرت که به اینجا رسید مأمون آن چنان عصبانی و ناراحت شد که بی مقدمه فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. سپس رو کرد به بنی هاشم و گفت: « مگر من نگفتم حضرت رضا (علیه السلام) را شروع کننده بحث قرار ندهید و بر علیه او جمع نشوید؟ اینها علمشان از علم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است.» 📚 بحارالأنوار، ج ۱۰، ص ۳۴۸، ح ۶ مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۴۰۴_۴۰۵
توے این بـےڪسے و تنهاییام ... یه نفر هست ڪ برام همه ڪسه 😍 ڪارے به هیشڪے ندارم بخدا ... یه #امام_رضا دارم برام بسه❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. . کاش با نغمه "حسین، حسین" این حرم ، مثل کربلا بشود … #باهم_ببینیم
🍁💫🌸💫🍁 در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام میداد بودم. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبه مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ! باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی؟! الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانه هوشمندی نیست، همانطور که هدیه پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم: زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد هرچه برایتان بیاورد هدیه است وقتی خانم بزرگ رفت پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم؛ قندان خانه پر از قند است اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها فرق دارد چون نشانه مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد اما آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم مانند آن هدیه را بخریم منظورش کمک کردن به ما هم نیست او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هروقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم دهانم شیرین می‌شود کامم شیرین می‌شود جانم شیرین می‌شود ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ “ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ “ﺷﻮﻧﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ “ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ 🍁✨💎✨🍁
"مُذْنِبٌ ، لٰڪنّے اُحبّڪ " گناهڪارم ، ولے دوستتــ دارم ...❤️ #یااباعبـــدالله
بنـده‌های شاڪر زشتی‌های دیگـران را می‌پوشانند بدی‌ها را نادیده می‌گیرند سختی‌ها را با لبخنـد و امیـد می‌گذرانند و بـاور دارند ڪه پایان شـب سیـه‌ سپیـد است 🌙شبتـون در پناه خــ♡ـدا🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرم
4_6044010156549735049.mp3
2.73M
📲 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #حسینی_قمی 🔖 نماز روز یکشنبه ذی القعده 🔖
شاه سلامٌ علیڪ ... حسین سلامٌ علیڪ ... از دل بیتاب سلامٌ علیڪ ... حضرت ارباب سلامٌ علیڪ ... ☀️ 💞 💞
💞 السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.💞 اے دیدنٺ بهانہ‌ترین خواهش دلم فڪرے بڪن براے من و آتش دلم دسٺ ادب بہ سینۂ بی تاب مےزنم صبحٺ بخیر حضرٺ آرامش دلم 🌸
💚مهر آل فاطمه در خون ماسٺ ❤️ازنخسٺ خلقٺ این قانون ماسٺ ❤️شیعه از آغاز خلقٺ حیدریسٺ 💚شیعه تا صبح قیامٺ جعفری 🌺 🌸
🔴گروه ها و کانال های دنیای مجازی، ابزار پیشرفته شیطان!! 📛با دقت بخونید: ❎یکی از تمرین‌هایی که شیطان پیش پای ما گذاشته است برای اینکه زبان‌ها را هرز کند و برعلیه انسانیّت و انسان ضربه می‌دانید چیست؟ ⛔همین گروه‌های مجازی! 🔷️از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا کپی می‌کنند! 📛هنوز صدق و کذب یک خبر معلوم نیست سریعاً به ده تا گروه مخابره می‌کنند! ❌همین‌که شخص، دستش روی کپی می‌آید و سریع ارسال می‌کند، این انگشتش انگشت شیطان شده است. 👌قرآن می‌فرماید: وقتی یک فاسق نزد شما آمد، بروید بررسی کنید، ببینید آیا این حقیقت است؟ درست است؟ ♨️یک وقت نباشد که شما آن خبر را بگویید و به یک مؤمن و یک جمعی ضربه و ضرر بزنید بعد بفهمید اشتباه بوده است.... ✔حالا می‌توانی بروی و جبران بکنی؟ راه جبرانش سخت است. 📛چقدر خبرها پخش می‌شود بعد می‌بینید از پایه و اساس دروغ بوده است. حالا ما هم یکی از عامل‌های پخش آن و از عامل‌های شیطان شده‌ایم. 📛شیطان یک میدانی باز کرده است که این خبرها را پخش کنیم. آبروی این و آن می‌رود. ✖حالا یک شخصی یک گوشه‌ای گناهی کرده، روز بعد هنوز صبح نشده ۵٠میلیون مردم ایران مطّلع‌اند! به فرض هم که او اشتباهی کرده و صحیح بوده است، تو داری تشییع فاحشه می‌کنی. خودِ این، گناه کبیره است. 🚫حق نداریم آبروی کسی را ببریم. حالا یک نفر یک اشتباهی کرد، ممکن است پشیمان شده است، شب توبه کرده و اشک ریخته است. 🔵روز بعد شصت هفتاد میلیون آدم می‌گویند فلانی فلان کار را کرد. این دیگر از زندگی ساقط شده و در خانواده، محلّه و کشور آبرویش رفته است. ✍بعد بیرون از کشور می‌گویند: ببینید کشور شیعه درگیر چه فسادهایی شده است! آبروی جامعه‌ی شیعه هم با این کارها میره و مسببش ماییم... ✨🌺🌹✨🌺🌹✨🌺🌹✨🌺🌹 📚حاج آقا زعفری زاده
🔴بی غیرتی در خواندن نماز!! ✍حاج آقا قرائتی: . ✅یک کسی آمد گفت: آقای قرائتی من به راننده گفتم نگه دار نماز بخوانم. نگه نداشت! 💢نماز من قضا شد...آیا من گناه کردم؟ گفتم: بله! گفت: آخه من که گفتم نگه دار! گفتم: چطور گفتی؟! گفت: رفتم گفتم آقای راننده یک جایی نگه دارید نماز بخوانم. گفت: بنشین صدایت می‌زنم. ما نشستیم صدا نزد... گفتم: اگر چمدانت می‌افتاد چه می‌کردید؟؟ نمی‌گفتی: آقای راننده نگه دارید چمدان من افتاد... نگه دار!! نگه دار!! چمدانم افتاد! ✔گفتم: آن غیرتی که برای چمدانت داری برای نماز نداری... ❎گیر در خودت است. شما برای چمدانت نعره کشیدی، برای نماز نعره نکشیدی.. 🔴برای نمازت غیرت داشته باش! 🌸🌷✨🌸🌷✨🌸🌷✨🌸🌷
*️﷽* 🔲نمی.توانم.نگاهم.راڪنترل.ڪنم!!! ✍🏻یڪ جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودراازنامحرم منع ڪنم... چاره ام چیست 🍃🌸 عالم نیزڪوزه اے پرازشیربہ اودادوبہ اوتوصیہ ڪردڪه ڪوزه راسالم بہ جائے ببردوهیچ چیزازڪوزه بیرون نریزدوازشخصی درخواست ڪرداوراهمراهی کندواگرشیرراریخت؛ جلوے همه مردم اوراڪتڪ بزند! 🍃🌸جوان کوزه راسالم به مقصدرساندوچیزی بیرون نریخت...عالم ازاوپرسید: چنددخترسرراه خود دیدی؟؟ 🍃🌸جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مباداجلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم... 🍃🌸عالم گفت این حڪایت مومنی است که همیشه خداراناظر برڪارهایش می بیند... واز روز قیامت وحساب وڪتابش که مبادا درنظرمردم خاروخفیف شودبیم دارد.
؟! گر تمام شهر زلیخا شوند و جلوه گری کنند ⬅تو یوسف باش ⬅یوسف گونه ببین ⬅یوسف گونه رفتار کن خدا را چه دیدی شاید ⬇ با یوسف بودن تو ↩زلیخا هم به خود آمد. 🌹🍂🌹🍂🌹