eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم بی‌قرار
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #رمان_عشق_باطعم_سادگی #قسمت_اول قلبـ❣ـم بی وقفه می تپید!😰 باز دلم برای دیدنش در لباس
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 بعد سه هفته عقد کردن و محرم بودن... خاک شلوارش رو تکوند😎... اواخر پاییـ🍁ــز بودیم ولی هوا عطرو سرمای زمستـ❄️ـونی داشت اماامیرعلی فقط همون یک پیراهن مشکی تنش بود نه کت✋🏻 و نه بافت! از عطیه شنیده بودم که امیرعلی گفته: لباس زیادی دست و پاگیرش میشه توی عزاداریا🏴 و من فقط از عطیه شنیده بودم❗️ خواهرِکوچیک امیر علی و دوست و دختر عمه ی من!🙃 و من هر سال چه قدر نگران بودم که نکنه سرما بخوره😔 حاالاهم کم نشده بود این دل نگرانی ها و بیشتر شده بود😓 بعداز خوندن اون خطبه عقدی که حس خوبی به قلــ❣ــبم ریخت و امیر علی اخم نشست رو صورتش❗️ و همون اخم جرئت گرفت از من که نشون بدم این دلنگرانیم رو.. وبازم سکوت کرده بودم و سکوت! 😭 آه پر صدایی کشیدم... صدای دسته های عزاداری🏴که از خیابون رد میشدن من رو به خودم آورد🌹 با صدای تبل و سنجی که دلم رو لرزوند و مداحی🎤 که با نوحه سراییش از واقعه کربلارد اشک گذاشت توی چشمهام یک اشک واقعی! 😔 امیر علی سر بلند کرد رو به آسمون که رو به غروب میرفت وگرفته تر بود دوبه نظر من سرخ!❤️ اشک روی صورتش رو دیدم و دلم ضعف رفت برای این اشکهای مردونه که غرور نداشتن و پای روضه های 🌹سید الشهدا(ع) 🌹 بی محابا غلت می خوردن رو گونه هایی که همیشه ته ریش داشت! 💓😊 انگشتهام کشیده شدو پرده باصدای بدی به هم خورد و دست من از روی پیراهن مشکی چنگ زد 😰 قلبی رو که بازم بی قراری میکرد😥طبق برنامه ی هرساله اش! با همه تفاوتی که توی این سال بود! روی تخت فلزی وارفتم و چادر مشکی ام سر خورد روی شونه هام 😓... برای آروم کردن قلـــ💓ــب بی قرارم از بس لبه های چادر توی مشتم رو فشار داده بودم خیس شده بود ...🙃 چه قدر حال امروزم پر از گریه بود💔 چون یک قطره اشک بدون گذر از گونه ام از چشمهام افتاد و گم شد توی تارو پودِچادرم!! :M_alizadeh ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘