سلام سلام سلام ...🤞🌱
به همراهان همیشگی و باصفای ما...🌈
امیدوارم که تا اینجا یزدگردی مارا پسندیده باشید و خوشتون آمده باشه.🤩
خیلی خوشحال میشم نظراتتون را به ادمین کانالمون بگید.✨😍
خوب ماشینم روشن کنم🚘 و باهم دیگه بریم خیابان امام ...
بچه ها دیدید تو خیابان امام یه خیابون فرعی با سنگ فرش های خیلی قشنگ💫 و مغازه های باحال و چراغ های خوشگل💡 داره که حال میده فقط تو خیابونش قدم بزنی...🚶♀
ته این خیابون هم به یک مسجد زیبا🕌 با قدمت بالا است که هوش از سرت می پره...🤩
یادم کرونا که نبود همیشه این خیابون پر از توریست بود.😎
#یزد_گردی🚌
#مسجدجامع🕌
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
دلم براتون بگه از یکی از شاهکارهای تاریخی ایران🇮🇷 که همین مسجد قدیمی با صفاست که به مسجد جامع یزد شهرت داره☺️
هر گوشه و کنار این مسجد یادگارهایی💥 از دوران گوناگون برجای ماندهاست و به شیوه یک ایوان🏰 در دل کویر🖼 میباشد و در طی حدود ۱۰۰ سال و سه دوره بنا شدهاست🕌
پایههای اصلی مسجد راساسانیان و بنای فعلی مسجد، از لحاظ شیوه معماری🛠 متعلق به دو دوره موسوم به آذری دانستهاند. بنای گنبد🕌 خانه متعلق به دوره ایلخانی و سر در🚪 رفیع مسجد را متعلق به زمان شاهرخ و دوره تیموری دانستهاند. این بنا از لحاظ خوابیدگی🛌 گنبد، سردر رفیع و بلند و همچنین کاشیکاری زیبا و منحصربهفرد، شهرت دارد👀
و واقعا دیدنی و جذاب است👁
به قولی گفتنی یکی یزد و یکی مسجد جامع با صفا...👌
#یزد_گردی🚌
#مسجدجامع🕌
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
خوب چون نمی خوام سخن 🗣به درازا بیانجامد ...باز جمله سنگین گفتم😅 ....
باید بگم که مسجد جامع یزد که به قطع، همانند مرواریدی👑 بیبدیل در شهر یزد میدرخشد، در ضلع غربی خیابان امام خمینی و یکی از محلههای قدیمی🗺 شهر قرار دارد...🙂
ان شاء الله که حالا دیگه این کرونا تموم بشه😬🤲 و خدا قسمت کنه حضوری برم و از این مکان با صفا دیدن کنم ...👁
مواظب خودتون و خوبیاتون و خانواده هاتون باشید ...👨👩👧👦
تا یکشنبه بعد و یه یزدگردی دیگه بدرود...🚶♀🤞
#یزد_گردی🚌
#مسجدجامع🕌
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
#میلادامام_جوادعلیه_السلام🌸
دلا تازه تر شده
غصه در به در شده
آقامون امام رضا صاحب پسرشده😍
عیدتون مبارک🎊👏☺️
#استوری💫
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
💫بسم رب الرحیم💫
#رویای-نیمه-شب🌠🌜
#قسمت-بیست و هفتم
دیگر چیزی نپرسیدم😐.می ترسیدم ابوراجح از رازی که در دل داشتم بویی ببرد.تنها امیدم آن بود که در آن لحظه،ام حباب پیش ریحانه باشد🙂♥️.و بتواند خبرهای جالبی برایم بیاورد.برای آن که
موضوع صحبت را عوض کنم،پرسیدم:صاحب این قبر کیست؟😕
آهی کشید و گفت:اسماعیل هرقلی.😊
-اسمش بنظرم آشنا نیست.
-پنجاه سال پیش از دنیا رفته است.این مرد قصه ی عجیب و شیرینی دارد.می خواهی برایت تعریف کنم؟😉
ترجیح می دادم از ریحانه حرف بزند،اما کنجکاو شده بودم قصه را بشنوم.لابد قصه اش مهم بود که ابوراجح کنار قبرش نشسته بود و قرآن می خواند.😘
-زمانی که اسماعیل جوان بوده،دملی در ران پای چپش بیرون می آید،به بزرگی کف دست،هرسال،فصل بهار،این دمل می ترکیده و مرتب از آن چرک و خون می آمده.بیچاره دیگر نمی توانسته به کار و زندگی اش برسد.اسماعیل در هرقل زندگی می کرده.😄
و به حله می آید.سراغ بزرگ حله را می گیرد،مردم نشانی خانه سیدبن طاووس را به او می دهند و می گویند:او از بزرگ ترین و پرهیزکارترین دانش مندان روزگار است و شیعه و سنی برای حل مشکلاتشان به سراغش می روند.اسماعیل می رود پیش سیدبن طاووس،🍀جراحت پایش را نشان می دهد.
-سید،جراحان حله را حاضر می کند تا دمل را معاینه و معالجه کنند.آن ها می گویند دمل،روی رگ حساسی قرار گرفته و علاج آن تنها در بریدن و برداشتن است و امکان زیادی دارد موقع جراحی،به آن رگ حساس ضربه بخورد و اسماعیل بمیرد.🤕
ادامه دارد...🍀🌿
🎆برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف صلوات🎆
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
🌷با ما همراه باشید🌷
╔════🍭🌸═══╗
♡ @harime_hawra ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
🌊هوالسمیع🌊
#رویای-نیمه-شب🌠🌜
#قسمت-بیست و هشتم
سید،اسماعیل را به بغداد می برد.آن جا هم دمل را به زبده ترین جراحان آن شهر نشان می دهد.آن ها هم همان حرف جراحان حله را می زنند😊.سید می خواسته به حله برگردد.اسماعیل می گوید حالا که تا بغداد آمده ام،بهتر است به زیارت تربت امامان سامرا بروم.🙂در سامرا،مرقد امام علی النقی و امام حسن عسکری را که امامان دهم و یازدهم ما هستند،زیارت می کن.بعد به سسرداب مقدس می رود و امام زمان عج را نزد خدا،شفیع خود قرار می دهد تا از آن گرفتاری نجات پیدا کند.✨
سداب محلی است که اما زمان عج از آن جا ناپدید شد و غیبت خود را شروع کرد.بسیاری ،در آن سرداب،خدمت آن حضرت رسیده اند.😘اسماعیل چند روزی را سامرا می ماند.در آن مدت،کارش راز و نیاز با پروردگار و توسل به امامان بوده.🙂💫
روز پنج شنبه ای،بیرون شهر،در دجله غسل می کند.لباس پاکیزه ای می پوشد تا برای آخرین بار به زیارت قبر امامان و سرداب مقدس برود.♥️وقتی به حصار شهر می رسد،چهار اسب سوار در مقابل خود می بیند.مردی که وقار و هیبت فراوانی داشته.می گوید:پیش بیا تا آن چیزی که تو را به رنج و درد مبتلا کرده ببینم.😕
آن مرد،دست چپش را روی زخم می گذارد و فشار می دهد.اسماعیل اندکی احساس درد می کند.😢
پیرمردی که همراه آن ها بوده می گوید:رستگار شدی،اسماعیل! ایشان امام زمان تو هستند.😳🙁اسماعیل هیجان زده و خوش حال پیش می رود و پای امامش را می بوسد.😘آن حضرت اسب خود را به حرکت در می آورد.اسماعیل هم دوان دوان با آن ها حرکت می کند.امام به او می فرماید:برگرد!.اسماعیل که سر از پا نمی شناخته،می گوید:حالا که شما را دیده ام،رهایتان نمی کنم.امام می فرماید:مصلحت در آن است که برگردی.اسماعیل باز می گوید:از شما جدا نمی شوم.در این موقع آن پیرمرد می گوید:اسماعیل!شرم نمی کنی؟اما زمانت دوبار به تو دستور بازگشت دادند.اسماعیل به خود می آید و ناچار می ایستد.حضرت با اصحاب خود می روند و ناپدید می شوند.☹️❤️
ادامه دارد...🕊🦢
🍇برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات🍇
⭐️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⭐️
🌸با ما همراه باشید🌸
╔════🍭🌸═══╗
♡ @harime_hawra ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════