#کتاب_گویا
#سلاخ_خانه_شماره_پنج
بیلی پیل گریم، سربازی آمریکایی است که در زمان جنگ جهانی دوم در شهر «درسدن» حضور دارد و در زمان بمباران، در سلاخخانهای در زیرزمین پناه میگیرد و ....
وقوع جنگ، بیلی پیلگریم، شخصیّت اصلی کتاب، را به «بیمارستان مخصوص سربازان سابق» کشانده است. او هنگامی که از جنگ بازمیگردد، آن آدم سابق نیست و توانایی ارتباط برقرار کردن را از دست داده و به دیوانهای تبدیل شده است که دقیقاً میداند به چه علّت عقلش را از دست داده است.
بیلی در جنگ به دستِ نیروهای نازی دستگیر و در شهر درسدن زندانی میشود. پس از بمباران درسدن زنده به خانه برمیگردد، امّا آنچه که شاهد آن بود، کار او را به «بیمارستان مخصوص» میکشاند. در تیمارستان به سمت کتابهای علمی-تخیّلی کشیده میشود و پس از خواندن همین کتابهاست که مرزهای جنون بیلی جابهجا میشود.
در این میان، آدمفضاییهای «ترالفامادوری» بیلی را میدزدند و او را به سیارهی خودشان میبرند. در آنجا بیلی را در یک باغوحش انسانی به نمایش میگذارند که درواقع کلّ این باغوحش انسانی، کنایهای است از زندگی انسانها روی کرهی زمین. در سیارهی آدمفضاییها مفهوم «زمان» متفاوت است و بیلی توانایی سفر در زمان را پیدا میکند.
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#سلاخ_خانه_شماره_پنج
بیلی پیل گریم، سربازی آمریکایی است که در زمان جنگ جهانی دوم در شهر «درسدن» حضور دارد و در زمان بمباران، در سلاخخانهای در زیرزمین پناه میگیرد و ....
وقوع جنگ، بیلی پیلگریم، شخصیّت اصلی کتاب، را به «بیمارستان مخصوص سربازان سابق» کشانده است. او هنگامی که از جنگ بازمیگردد، آن آدم سابق نیست و توانایی ارتباط برقرار کردن را از دست داده و به دیوانهای تبدیل شده است که دقیقاً میداند به چه علّت عقلش را از دست داده است.
بیلی در جنگ به دستِ نیروهای نازی دستگیر و در شهر درسدن زندانی میشود. پس از بمباران درسدن زنده به خانه برمیگردد، امّا آنچه که شاهد آن بود، کار او را به «بیمارستان مخصوص» میکشاند. در تیمارستان به سمت کتابهای علمی-تخیّلی کشیده میشود و پس از خواندن همین کتابهاست که مرزهای جنون بیلی جابهجا میشود.
در این میان، آدمفضاییهای «ترالفامادوری» بیلی را میدزدند و او را به سیارهی خودشان میبرند. در آنجا بیلی را در یک باغوحش انسانی به نمایش میگذارند که درواقع کلّ این باغوحش انسانی، کنایهای است از زندگی انسانها روی کرهی زمین. در سیارهی آدمفضاییها مفهوم «زمان» متفاوت است و بیلی توانایی سفر در زمان را پیدا میکند.
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#پادشاهی_کیخسرو
چون گیو کیخسرو، پسر سیاوش، را در توران یافت و به ایران آورد، قرار شد او بر تخت شاهی تکیه زند؛ امّا مخالفانی همچون توس پیدا کرد. پس فر کیانی کیخسرو در بوتهی آزمایش قرار گرفت تا شایستگی او و برتریاش بر فریبرز، فرزند دیگر کیکاووس، محک بخورد.
رسیدن کیخسرو نزد کیکاووس
سرپیچی کردن توس از کیخسرو
خشم کردن گودرز با توس
رفتن گودرز و توس پیش کاووس از بهر پادشاهی
رفتن توس و فریبرز به دژ بهمن و بازآمدن کامنایافته
رفتن کیخسرو به دژ بهمن و گرفتن آن را
بازآمدن کیخسرو به فیروزی
بر تختِ شاهی نشانیدن کیخسرو
پادشاهی کیخسرو
آفرین کردن مهتران کیخسرو را
گردیدن کیخسرو گِرد پادشاهی
پیمان بستن کیخسرو با کاووس از کین افراسیاب
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#پادشاهی_کیخسرو
چون گیو کیخسرو، پسر سیاوش، را در توران یافت و به ایران آورد، قرار شد او بر تخت شاهی تکیه زند؛ امّا مخالفانی همچون توس پیدا کرد. پس فر کیانی کیخسرو در بوتهی آزمایش قرار گرفت تا شایستگی او و برتریاش بر فریبرز، فرزند دیگر کیکاووس، محک بخورد.
رسیدن کیخسرو نزد کیکاووس
سرپیچی کردن توس از کیخسرو
خشم کردن گودرز با توس
رفتن گودرز و توس پیش کاووس از بهر پادشاهی
رفتن توس و فریبرز به دژ بهمن و بازآمدن کامنایافته
رفتن کیخسرو به دژ بهمن و گرفتن آن را
بازآمدن کیخسرو به فیروزی
بر تختِ شاهی نشانیدن کیخسرو
پادشاهی کیخسرو
آفرین کردن مهتران کیخسرو را
گردیدن کیخسرو گِرد پادشاهی
پیمان بستن کیخسرو با کاووس از کین افراسیاب
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#پادشاهی_کیخسرو
چون گیو کیخسرو، پسر سیاوش، را در توران یافت و به ایران آورد، قرار شد او بر تخت شاهی تکیه زند؛ امّا مخالفانی همچون توس پیدا کرد. پس فر کیانی کیخسرو در بوتهی آزمایش قرار گرفت تا شایستگی او و برتریاش بر فریبرز، فرزند دیگر کیکاووس، محک بخورد.
رسیدن کیخسرو نزد کیکاووس
سرپیچی کردن توس از کیخسرو
خشم کردن گودرز با توس
رفتن گودرز و توس پیش کاووس از بهر پادشاهی
رفتن توس و فریبرز به دژ بهمن و بازآمدن کامنایافته
رفتن کیخسرو به دژ بهمن و گرفتن آن را
بازآمدن کیخسرو به فیروزی
بر تختِ شاهی نشانیدن کیخسرو
پادشاهی کیخسرو
آفرین کردن مهتران کیخسرو را
گردیدن کیخسرو گِرد پادشاهی
پیمان بستن کیخسرو با کاووس از کین افراسیاب
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#مردان_دیه_سامان
داستان «مردان دیهِ سامان» گذری است بر تاریخ پرافتخار ایران در عهد پسران «اسد سامان خداد» یا سلسله سامانیان که دراثر درایت، عدالتخواهی و دینداری، سالها بر ماوراءالنهر، خراسان، طبرستان و... حکومت کردند.
پسران «اسد سامان خدا»، کدخدای قریه «سامان ماوراءالنهر» در اثر درایت، عدالت، انساندوستی و شجاعت بر همه آن خطه سیطره یافتند. فتنههای «بغداد» میان «عمر بن لیث» و «اسماعیل» را برهم زد و در نبردی نابرابر، اسماعیل که مردی باایمان و دیندار بود، بر «سپاه صفاری» پیروز شد.
ازطرفی سردار اسماعیل «محمد بن هارون» پس از سرکوب قیام «محمد بن زید علوی» بر اسماعیل طغیان کرد.
«حمویت بن علی کوسه» پسرِ «محمد بن زید» را به بخارا آورد و اسماعیل، سردار دلاورش را برای دربند کردن «هارون» به «جرجان» فرستاد.
در این میان زید بن محمد (پسرِ محمد بن زید) دلباخته دختر حمویت بن علی شد که جنگ ترکان پیش آمد و عروسی به تعویق افتاد. پس از اتمام نبرد به سود «اسماعیل بن احمد» در مسجد «مدینة الاسلام»، امیر عادل، اسماعیل، خبرهای خوشی به مردم داد؛ از جمله دستگیر و زندانی شدن محمد بن هارون، شکست ترکان و همین طور خبر عروسی دختر حمویت بن علی و زید بن محمد و از همه مهمتر ازدواج دختر «امیر اسماعیل» با «امام حافظ الدین بخاری»، فرزند «شیخ المشایخ تونس».
اهالی بخارا غرق در شادی شدند و به فرمان امیر عادل، هفت شبانه روز جشن و شادی برقرار شد....
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#مردان_دیه_سامان
داستان «مردان دیهِ سامان» گذری است بر تاریخ پرافتخار ایران در عهد پسران «اسد سامان خداد» یا سلسله سامانیان که دراثر درایت، عدالتخواهی و دینداری، سالها بر ماوراءالنهر، خراسان، طبرستان و... حکومت کردند.
پسران «اسد سامان خدا»، کدخدای قریه «سامان ماوراءالنهر» در اثر درایت، عدالت، انساندوستی و شجاعت بر همه آن خطه سیطره یافتند. فتنههای «بغداد» میان «عمر بن لیث» و «اسماعیل» را برهم زد و در نبردی نابرابر، اسماعیل که مردی باایمان و دیندار بود، بر «سپاه صفاری» پیروز شد.
ازطرفی سردار اسماعیل «محمد بن هارون» پس از سرکوب قیام «محمد بن زید علوی» بر اسماعیل طغیان کرد.
«حمویت بن علی کوسه» پسرِ «محمد بن زید» را به بخارا آورد و اسماعیل، سردار دلاورش را برای دربند کردن «هارون» به «جرجان» فرستاد.
در این میان زید بن محمد (پسرِ محمد بن زید) دلباخته دختر حمویت بن علی شد که جنگ ترکان پیش آمد و عروسی به تعویق افتاد. پس از اتمام نبرد به سود «اسماعیل بن احمد» در مسجد «مدینة الاسلام»، امیر عادل، اسماعیل، خبرهای خوشی به مردم داد؛ از جمله دستگیر و زندانی شدن محمد بن هارون، شکست ترکان و همین طور خبر عروسی دختر حمویت بن علی و زید بن محمد و از همه مهمتر ازدواج دختر «امیر اسماعیل» با «امام حافظ الدین بخاری»، فرزند «شیخ المشایخ تونس».
اهالی بخارا غرق در شادی شدند و به فرمان امیر عادل، هفت شبانه روز جشن و شادی برقرار شد....
🔷🔸💠🔸🔷
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#جراحت
پس از شهادت امیر المومنین (علیه السلام) یاران نزدیک ایشان شهرهای بزرگ را ترک می کنند و به حاشیه می روند؛ عده ای دیگر نیز به دستور خلیفه به روستاهای دور تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) گروهی از یاران نزدیک ایشان به حاشیه می روند و عده ای دیگر نیز به روستاهای دور افتاده تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند. در این دسته، فیلسوف و حکیمی به نام «سعدالدین ادریسی» وجود دارد که از کوفه به خوزستان تبعید شده است. او که مشغول تهیه دارویی تازه است توسط شمسون (داروغه خوزستان) و شبلی (دستیار داروغه) به خاطر اتفاقاتی که در دشت های اطراف افتاده است، بازجویی میشود.
ازطرف دیگر چوپان جوانی به نام «یونس» که تنها دوست صمیمی و شاگرد سعدالدین در روستاست، اسبی بیسوار را در دشت می یابد که موجب مواجه شدن او با مرد زخمی و بیماری به نام «هاروت» می شود. هاروت از زندان کوفه گریخته است. یونس تصمیم میگیرد هاروت را نزد سعدالدین ببرد اما وقتی شتر داروغه را جلوی در خانه حکیم میبیند، منصرف میشود.
یونس که از مخفیانه خود را به کومه حکیم رسانده مرهمی از او می گیرد تا روی زخمهای هاروت بگذارد، متوجه میشود هاروت و طبیب یکدیگر را می شناسند.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#جراحت
پس از شهادت امیر المومنین (علیه السلام) یاران نزدیک ایشان شهرهای بزرگ را ترک می کنند و به حاشیه می روند؛ عده ای دیگر نیز به دستور خلیفه به روستاهای دور تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) گروهی از یاران نزدیک ایشان به حاشیه می روند و عده ای دیگر نیز به روستاهای دور افتاده تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند. در این دسته، فیلسوف و حکیمی به نام «سعدالدین ادریسی» وجود دارد که از کوفه به خوزستان تبعید شده است. او که مشغول تهیه دارویی تازه است توسط شمسون (داروغه خوزستان) و شبلی (دستیار داروغه) به خاطر اتفاقاتی که در دشت های اطراف افتاده است، بازجویی میشود.
ازطرف دیگر چوپان جوانی به نام «یونس» که تنها دوست صمیمی و شاگرد سعدالدین در روستاست، اسبی بیسوار را در دشت می یابد که موجب مواجه شدن او با مرد زخمی و بیماری به نام «هاروت» می شود. هاروت از زندان کوفه گریخته است. یونس تصمیم میگیرد هاروت را نزد سعدالدین ببرد اما وقتی شتر داروغه را جلوی در خانه حکیم میبیند، منصرف میشود.
یونس که از مخفیانه خود را به کومه حکیم رسانده مرهمی از او می گیرد تا روی زخمهای هاروت بگذارد، متوجه میشود هاروت و طبیب یکدیگر را می شناسند.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#جراحت
پس از شهادت امیر المومنین (علیه السلام) یاران نزدیک ایشان شهرهای بزرگ را ترک می کنند و به حاشیه می روند؛ عده ای دیگر نیز به دستور خلیفه به روستاهای دور تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) گروهی از یاران نزدیک ایشان به حاشیه می روند و عده ای دیگر نیز به روستاهای دور افتاده تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند. در این دسته، فیلسوف و حکیمی به نام «سعدالدین ادریسی» وجود دارد که از کوفه به خوزستان تبعید شده است. او که مشغول تهیه دارویی تازه است توسط شمسون (داروغه خوزستان) و شبلی (دستیار داروغه) به خاطر اتفاقاتی که در دشت های اطراف افتاده است، بازجویی میشود.
ازطرف دیگر چوپان جوانی به نام «یونس» که تنها دوست صمیمی و شاگرد سعدالدین در روستاست، اسبی بیسوار را در دشت می یابد که موجب مواجه شدن او با مرد زخمی و بیماری به نام «هاروت» می شود. هاروت از زندان کوفه گریخته است. یونس تصمیم میگیرد هاروت را نزد سعدالدین ببرد اما وقتی شتر داروغه را جلوی در خانه حکیم میبیند، منصرف میشود.
یونس که از مخفیانه خود را به کومه حکیم رسانده مرهمی از او می گیرد تا روی زخمهای هاروت بگذارد، متوجه میشود هاروت و طبیب یکدیگر را می شناسند.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#جراحت
پس از شهادت امیر المومنین (علیه السلام) یاران نزدیک ایشان شهرهای بزرگ را ترک می کنند و به حاشیه می روند؛ عده ای دیگر نیز به دستور خلیفه به روستاهای دور تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) گروهی از یاران نزدیک ایشان به حاشیه می روند و عده ای دیگر نیز به روستاهای دور افتاده تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند. در این دسته، فیلسوف و حکیمی به نام «سعدالدین ادریسی» وجود دارد که از کوفه به خوزستان تبعید شده است. او که مشغول تهیه دارویی تازه است توسط شمسون (داروغه خوزستان) و شبلی (دستیار داروغه) به خاطر اتفاقاتی که در دشت های اطراف افتاده است، بازجویی میشود.
ازطرف دیگر چوپان جوانی به نام «یونس» که تنها دوست صمیمی و شاگرد سعدالدین در روستاست، اسبی بیسوار را در دشت می یابد که موجب مواجه شدن او با مرد زخمی و بیماری به نام «هاروت» می شود. هاروت از زندان کوفه گریخته است. یونس تصمیم میگیرد هاروت را نزد سعدالدین ببرد اما وقتی شتر داروغه را جلوی در خانه حکیم میبیند، منصرف میشود.
یونس که از مخفیانه خود را به کومه حکیم رسانده مرهمی از او می گیرد تا روی زخمهای هاروت بگذارد، متوجه میشود هاروت و طبیب یکدیگر را می شناسند.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/
#کتاب_گویا
#جراحت
پس از شهادت امیر المومنین (علیه السلام) یاران نزدیک ایشان شهرهای بزرگ را ترک می کنند و به حاشیه می روند؛ عده ای دیگر نیز به دستور خلیفه به روستاهای دور تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند.
پس از شهادت امام علی (علیه السلام) گروهی از یاران نزدیک ایشان به حاشیه می روند و عده ای دیگر نیز به روستاهای دور افتاده تبعید می شوند تا از مرکز خلافت دور بمانند. در این دسته، فیلسوف و حکیمی به نام «سعدالدین ادریسی» وجود دارد که از کوفه به خوزستان تبعید شده است. او که مشغول تهیه دارویی تازه است توسط شمسون (داروغه خوزستان) و شبلی (دستیار داروغه) به خاطر اتفاقاتی که در دشت های اطراف افتاده است، بازجویی میشود.
ازطرف دیگر چوپان جوانی به نام «یونس» که تنها دوست صمیمی و شاگرد سعدالدین در روستاست، اسبی بیسوار را در دشت می یابد که موجب مواجه شدن او با مرد زخمی و بیماری به نام «هاروت» می شود. هاروت از زندان کوفه گریخته است. یونس تصمیم میگیرد هاروت را نزد سعدالدین ببرد اما وقتی شتر داروغه را جلوی در خانه حکیم میبیند، منصرف میشود.
یونس که از مخفیانه خود را به کومه حکیم رسانده مرهمی از او می گیرد تا روی زخمهای هاروت بگذارد، متوجه میشود هاروت و طبیب یکدیگر را می شناسند.
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@haramqom_lib
https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1
پرتال کتابخانه
http://lib.amfm.ir/