eitaa logo
دختران‌حریم‌حوراء
1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
260 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺 صداي زنگ در 🚪بلند شد... در رو که باز کردم... علي بود!😳 علي 26ساله من... مثل يه مرد چهل👴 ساله شده بود.😔 چهره شکسته، بدن پوست به استخوان چسبيده با موهايي که مي شد تارهاي سفيد رو بين شون ديد و پايي که مي لنگيد...🤕 زينب 👧يک سال و نيمه بود که علي رو بردن 😔و مريم👼 هرگز پدرش رو نديده بود. حالا زينبم داشت وارد هفت سال مي شد و سن مدرسه🏢 رفتنش شده بود و مريم به شدت با علي غريبي ميکرد. مي ترسيد😰 به پدرش نزديک بشه و پشت زينب قايم شده بود. من اصلا توي حال و هواي خودم نبودم! نمي فهميدم بايد چه کار کنم🤔. به زحمت خودم رو کنتر ل مي کردم... 🙂 دست مريم و زينب رو گرفتم🤝 و آوردم جلو... - بچه ها بيايد، يادتونه 🤔از بابا براتون تعريف مي کردم😊؟ ببينيد... بابا اومده...😍 بابايي برگشته خونه... علي با چشم 👁هاي سرخ، تا يه ساعت پيش حتي نميدونست بچه دوممون دختره، خيلي آروم دستش✋ رو آورد سمت مريم، مريم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توي دست علي کشيد. چرخيدم سمت مريم... - مريم مامان... بابايي اومده... 😍 علي با سر بهم اشاره کرد ولش کنم. چشم👁 ها و لب 👄هاش مي لرزيد! ديگه نميتونستم اون صحنه رو ببينم... 😫چشمهام آتش🔥 گرفته بود و قدرتي براي کنترل اشک هام 😭 نداشتم. صورتم رو چرخوندم و بلند شدم... - ميرم برات شربت🍺 بيارم علي جان... چند قدم دور نشده بودم که يهو بغض زينبم شکست و خودش رو پرت کرد توي بغل علي... بغض علي هم شکست😭! محکم زينب رو بغل کرده بود و بيامان گريه مي کرد. من پاي در آشپزخونه، زينب توي بغل علي و مريم غريبي کنان شادترين☺️ لحظات اون سال هام به سخت ترين شکل مي گذشت... 🙃 بدترين😰 لحظه، زماني بود که صداي در دوباره بلند شد. پدرومادر علي، سريع خودشون رو رسونده بودن. مادرش با اشتياق و شتاب، علي گويان... 😞 روزهاي التهاب بود. ارتش👮 از هم پاشيده بود، قرار بود امام برگرده.😍 هنوز دولت جايگزين شاه، 👑سر کار بود. خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ايران رفتن، اون يه افسر شاه دوست بود 😡و مملکت بدون شاه براي اون معنايي نداشت☹️؛ حتی نتونستم براي آخرين بار خواهرم رو ببينم😓. علي با اون حالش بيشتر اوقات توي خيابون 🌉بود. تازه اون موقع 😍 💌 🙆🏻‍♀ @harime_hawra