🖇♥️﷽♥️🖇
به من، بیخیال گزارش جاده شد و امد سمتم. با تعجب چند سوال دربار سن و سال و شهر اعزامی ام میپرسید و بعد خواست درباره وضعیت
و روحیه ی نیرو هایمان برایش صحبت کنم
قدری برایش حرف زدم
صبحت هایم هنوز تمام نشده بود که خمپاره های عراقی که گرای جاده را به خوبی داشتند
آنها را گرفتند زیر اتش سنگین خودشان .همه اتشی که تا این لحظه روی سرمان ریخته بود یک طرف و اتشی که حالا با عصبانیت تمام باز پس گیری جاده
رویمان می ریخت ند یک طرف . انگار تا الان فقط داشتند بازی بازی میکردند
و زهر چشم اصلی از حالا به بعد بود . مرمی دو سانتی متری کلاشینکف هایمان
در مقابله گلوله های مستقیم تانک و تیر بار ها و خمپاره انداز هایشان حرفی برای گفتن نداشت !
روی جاده ایستاده بودیم جاده ای که جز یک ردیف خاکریز کوتاه هیچ سنگر و جان پناه نداشت
انقدر خوب در تیررس دشمن قرار داشتیم که خیلی راحت ظرف چند دقیقه می توانستند دخل همه مان را بیاورند .
جاده در ارتفاع شش هفت متری از سطح زمین قرار داشت و دو طرفش
شیی به زاویه ی هفتاد درجه وجود داشت در شیی که روبه روی نیروهای ما بود
عراقی ها با الوار و پلیت و گونی های شنی سنگر هلی خوب و محکمی
با دیوار هایی به ضخامت یک متر
برای خودشان درست کرده بودند اندازه این سنگر ها گاهی دو در سه متر بود ارتفاع شان خم تقریبا به دو متر میرسید
برای خیلی از این سنگر ها از پشت چند تا پله گذاشته بودند سقف . لابد روی سقف شان تیر بار کار می گذاشتند. شاید هم برای دیده بانی میرفتند رویش.
با این همه هیچ کدامشان به درد ما نمیخورد اگر داخلشان میرفتیم
صاف...
#پارت_شصت_نهم
#رمان_شبانه😃📖
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛