◼️حضرت معصومه صلوات الله علیها مسموم شد و به شهادت رسید...
فيقال إنها هي الاخرى قد دس إليها السم في ساوة ؛ ولهذا لم تلبث إلا أياما قليلة واستشهدت
◾️گفته شده در ساوه دسیسه کردند و به حضرت معصومه صلواتاللهعلیها سم دادند، به خاطر همین حضرت جز مدت اندکی زنده نماند و
شهید شد.
📚 قيام سادات علوي ص ١٦٨
📚 الحياة السياسية للإمام الرضا عليه السلام (مرتضی عاملی) ص 428
🏴🏴🏴
حرم
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 ▪️ #فضائل_و_زندگانی_حضرت_فاطمه_زهرا سلام الله علیها 🔸🔹🌸 #بخش_
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
▪️ #فضائل_و_زندگانی_حضرت_فاطمه_زهرا سلام الله علیها 🔸🔹🌸
#بخش_بیست_و_هفتم
شيخ صدوق در كتاب علل الشّرايع (۲۸) از ابان بن تغلب نقل ميكند كه گفت:
به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم:
يابن رسول الله! براي چه فاطمه ي زهراء سلام الله عليها، زهراء ناميده شد؟
فرمود:
براي اينكه نور حضرت زهراء سلام الله عليها روزي سه مرتبه براي اميرالمومنين علي عليه السلام ميدرخشيد، نور صورت آن بانوي معظّمه در وقت نماز صبح، موقعي كه مردم در رختخواب خود بودند ميدرخشيد، سفيدي آن نور داخل حجرههاي اهل مدينه ميگرديد و حياطهاي آنان سفيد ميشد و ايشان از اين منظره تعجّب مينمودند و نزد پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم ميآمدند و راجع به آن نور پرسش ميكردند، پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آنان را به جانب خانه ي زهراي اطهر سلام الله عليها روانه ميكرد، وقتي متوجّه خانه ي آن بانو شدند، ديدند او بر سر سجّاده ي عبادت نشسته و نور صورت وي از محراب عبادتش ساطع ميشود، آنان درك نمودند آن نوري كه ميديدند از نور فاطمه سلام الله عليها بوده ست.
هنگام ظهر كه فاطمه ي اطهر سلام الله عليها آماده ي نماز ظهر ميگرديد نور زردي از صورت وي ميدرخشيد و داخل خانههاي اهل مدينه ميشد كه در و ديوار خانهها و لباس و رنگ ايشان زرد ميگرديد.
وقتي از آن نور پرسش نمودند پيامبر خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم آنان را به جانب خانه ي زهراي اطهر سلام الله عليها روانه
مي كرد، موقعي كه متوجّه خانه ي آن بانوي مكرّمه شدند، ديدند او در ميان محراب عبادت ايستاده و نور زردي از صورت وي ساطع ميشود آن گاه درك كردند آن نوري كه مشاهده كرده بودند از نور صورت آن حضرت [درود خداوند بر ايشان و پدرشان و شوهرشان و فرزندانشان باد ] بوده ست.
موقع غروب آفتاب، صورت حضرت زهراي اطهر سلام الله عليها سرخ و نور سرخي از صورتش ساطع ميگرديد و آن بانو براي اين نعمت شكر حضرت پروردگار را به جاي ميآورد، آن نور سرخي كه از صورت وي ميدرخشيد، داخل خانههاي مردم ميگرديد به نحوي كه حياطهاي آنان سرخ ميشد، ايشان از آن منظره متعجّب گرديدند! لذا به حضور رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم شتافتند و راجع به آن نور گفتگو نمودند، پيامبر خدا آنان را به طرف خانه ي زهراي اطهر سلام الله عليها فرستاد، موقعي كه آمدند، ديدند آن بانوي معظّمه بر سر سجّاده ي عبادت نشسته و مشغول تسبيح و تمجيد پروردگار است و نور قرمزي از صورت وي ميدرخشد، پس از اين جريان درك ميكردند آن نوري كه ديده بودند از نور صورت آن بانوي مكرّمه بوده است، آن نور همچنان در صورت ايشان بود تا هنگامي كه امام حسين عليه السلام متولّد شد، آن نور همچنان در صورت ما امامان، هر كدام پس از ديگري تا روز قيامت خواهد بود.
بيان: «ترتَّبَت» يعني در محرابش ثابت و مستقرّ شد، همان طور كه در لغت نيز به همين معنا آمده ست.
و يا اينكه معني اصطلاحي آن را در نظر بگيريم كه به معناي «تَهَيَّأت» ميباشد، كه قرار دادن هر چيز
در (رتبه) و مرتبه ي خود را گويند و احتمال هم دارد به معني «تَزَيَّنَت» باشد، يعني مزيّن كرد.
(۲۸) 📚- علل الشّرايع ۱ / ۱۸۰ ح ۲.
~~~~~~~~⚜️🔸💠🔸⚜️~~~~~~~~
حرم
#خطبه_فدکیه قسمت 1 ⚫️لمّا اَجْمَعَ اَبُوبَكْرٍ عَلىٰ مَنْعِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَدَكاً وَ صَرَفَ
#خطبه_فدکیه قسمت 2
⚫️ثمَّ أَنَّتْ أَنَّةً ارْتَجَّتْ لَهَا الْقُلُوبُ وَ ذَرَفَتْ لَهَا الْعُيُونُ وَ اَجْهَشَ الْقَوْمُ لَها بِالْبُكاءِ وَ النَّحِيبِ، فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ.
سپس آه جان سوزى كشيد كه دلها لرزيد و اشكها فرو ريخت و صداى گريه و ناله از مردمان برخاست و مجلس به هيجان افتاد.
When they were all seated on either side of the curtain, the Highnesses Fatimah let out such a lamentation that made the people sitting there weep so loudly that the mosque reverberated with the sound of their weeping
⚫️ثمَّ اَمْهَلَتْ هُنَيَّةً حَتّٰى اِذا سَكَنَ نَشِيجُ الْقَوْمِ وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ
آنگاه لحظهاى درنگ فرمود تا مردمان آرام گرفته از خروش افتادند.
And then, when there was a pause and the sound of weeping subsided, she began dressing the amazing expecting people
⚫️افْتَتَحَتِ الْكَلامَ بِحَمْدِ اللّهِ وَ الثَّناءِ عَلَيْهِ وَ الصَّلاةِ عَلىٰ رَسُولِهِ، فَعادَ الْقَوْمُ فى بُكائِهِمْ، فَلَمّا اَمْسَكُوا عادَتْ عليهاالسلام فى كَلامِها فَقالَتْ
آنگاه سخن خويش را با حمد و ستايش خداوند و درود بر پيامبر صلیالله علیه وآله وسلم آغاز فرمود. مردمان دوباره به گريه افتادند. همين كه از گريه باز ايستادند، براى بار دوم آغاز سخن كرده و اين گونه فرمود:
She said:
‘I commence my speech by praising Allah and expressing my gratitude to Him.’
And then she continued by calling Allah's blessings upon the prophet, bless be upon him and his Descendants, at which there was another round of weeping and wailing on part of the people in the mosque.
When again there was silence, the Highnesses Fatima continued her speech by saying:
ویژه #عقد_کرده_ها
#مهارتهای_انتخاب_همسر
👈توسل ،ریسمانی آسمانی
ازدواج نقطۀ اتصال تو به #آسمان است،
پس در این راه به ریسمانی چنگ بزن
که تو را به #اوج آسمان برساند، نه به عمق زمین.
این نکته بر تمام نکتهها حکومت میکند.
از ابتدا تا #انتهای مسئلۀ ازدواج، توسّل را فراموش نکنید.
⚠️حتّی اگر کسی نخواهد در هیچ کدام از مسائل زندگی، به اهلبیت علیهم السلام توسّل کند، در ازدواج باید #متوسّل شود؛ زیرا هر چه قدر هم که نکات گفته شده در این نوشتار را به دقّت مراعات کنید، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد.
🔆 پس باید #تکیهگاه مطمئنّی پیدا کرد و آن تکیهگاه مطمئن، چیزی جز آستان مقدّس اهل بیت علیهم السلام نیست.
✅وقتی خواستید #جواب مثبت هم بدهید، به درِ خانۀ اهل بیت علیهم السلام بروید و بگویید: «من وظیفهام را انجام دادهام.
#احساسی و عاشقانه تصمیم نگرفتهام. معیارهایم را فراموش نکردهام.
#تحقیق کردهام و پیش مشاور هم رفتهام.
حالا به این نتیجه رسیدهام که این شخص به دردم میخورد. این، #نتیجهای است که من به آن رسیدهام؛ امّا شما که #مظهر علم خدا هستید و صلاح و فساد کارم را بهتر از من میدانید، اگر واقعاً این مورد به #صلاح من نیست و ما نمیتوانیم زندگی موفّقی داشته باشیم، #خودتان قبل از ازدواج به هر بهانهای
که شده، آن را منتفی کنید.
اگر هم به هر دلیلی در زندگی دچار
#مشکل شدم، مشکلات زندگی را مایۀ
#رشد من قرار دهید».
📛جدایی از اهل بیت علیهم السلام و
#اعتماد بر یافتههای خویش در مسئلۀ ازدواج، چیزی نیست که بگویید:
#امتحانش مجّانی است!
این امتحان، گاهی آن قدر
#گران تمام میشود که باید گفت:
قیمت آن، یک# زندگی است.
📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۱۰۸ _ ۱۰۷
#نیمه_دیگرم
#کتاب_اول
#از_من_بودن_تا_ما_شدن
استاد #عباسی_ولدی
🍃🍃🍃
خدا وقتے نخواهد
عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوے خشک صحرایی
به باران تر نخواهد شد
و تا وقتے نخواهد
برگے از ڪاجے نمیافتد...
و باغے از هجوم داس ها
پر پر نخواهد شد
خدا وقتے نخواهد
دانه اے ڪوچڪتر از باران
گلے بالا رونده مثل نیلوفر
نخواهد شد...
و ڪرم ڪوچڪے ؛
پروانه اے زیبا نخواهد شد...
خدا وقتے بخواهد غیر ممڪن میشود ممڪن...
ولی وقتے نخواهد
واقعا دیگر نخواهد شد...!
🍃🍃🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✳️ #جهت_بچه_دار_شدن ✳️
🔰هر زنی که اولاد دار نشود این از جملـه مجربات است.
✅ چون از حیض پاک شود باید خود را اول شست شوی نماید و این ایات را نوشتـه بشوید و در وقت مقاربت زن و شوهر هر دو بیاشامند ان شاء اللـه آبستن شود
💥بسم اللـه الرحمن الرحیم💥
📖بخشی از آیـه ۱۸۹ سورہ اعراف:
💥فلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ💥
📚اسرار المقاصد صفحه ۱۸۷
ماساژ
ماساژ و این همه فایده فقط با یکساعت در هفته ....!!!
❤️1- افزایش گردش خون سطحی و آرامش عمومی بدن
❤️2- تخلیه انرژی منفی از بدن و آرامش ذهن
❤️3- برطرف شدن سردردهای عصبی و میگرنی
❤️4- بهبود دردهای ناحیه ستون
❤️5- بهبود سیاتیک
❤️6- برطرف شدن گرفتگی های عضلانی ناحیه کتف و شانه و کول ها
❤️7- افزایش تمرکز ذهنی و جسمی
❤️8- افزایش انرژی بدن و مقاومت در برابر بیماری ها
❤️9- کاهش اضطراب و استرس
❤️10- بهتر شدن افسردگی
❤️11- بهبود یبوست
❤️12- بهبود دردهای ناحیه مفاصل ( زانو - شانه و ... )
❤️13- بطرف شدن خستگی و گرفتگی های عمومی بدن به علت اسید لاکتیک به ویژه در ورزشکاران
❤️14- افزایش سوخت و ساز عمومی بدن
❤️15- کاهش خشونت و پرخاشگری
❤️16- ریکاوری بعد از عمل جراحی و همچنین نواحی گچ گرفته شده
❤️17- روشی مکمل جهت بهبودی فلجی های ناشی از سکته
❤️18- مکمل در درمان بیماری ام اس
🙌 🙌
وصدها فایده ی دیگر فقط با یکساعت ماساژ درهفته
✨﷽✨
#حکایت
💠 نپرداختن بدهی دیگران
✍️حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند:
از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان
✨﷽✨
#داستان_شب
💠لذتهای هفتگانه دنیا💠
✍ روزي جابر بن عبداللّه انصاري خدمت امام علي عليه السلام بود و آه عميقي كشيد . امام فرمود : گوئي براي دنيا ، اينگونه نفس عميق و آه طولاني كشيدي ؟ جابر عرض كرد : آري بياد روزگار و دنيا افتادم و از ته قلبم آه كشيدم .
امام فرمود : اي جابر ، تمام لذتها و عيشها و خوشيهاي دنيا در هفت چيز است : خوردنيها و آشاميدنيها و شنيدنيها و بوئیدنیها و آميزش جنسي و سواري و لباس اما لذيذترين خوردني عسل است كه آب دهان حشره اي به نام زنبور است . گواراترين نوشيدني ها آب است كه در همه جا فراوان است. بهترين شنيدني ها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است. لذيذترين بوئيدني ها بوي مشك است كه آن خون خشك و خورده شده از ناف يك حيوان (آهو) توليد مي شود. عاليترين آميزش ، با همسران است و آن هم نزديك شدن دو محل ادرار است . بهترين مركب سواري اسب است كه آن هم (گاهي ) كشنده است . بهترين لباس ابريشم است كه از كرم ابريشم به دست مي آيد . دنيائي كه لذيذترين متاعش اين طور باشد انسان خردمند براي آن آه عميق نمي كشد .
💥جابر گويد : فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی .سوگند به خدا بعد از اين موعظه دنيا در قلبم راه نيافت .
📚حکایت های شنیدنی ج ۳ص۸۹. میزان الحکمه، ج۴، ص۱۷۱۴، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۱
🌾🌳🌾
محبت، محبت، محبت.
این تنها کلمه ای است که از گفتن ان خسته نمی شوم و اشتیاقم را برای عشق و محبت به دیگران چند برابر می سازد.
مهم نیست که فرد مقابل چه کسی است، چه کرده و یا چه می کند.
مهم این است که من به وظیفه الهی خودم که برای آن آفریده شدم عمل کنم.
💗💗💗💗
#شبتون_خدایی
⬅️اولین و پرطرفدارترین تقویم نجومی ، اسلامی
✴️ یکشنبه 👈17 آذر 98
👈11 ربیع الثانی 1441👈8 دسامبر 2019
🕋مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅امور ازدواجی عقد و عروسی خواستگاری.
✅خریدن و فروش و تجارت.
✈️مسافرت خوب است.
🤕مریض امروز خوب می شود.
👶نوزاد امروز زندگی خوبی خواهد داشت.ان شاءالله.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
امروز برای امور زیر خوب است..
✳️شروع به ساخت و ساز.
✳️و خرید جواهرات نیک است.
💑مباشرت و مجامعت.
امشب (شب دوشنبه).
مباشرت مستحب و فرزند حاصل از ان حافظ قران شود و به قسمت و روزی خود راضی باشد.و برای صحت جسم نیز نیک است.
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،خوب نیست باعث غم و اندوه است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، خیلی خوب نیست و موجب بیماری روان گردد. ان شاءالله.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب دوشنبه دیده شود طبق ایه 12 سوره مبارکه یوسف علیه السلام
ارسله معنا یرتع و یلعب و انا له لحافظون ....
و چنین استفاده می شود که عزیزی ازخواب بیننده دور افتد و عاقبتش بخیر باشد.ان شاءالله . و همانند ان قیاس شود.
تقویم همسران صفحه 116
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۷ آذر ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 08 December 2019
قمری: الأحد، 11 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
▪️24 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️32 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️52 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️62 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
✅ با ما همراه شوید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم...🌹🍃
بس پیر در فراق تو مُرد و بسے جوان
در انتظار آمدنٺ ، پیر مےشود
تا ما نمردهایم ، تو پا در رڪاب ڪن
تعجیل ڪن عزیز دلم! دیر مےشود
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام💐
چه روز زیبایی خواهد بود
وقتی بهترینها را برای
دیگران بخواهیدبهترینها را
ازخداوند برایتان طلب میکنم
🌸روزی پر از🌺🍃
🌼عشق و مـحبت
🌸روزى پر از
🌼موفقيت و شادى
🌸روزى پر از
🌼خنده و دلخوشى
🌸و روزی پر از
🌼خبرهای خوب
🌸براتون آرزومندم
🌼صبح زیباتـون بینظیر
🌸و گلبارون.💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلےالله_علیک_یااباعبدالله🌷
این قصہ ازحوالے دریا شروع شد
باتاروپود چادر زهرا شروع شد
خورشید سرزد و سفرما بہ ڪربلا
بایڪ سلام صبح بہ مولا شروع شد
#سلام_اربابم❤️
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌹 #درمحضرقرآن
⏰قدر فرصت ها را بدانیم ؛
⌛️ امروز که سالم هستیم و فرصت داریم به لطف خداوند، برای خدا سجده کنیم که عنقریب ولاجرم، می رسد فردایی که کار بر ما سخت کند دست های جان سِتان حضرت عزرائیل! و هرچه تلاش کنیم قادر به سجده نباشیم برایش!
🌸 «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ»
🔹روزى كه كار بر آنان دشوار شود و به سجده كردن دعوت شوند ولى نتوانند. ديدگانشان (از ترس) فرو افتاده و ذلّت و خوارى وجودشان را فرا گرفته است. آنان (در دنيا) به سجده دعوت مىشدند در حالى كه سالم بودند (ولى سجده نكردند و امروز ديگر عاجزند.)
📖 سوره قلم /۴۲
🌷 شیخ رجبعلی خیاط (ره):
تو برای خدا باش،
خدا و همه ملائکه اش
برای تو خواهند بود،
من کان لله کان الله له.
تخته گاز نرو!
ماشینت که جوش می آورد؛
حرکت نمی کنی... کنار زده و می ایستی،
وگرنه ممکن است آتش بگیرد.
خودت هم، همینطوری
وقتی جوش می آوری،عصبی وعصبانی می شوی؛تخته گاز نرو!
بزن کنار، ساکت باش ،هیچی نگو...
وگرنه هم به خودت آسیب می زنی و هم به دیگران...
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
ماجرای جالب چگونگی ساخته_شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
ــــــــــــــــ
﷽
✔️ حدیث #معراج منقول از حضرت فاطمه #معصومه سلام الله علیها‼️
🔳 حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضا عليه السلام قالت: حدثتني فاطمة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر عليهما السلام قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد عليهما السلام قالت: حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي عليهما السلام قالت: حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين عليهما السلام قالت: حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عليهما السلام عن أم كلثوم بنت علي عليه السلام عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فإذا أنا بقصر من درة بيضاء مجوفة، وعليها باب مكلل بالدر و الياقوت، وعلى الباب ستر فرفعت رأسي فإذا مكتوب على الباب " لا إله إلا الله محمد رسول الله علي ولي القوم " وإذا مكتوب على الستر بخ بخ من مثل شيعة علي؟فدخلته فإذا أنا بقصر من عقيق أحمر مجوف، وعليه باب من فضة مكلل بالزبرجد الأخضر، وإذا على الباب ستر، فرفعت رأسي فإذا مكتوب على الباب " محمد رسول الله علي وصي المصطفى " وإذا على الستر مكتوب: " بشر شيعة علي بطيب المولد ".فدخلته فإذا أنا بقصر من زمرد أخضر مجوف لم أر أحسن منه، وعليه باب من ياقوتة حمراء مكللة باللؤلؤ وعلى الباب ستر فرفعت رأسي فإذا مكتوب على الستر شيعة علي هم الفائزون، فقلت: حبيبي جبرئيل لمن هذا؟ فقال: يا محمد لابن عمك ووصيك علي بن أبي طالب عليه السلام يحشر الناس كلهم يوم القيامة حفاة عراة إلا شيعة علي ويدعى الناس بأسماء أمهاتهم ما خلا شيعة علي عليه السلام فإنهم يدعون بأسماء آبائهم فقلت: حبيبي جبرئيل وكيف ذاك؟ قال: لأنهم أحبوا عليا فطاب مولدهم.
💢 از فاطمه دختر على بن موسىالرضا علیه السلام از فاطمه معصومه و زینب و امکلثوم دختران موسى بن جعفر علیهم السلام از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على علیهم السلام از امکلثوم دختر على علیهما السلام از فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقلشده که فرمود:
💢 از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمودند: وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که بر آن پردهای آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیداکرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم بر آن در نوشتهشده است: لاالهالاالله، محمد رسولالله، على ولی و سرپرست قوم و در كنار آن پرده، نوشته اى دیگر دیدم كه در آن نوشته بودند مبارك باد مبارك باد بر شیعیان على؛ و كدام افراد مانند آنها می باشند؟وارد آن قصر شدم دیدم آن را از عقیق ساخته اند و درى از نقره كه با زبرجد زینت داده بودند. بر در، پرده اى آویخته بودند. بالاى سر خود نگاه كردم دیدم در آن نوشتهاند "محمد رسول اللَّه على وصى المصطفى" و در گوشه اى دیگر نوشته بودند بشارت باد شیعیان على را به پاكى در تولد.
👈 سپس، وارد قصری از زمرد سبز رنگ مجوف گشتم که به زیبایی او تا کنون ندیده بودم. این قصر دری از یاقوت قرمز پوشیده از مروارید داشت که بر در آن پردهای آویزان بود. چون سر خود را به بالا متوجه ساختم مشاهده نمودم که بر در آن نوشته شده است: «شیعیان علی رستگارند». به جبرییل عرضه داشتم: ای دوستم، جبرییل! این برای چه کسی است؟ گفت: ای محمد! برای پسر عم و جانشینت، علی بن ابیطالب (علیهالسلام).
💢 تمامی مردم به روز حشر پای برهنه و عریان محشور میگردند،جز شیعیان علی علیهم السلام خلایق به نام مادرشان خوانده میشوند، جز شیعیان علی علیهم السلام که به نام پدرانشان خوانده میشوند. پیامبر خدا میگوید: به جبریل گفتم: ای دوست من، جبرییل! چرا چنین است؟ گفت: بدان سبب که آنان علی علیه السلام را دوست میدارند پس مولدشان پاک است.
📚 منبع
بحارالانوار جلد 65 صفحه 76، 77
المسلسلات،شیخ صدوق صفحه 241
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
ماجرای جالب چگونگی ساخته_شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
ــــــــــــــــ