✳ اورکتهای دشمن را درآورید!
📌 دقایقی بعد از عملیات کربلای ۴، در هوای سرد جزیرهی امرصاص، وارد یکی از سنگرهای دشمن شدیم. تعدادی اورکت به دیوار سنگر آویزان بود. هرکدام، یکی از اورکتها را پوشیدیم و گرم شدیم. کمی بعد، #شهید_مهدی_توسن وارد شد. تا چشمش به ما افتاد، گفت: «بچهها اورکتهای دشمن را دربیاورید.» با تعجب پرسیدیم: «چرا؟ تازه کمی گرم شدیم.» باحوصله پاسخ داد: «تمام منطقه زیر آتش شدید دشمن است و هر لحظه امکان دارد کشته شویم. اگر با این اورکتها کشته شویم، جنازهی ما را همینطور توی صندوق میگذارند و به شهر میبرند. آنجا وقتی درِ صندوق را باز کردند و اورکتها را دیدند، میگویند اینها بهخاطر اورکت به جبهه رفتهاند، نه بهخاطر خدا.» اورکتها را درآوردیم و به پیشنهاد مهدی، همه را در گلولای فرو کردیم تا برای پوشیدن آنها وسوسه نشویم. آن شب تا صبح لرزیدیم.
📚 از کتاب #میهمان_بهشت
📖 ص ۴۰
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ اورکتهای دشمن را درآورید!
📌 دقایقی بعد از عملیات کربلای ۴، در هوای سرد جزیرهی امرصاص، وارد یکی از سنگرهای دشمن شدیم. تعدادی اورکت به دیوار سنگر آویزان بود. هرکدام، یکی از اورکتها را پوشیدیم و گرم شدیم. کمی بعد، #شهید_مهدی_توسن وارد شد. تا چشمش به ما افتاد، گفت: «بچهها اورکتهای دشمن را دربیاورید.» با تعجب پرسیدیم: «چرا؟ تازه کمی گرم شدیم.» باحوصله پاسخ داد: «تمام منطقه زیر آتش شدید دشمن است و هر لحظه امکان دارد کشته شویم. اگر با این اورکتها کشته شویم، جنازهی ما را همینطور توی صندوق میگذارند و به شهر میبرند. آنجا وقتی درِ صندوق را باز کردند و اورکتها را دیدند، میگویند اینها بهخاطر اورکت به جبهه رفتهاند، نه بهخاطر خدا.» اورکتها را درآوردیم و به پیشنهاد مهدی، همه را در گلولای فرو کردیم تا برای پوشیدن آنها وسوسه نشویم. آن شب تا صبح لرزیدیم.
📚 از کتاب #میهمان_بهشت
📖 ص ۴۰
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f