#کتاب_صوتی
#به_شرط_بهشت
کتاب «به شرط بهشت» زندگینامهی شهید محمد (سعید) امیریمقدم، از راویان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است. تحقیق و نگارش این کتاب را سمیه گنجی برعهده داشته است.
دربارهی کتاب
در دوران دفاع مقدس گروههای مختلفی جذب مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس شده بودند. یک گروه از راویان، فارغالتحصیلانِ دورههای مختلف مدرسهی مفید بودند که از طریق مهندس سید ابوالفضل موسوی (که خود از فارغالتحصیلان دوره یک مدرسه مفید بود،) جذب مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس میشدند.
کتاب «به شرط بهشت» روایت زندگی شهید محمد (سعید) امیری مقدم، از دانشآموزان دورهی پنجم مدرسهی مفید است. فضای دانشآموزی و زندگی این دانشآموزانِ مدرسهی مفید در کتاب خیلی پررنگ است.
شهید سید محمد (سعید) امیری مقدم جزو شهدای خاص راوی است؛ از این نظر که دستنوشتههای خیلی خوبی دارد و با شهید کاوه همراه بوده است. همچنین این شهید، راوی سردار مرتضی قربانی نیز بوده است. شهید علاوه بر روایتگری، در میدان نبرد هم شرکت میکرد و فرماندهی گروهان شهادت را بر عهده داشت.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
✅از تحفه های کتابخانه آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
📙مجموعه شعر " جولونبور" مشاهده بیوفایی دنیا
از تألیفات محمدباقر ولد علیجاه آقا میرزا آقا بالا بنکدار
در دارالطباعه آقاعلی اصغر باسمه هفتم شعبان المعظم سنه 1349 در 31 صفحه جیبی انطباع پذیرفت.
📝مرقومه ای از مؤلف(شاعر) در پایان اشعار بدین شرح:
"این مختصریست از تألیفات اقل محمدباقر بحسب خواهش هم¬نشین مهربان مجنون جدایی حدیقه جنان مخزن رازهای ایام هجران اعنی دل محزون این نالظم ناتوان منتظم شد سنه1314 "
🍀ابیاتی از جولونبور:
بیا ای فارس دشت هدایت
بیا ایعاشق بزم ولایت
کشیم از روزگار بی بقا دست
نباشیم از می آن بی وفا مست
دل خود را بشوریم از ولایش
نمیخواهیم دیگر ارتفاعش
طلاقی در دهیم این پیره زنرا
رهانیم از هلاکت خویشتن را
☘️ابیاتی دیگر از اشعاری با عنوان "متضمّن"
ساقیا خیز بده جام من عطاشانرا
من بجای می تو یافته ام غفرانرا
می خورم مست شوم پاک کنم عصیانرا
رونق عهد شبابست دگر بستانرا
میرسد مژدۀ گل بلبل خوش الحانرا #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
✅سؤالات متداول ( 12)
س : چه کسانی و در چه زمانهایی میتوانند از کتابخانه استفاده کنند؟
📚کتابخانه آستان در دو بخش کاملا مجزا و در دو شیفت کاری مشغول سرویسدهی به اعضا و زائرین خواهر و برادر ( به عنوان میهمان) میباشد.
برادران: ازساعت ۸ صبح تا ساعت 20:45 یکسره
خواهران: ازساعت ۸ صبح تا ساعت ۲۰ یکسره
✨تعداد مراجعه روزانه به هفت تالار مطالعه خواهران و برادران مجموعا حدودا بین هفتصد تا هزار نفر است.
بنابراین سالانه بیش از سیصد هزار نفر مراجعهکننده برای استفاده از امکانات و منابع به کتابخانه آستان میآیند.
مراجعان کتابخانه آستانه بیشتر از میان دانشجویان و طلاب مدارس علمیه هستند.
ساعت کار:
به اطلاع کلیه مراجعین محترم میرساند:
کتابخانه آستان مقدس در روزهای غیر تعطیل (رسمی) از ساعت ۸ الی ۲۰ (بانوان) و ۸ الی ۲۰:۴۵ (اقایان) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد.
درضمن تا اطلاع ثانوی ثبت نام برای دانش آموزان عزیز مقدور نمی باشد.
لینک ثبت نام:
http://lib.amfm.ir/register/
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
ساعت کار:
به اطلاع کلیه مراجعین محترم میرساند:
کتابخانه آستان مقدس در روزهای غیر تعطیل (رسمی) از ساعت ۸ الی ۲۰ (بانوان) و ۸ الی ۲۰:۴۵ (اقایان) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد.
درضمن تا اطلاع ثانوی ثبت نام برای دانش آموزان عزیز مقدور نمی باشد.
لینک ثبت نام:
http://lib.amfm.ir/register/
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
✅از تحفه های کتابخانه آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
📙مجموعه شعر " دعانامه و نفرین نامه کفاش تهرانی"
مطبوع در چاپخانه خورشید واقع در خیابان ارک در 30 صفحه جیبی (تعداد صفحات موجود) با توجه به افتادگی از آخر
📝ابیاتی از دعانامه:
غنچه فصل جوانی مرا ایام چید
شد شب هستی سحر خورشید نومیدی دمید
همچنان پرگار دور من خط ماتم کشید
رهروان رفتند و هر یک بر مراد خود رسید
این میان، من بینوا در دام صیادم هنوز
📝ابیاتی از نفرین نامه:
جه بد کردم که باشد این سزای جرم و تقصیرم
چه کردم در جوانی کردۀ یکسر زمین گیرم
چه کاری کردۀ با من که در بند تو زنجیرم
تو روی سخت من را بین که زین ماتم نمیمیرم
الهی هم چو من ضرب المثل در داستان گردی
#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
💠اهدای بیش از ۱۹ هزار جلد کتاب به کتابخانه فاطمی
♦️رئیس اداره کتابخانه حرم مطهر کریمه اهلبیت(س) با بیان اینکه از ابتدای سال 1400 تا کنون 19 هزار و 508 جلد کتاب به این کتابخانه اهدا شده است، گفت: در 6 ماه نخست سال جاری 3 هزار و 811 جلد کتاب اهدا شده که از این تعداد 7 نسخه خطی، 3 کتاب چاپ سنگی سربی، 45 جلد به زبان های غیر فارسی و 2 هزار و 989 جلد سایر منابع است.
#خبر #کتابخانه
📎https://news.amfm.ir/?p=127708
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
@astanqom
#کتاب_صوتی
#عبور_از_غبار
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازدهسیزدهسالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان.
پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقتها عصبانی میشد و میافتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچوقت از دستش ناراحت نمیشدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همهشون سختگیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم میبردیم. وقتی توی خونه شیطنت میکردیم، مادرم خط و نشون میکشید و انگشت تکون میداد که بذار بابات از سر کار بیاد.
دربارهی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضیها میگفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همونجا زن گرفته. بعضیها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درستتر باشه.
برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر .
پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه
میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/