eitaa logo
💚🌦 حسنات 🌦💚
172 دنبال‌کننده
999 عکس
1.6هزار ویدیو
36 فایل
🌦گلچینِ مجازی💚 🔍 عموماً با زمینه‌ی مذهبی و اعتقادی ✍️ مدیرِ «حسنات»: «سیدمحمدحسن صدری شال»، نمی از چشمه‌سار زلال حوزه‌‌ی علمیه‌‌ی قم @SADRI_SMH 🔻 إن‌شاءالله پاسخگوی سؤالات و شبهات مرتبط با معارف دینی و انقلابی خواهم بود.
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن الحسین ❤️فریاد سرخ کربلا❤️ سجاد نای نیستان نینوا بود حلقوم سرخ لاله‌های کربلا بود مأمور ابلاغ پیام نهضت حق مسئول حفظ آرمان انبیا بود افشاگر کفر و نفاق آل سفیان رسواگر آن قوم بی شرم و حیا بود او بود سید، ساجدین پارسا را زین‌العباد و زیور سجاده‌ها بود او کهف امت بود و مأوای ضعیفان با دست‌های بسته هم مشکل‌گشا بود حتی به اوج محنت و رنج اسارت فریاد حقانیت آل‌عبا بود با خطبه‌ای ویران نمود او کاخ کین را پتک کلامش هادم قصر جفا بود طاغوت دوران را زمین زد با کلامش سوز نگاهش حاکی از عمق بلا بود برحسب حال و اقتضای روزگارش آهنگ اقوالش همه لحن دعا بود او بود شاهد غارت باغ نبی را او شاهد تاراج گلزار ولا بود از شام نالان بود و از جور و جفایش خونین‌جگر از کوفیان بی‌وفا بود بر ناقه‌ای عریان به راه شام ویران او کاروان‌سالار جمعی مبتلا بود با یاد عاشورا همیشه دل غمین بود زان پس تمام عمر در حال بُکا بود او آب تا می‌دید جاری می‌شد اشکش چون نایِ نی همواره در سوز و نوا بود دارد «حمید» از او نشان آزادگی را او حافظ اسرار عشق و ابتلا بود ✍️شاعر: جانباز سرافراز حاج‌حمید مصطفیٰ‌زاده ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
⚫️روضه‌ای در قالب بحر طویل⚫️ ❤️«از حرم تا گودال»❤️ کیست این پای کشیده ز همه هست و گرفته سر و جان را به سر دست و به جانان شده پا بست و ز صهبای وصال آمده سر مست و گذشته ز تن و جان و سر و افسر دخت و پسر و همسر و هفتاد و دو یار و نفسش سوخته از سوز عطش حنجره‌اش خشک و دلش آتش و چشمش شده دریا نگه دوخته بر نیزه و شمشیر سراپا شده از چار طرف پیکر پاکش سپر تیر و پیامش همه تهلیل و کلامش همه تکبیر به مرآت جمالش شده تفسیر کتاب الله اکبر به گمانم که خداوند بود پیش‌رو و پشت سرش خیل رسولان مکرم، سپهش یوسف و یعقوب و مسیحا و کلیم است و ذبیح است و خلیل‌الله و آدم به سرش سایه‌ی پیغمبر اسلام و یمینش ملک آب و یسارش ملک خاک و مطیعش ملک نار و مریدش ملک باد و زنند از جگر سوخته فریاد که: ای بر تو سلام از طرف خلق و خدا باد بده اذن که یک لحظه بگیریم و ببندیم، بکوبیم و بسوزیم سر و جان و تن این قوم دغا را. پاسخ از آن دو لب خشک و از آن حنجره‌ی سوخته آمد که: الا ای همه عالم هستی ملک و جن و بشر ای همه پیغامبران بر سر تسلیم بمانید به ذات احد خالق دادار به پیغمبر مختار به پیشانی خونین علی حیدر کرار به قرآن و به قدر و شرف عترت اطهار به خون دل انصار به ایمان علی‌اکبر و لبخند علی‌اصغر و چشم و سر و دست و جگر تشنه‌ی عباس علمدار، مبادا که کسی پرده شود بین من و یار که از صبح ازل بوده چنین عهد من و حضرت دادار که سازم سر و جان را سپر تیغ شرربار و به هر عضو تنم زخم روی زخم رسد از لبه‌ی تیغ و سر نیزه‌ی این قوم ستمکار و تنم چون ورق پاره‌ی قرآن ز سم اسب شود پاره دگر بار و سرم بر سر نی راه سپارد سوی دلدار برد خصم ستمگر سر و سامان مرا بر سر بازار، در آن حال کنم بر سر نی شکر خدا را. پس از آن گفت و شنود آن شه ابرار ندا داد در آن عرصه‌ی پیکار به آن لشکر خونخوار که از قوم ستمکار منم حجت دادار منم آنکه به هر عضو و تنم بوسه زده احمد مختار، اگر اهل نمازید بدانید که ما روح نمازیم، اگر اهل دعایید بدانید که ما جان دعاییم، اگر عبد خدایید بدانید که ما وجه خداییم، خدا را به چه تقصیر ستادید و کشیدید به قتلم ز ره کینه و تزویر همه نیزه و شمشیر نمودید رخم را هدف سنگ و دلم را هدف تیر چه رو داده که با ختم رسل یکسره پیوند گسستید و چنین عهد شکستید همین آب که بر وحش و طیور و به همه خلق مباح است به روی پسر فاطمه بستید در این ماه که ممنوع‌قتال است چه رو داده که خون من مظلوم حلال است چرا خیل جوانان مرا یکسره کشتید و به شش‌ماهه‌ی من رحم نکردید زدید از ره بیداد به حلقوم علی‌اصغر من تیغ جفا را. صدافسوس که در پاسخ ریحانه‌ی پیغمبر اسلام زبان را ز ره کینه گشودند به دشنام که ناگاه همان مظهر خشم ازلی وارث شمشیر علی نعره کشید از جگر و تیغ کشید از کمر و کرد سر و جان سپر و ریخت به هم بحر و بر و کرد چنان حمله بر آن قوم که در خاطره‌ها گشت عیان خندق و بدر و احد و احزاب، که دیده‌ست که یک فرد لب تشنه که هفتاد و دو داغش به جگر مانده کند حمله به یک لشکر و لشکر بگریزند به صحرا و در و دره و کوه و کمر از تندر خشمش ملک‌الموت گرفته به کف انگشت تحیر که حسین است و یا کرده خدا حمله بر این قوم ستمکار، زهی تیغ و زهی دست و زهی عزم و زهی غیرت و ایثار که یک فوج سیه در کف یک فرد شده سخت گرفتار، بیایید و ببینید حسین است که می‌رزمد و می‌تازد و از خشم جهانگیر و شرار دم شمشیر و ز فریاد خروشنده‌ی تکبیر به هم ریخته اوضاع زمین را و سما را. اگر پیرو میثاق خداوند نمی‌بود به یک حمله‌ی آن حجت دادار نمی‌ماند به جا یک تن از آن لشکر خونخوار به تسلیم خدا ماند ز پیکار که آن قوم ستمکار به او حمله نمودند به شمشیر شرربار، یکی زد به جبین سنگ و یکی بر جگرش نیزه یکی بر دهنش تیر و یکی فرق ورا کرد جدا از دم شمشیر، فلک آتش توفنده شد و سخت برافروخت، ملک بال و پرش سوخت، قدر ریخت به سر خاک و گریبان قضا چون جگر خواجه‌ی لولاک شد از پنجه‌ی غم چاک و رسولان همه فریاد کشیدند و به تن جامه دریدند و به دندان جگر از خشم گزیدند ندا از طرف خالق دادار شنیدند که ای عالم ایجاد همه هست خدا نقش زمین شد، سر پیغمبر و زهرا و علی باد سلامت که شد از عرصه‌ی زین نقش زمین شمس امامت به خدا وجه خدا در یم خون کرد اقامت همه صحراست پر از گرگ و زنند از همه سو بر بدنش جنگ یکی نیزه فرو کرده به قلب و دگری دامن خود کرده پر از سنگ سنان رفته فرو در گلو و راه نفس بسته بر او تنگ الا خیل ملایک نگذارید که زهرا برود جانب گودال و ببیند که حسینش زده چون بسمل بی‌بال پر و بال به پرواز درآمده ز لب‌های به خون شسته خود روح دعا را. بند پایانی👇 ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
👆ادامه👇 هوا تیره و تار است، زمین قله‌ی نار است، فلک صاعقه‌بار است و شده چشمه‌ی خورشید پر از دود و در آن وادی خون گم شده یک مرکب بی‌صاحب و فریاد زند زینب و بالای بلندی نگهش جانب میدان و در آن سور و در آن حال به تعجیل رود شمر ستمگر سوی گودال زده دامن خود بر کمر و در کف او خنجر و رودرروی او بر سر و بر سینه‌زنان فاطمه اطهر و جبریل امین و حسن و حیدر کرار، بیایید و بسوزید و بنالید و ببینید که با چکمه زند شمر ستمگر ز ره کینه بر آن سینه که انداخته گل از اثر بوسه پیغمبر اسلام، الا خیل ملک فوج رسل خویش به مقتل برسانید، که خنجر ز کف شمر ستمگر بستانید خدایا چه شده دم‌به‌دم از جانب گودال رسد ناله‌ی «ای وای حسین وای حسینا» به خدا خون زده فواره از آن حنجر صدپاره و قاتل به سر دست گرفته‌ست سری را که شبیه است به پیغمبر و خونش چکد از حنجر رویش به روی مادر و چشمش به سوی خواهر و گردیده عیان واقعه‌ی محشر و دیدند سر نیزه همه شمس ضحی را. ✍️ به قلم شاعر توان‌مند حاج غلام‌رضا سازگار ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
روضه در قطار مشهد/قم شرح👇 ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
روضه در قطار مشهد/قم روزهای آخر دهه چسبیده بود به روزهای شروع درس و بحث و مدرسه. به زیارت‌رفته‌ها و اهل تبلیغ باید برمی‌گشتند قم. من هم یکی از این هزار. با تجربه‌ها که هفته‌ها پیش بلیت‌شان را رزرو کرده بودند و چهار درصدی‌ها هم مثل همیشه بدون غم سر می‌کردند. مانده بودم با ردیف قرمز قطارهای بعدظهر عاشورا. بلیت‌های روز عاشورا تقریباً همه پر بود. باقی‌مانده‌ها هم سرکش‌تر از جیب من بود. چاره‌ای نبود. مانده از مراسم شب عاشورا، تنها بلیت روز تاسوعا را خریدم. دلم یک گوشه از مشهدالرضا توی خیمه‌ی حسین ماند و راهی شدم. ••• توقف همیشه ۲۰ دقیقه‌ای نماز مغرب تمام شده بود و تلق و تولوق قطار کم‌کم زیاد می‌شد. صدایی که به زحمت شنیده می‌شد انگار زیارت عاشورا می‌خواند. سرم را از در کوپه بیرون بردم که بهتر بشنوم. قسمت امشب‌ام شاید همین ته صدای زیارت عاشورا باشد. چند کوپه دیگر هم باز شد. جوانی بود شاید که جرأت کرد و طوری که صدایش توی همه‌ی واگن پیچید گفت: بلندتر بخون ما هم استفاده کنیم. تقریباً وسط سالن بود کوپه‌ی ۵ یا ۶. در باز شد یک روحانی نشست وسط راهرو. سرش را بلند نکرد، دست روی سینه، سلام زیارت را داد و شروع کرد به مرثیه‌خوانی. شعری از حسان بود: امشب شهادت‌نامه‌ی عشّاق، امضا می‌شود فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود دلنشین بود صدایش یا در آن لحظه خیرالموجودین، درهای باقی کوپه‌ها هم کم‌کم باز شد. چند نفری هم نشستند توی راهرو. ••• نزدیک کوپه‌ی مهماندار ایستاده بودم. چندباری بیرون آمد. نگاهی می‌کرد و دوباره می‌رفت داخل. منتظر بودم بگوید: که اینجا جایش نیست، که ولمان کن وسط بیابان، که مأمورم و معذور و جمع کند بساط روضه‌‌مان را که تازه گرم شده بود. دوباره آمد، با یک سینی که لیوان آب‌جوش وسطش جا خوش کرده بود، رفت طرف روحانی روضه‌خوان. انگار هیئتی باشد و چاره‌ی صدای گرفته‌‌ی روضه ‌خوان‌مان را خوب بداند! خیمه‌ی عزای‌مان با تمام کوتاهی‌اش، کسری نداشت؛ وعظ و مدح و مرثیه و سنگین و شور. دعا که کرد، هر کس رفت تو کوپه خودش. با همان سینی برای همه چای روضه هم آورد. منبع: کانال «روزنه‌ای به فردا» @rozaneebefarda ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 وقتی تصاویر حرف می‌زنند! 🔹همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد جامعه‌ی دینی با التزام به توصیه‌های بهداشتی، ترکیبی از شور و شعور حسینی را در محرم امسال به نمایش گذاشت. این‌ها تنها بخشی از هَیئات است که با مراسم سال قبل خود به مقایسه گذاشته شده و بی‌تردید اکثر قابل توجه هیئات کشور همین‌گونه خوش درخشیدند. ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚السلام علیک یا اباعبدالله😭 امان از دل زینب... شخصی سه روز آب نخورده و هر چند ساعت لحظه‌ای از خود فیلم گرفته است تا تشنگی اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام و فرزندان و یارانش را به تصویر بکشد...😔😭 ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسئلة گاهی در نماز به دلایلی مانند «احکام شکیات» پس از اتمام نماز مکلف باید بلافاصله نماز احتیاط بجا آورد. سؤالی درباره‌ی فاصله افتادن بین نماز واجب و نماز احتیاط از محضر حضرت‌ آیةالله‌العظمیٰ امام خامنه‌ای: 💠 سؤال: اگر نماز احتیاط به عهده‌ی نمازگزار باشد و بین نماز واجب و نماز احتیاط فاصله بیفتد، آیا باید نماز اعاده شود؟ ✅ جواب: اگر کسی که وظیفه‌اش خواندن نماز احتیاط است، آن را پیش از خارج شدن از حالت نماز (مانند روبه‌قبله بودن و...) به جا نیاورد، بنابر احتیاط واجب باید ابتدا نماز احتیاط را بخواند و سپس نماز را نیز اعاده کند. منبع: کانال رسمی پاسخ به سؤالات شرعی دفتر رهبری در ایتا وابسته به پایگاه «www.leader.ir» به نشانی: @leader_ahkam ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺تفنگ «بارت M107» که در تعداد زیاد توسط عربستان و امارات خریداری شده بود به دست نیروهای انصارالله یمن به غنیمت گرفته شده است! 🔹پی‌نوشت: جمله‌ی طلایی امام خامنه‌ای ۲ سال پیش: از خرید تسلیحات توسط عربستان نگران نیستم چون می‌دانم این تجهیزات در آینده‌ای نزدیک به دست رزمندگان اسلام خواهند افتاد...! ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣀⠤⣒⠒⠤⣴⣶⣦⡀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⡠⢎⡀⣶⣾⣲⣧⣬⣙⣻⣖⢷⡄⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⢠⠃⣤⣾⣯⡥⢴⣦⠴⡛⡻⢿⡿⢯⣿⡄⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⢰⣯⣾⣿⣿⣿⣯⣭⠁⠀⠀⠈⠂⠅⢤⣿⣿⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⣷⡟⠀⠉⠛⠉⠁⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠱⣬⢿⣿⡆⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⢻⡇⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠘⠌⠟⡠⢧⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠈⢿⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣠⣀⡀⠀⠀⠀⠸⠿⢸⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠈⢁⠀⠀⠀⠀⠀⡴⢛⣩⣤⡄⠀⠀⠀⠄⠀⠸⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠘⢟⣻⢿⣧⠀⠀⠟⠒⠊⠀⠀⠀⠀⠄⠀⠄⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠘⠉⠈⢹⠀⠀⢀⡀⠀⠈⠁⠀⡈⠀⠀⠀⣀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠐⡀⠀⢇⠀⢀⡠⠟⠢⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢠⣿⣦ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠐⡀⡼⠉⢉⣀⣠⣤⡀⠀⠀⠀⠀⣴⣿⣿⣿⣷ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠁⠀⠰⠛⠉⠁⠀⠈⠀⠀⠀⣰⣿⣿⣿⣿⣿ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⡀⠀⠀⠀⠀⠀⢀⣴⣾⣿⣿⣿⣿⣿⣿ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⣠⣿⣿⣦⣀⣤⣤⣴⣾⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿⣿‌‌ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 پیام رهبر انقلاب در پی اهانت یک نشریه فرانسوی به ساحت مقدس پیامبر اعظم ▫️ حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای در پیامی، اهانت اخیر یک نشریه فرانسوی به ساحت نورانی پیامبر اعظم صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم را محکوم کردند. 📝 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است: بسمه‌تعالی گناه بزرگ و نابخشودنی یک نشریّه‌ی فرانسوی در اهانت به چهر‌ه‌ی نورانی و قدسی حضرت رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله) بار دیگر عناد و کینه‌ی شرارت‌بار دستگاه‌های سیاسی و فرهنگی دنیای غرب با اسلام و جامعه‌ی مسلمانان را آشکار ساخت. بهانه‌ی آزادی بیان برای محکوم نکردن این جرم بزرگ که از سوی برخی سیاستمداران فرانسوی گفته شده کاملاً مردود و غلط و عوام‌فریبانه است. سیاستهای عمیقاً ضدّ اسلامی صهیونیست‌ها و دولتهای استکباری عامل این‌گونه حرکتهای دشمنانه است که هر چند یکبار بُروز می‌یابد. این حرکت در این برهه‌ی زمانی میتواند، نیز به انگیزه‌ی منصرف کردن ذهن ملّتها و دولتهای غرب آسیا از نقشه‌های شومی باشد که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه در سر دارند. ملّتهای مسلمان بویژه کشورهای غرب آسیا، ضمن حفظ هوشیاری در مسائل این منطقه‌ی حسّاس، باید هرگز دشمنی‌های سیاستمداران و سردمداران غربی نسبت به اسلام و مسلمین را فراموش نکنند. والله غالب علی امره سیّدعلی خامنه‌ای ۹۹/۶/۱۸
🔍 تصویری جالب که کاربران شبکه‌های اجتماعی آن را منتشر کرده‌اند. ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
«عباس‌علی فتاحی» بچه‌ی دولت‌آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان می‌خوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا می‌خوای بری؟ عباس‌علی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊 عباس اومد جبهه. خیلی‌ها می‌شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی‌خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس می‌خوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی‌دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباس‌علی فتاحی! تخریب حساس‌ترین جای جبهه است و کوچک‌ترین اشتباه، بزرگ‌ترین اشتباهه...😱 بالأخره عباس‌علی با اصرار رفت تخریب و مدت‌ها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر می‌خوام که برن پل چهل‌دهنه روی رودخونه «دوویرج» رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقی‌ها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباس‌علی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: «به‌هیچ‌وجه با عراقی‌ها درگیر نمی‌شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی‌ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳 تخریبچی‌ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی‌ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی‌شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی‌ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباس‌علی و اسیر شد...😓 زمزمه‌ی لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباس‌علی توی شکنجه‌ها لو بده🤔 پسرعموی عباس‌علی اومد و گفت: حسین! عباس‌علی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمی‌شه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح‌المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه‌ی دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسرعموی عباس‌علی اومد و گفت: این عباس‌علیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمی‌شه...😔 اسرای عراقی می‌گفتند: روی پل هر چه عباس‌علی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه‌اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمی‌ذارم دفنش کنین! گفتن مادر بی‌خیال. نمی‌شه... مادر گفت: به‌خدا قسم نمی‌ذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه‌اش رو می‌تونین ببینین😔 یهو مادر گفت: نکنه می‌خواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس می‌خوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه‌هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ‌های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباس‌علی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷 ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝خاطره دکتر علی حائری‌شیرازی (فرزند مرحوم آیةالله حائری‌شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متأسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه‌گداری من و بچه‌ها سری می‌زدیم... . به واسطه‌ی بیماری‌ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه‌ی اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشت‌ها فقط مجاز به خوردن شکمبه‌ی گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه‌ها را هم به جهت ارزان‌تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می‌گرفتند و خودشان پاک می‌کردند. از نیمه‌های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین می‌رفتند و آن‌ها رو خوبِ خوب تمیز می‌کردند و بار می‌‌گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می‌خوردیم... . 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی‌هایی که دعوت می‌شدند می‌گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می‌گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می‌کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و می‌بایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت می‌کردیم! بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم می‌آی؟! اول استقبال نکردم... . بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه‌های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می‌شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه‌ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه‌ی هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می‌گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته‌ایم. دلاک پیرِ کاربلد هم روی هر نفر قریب نیم‌ساعت تا سه‌ربع ساعت وقت می‌گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط می‌کرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می‌کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمی‌شه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه‌ی غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان به ما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری‌شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج‌آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی‌گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الآن حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا». نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آن‌را در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: کانال «نکات و تمثیلات آیةالله حائری‌شیرازی رحمه‌الله» @haerishirazi ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️
🚩 به دنبال پخش پوستری درباره‌ی گرسنگی مردم یمن و ضرورت‌ کمک‌رسانی به آنان در کانال روشنگری، راه یاری‌رسانی به به این انسان‌های مظلوم از طریق ✅ سایت رسمی دفتر امام خامنه‌ای ✅ معرفی می‌شود: روی این لینک بزنید👇 http://www.leader.ir/fa/monies بخش‌های مهم مثل نام و شماره تماس را وارد کنید، در بخش بعدی #۱ از منوی باز شوند گزینه‌ی «کمک‌ها» را بزنید. در کادر بعدی از میان گزینه‌ها بخش «مردم مظلوم یمن» را انتخاب کنید. در بخش‌های بعدی مبلغ و… را وارد کنید و پرداخت را تکمیل فرمایید. این پوستر را برای هر کس که فکر می‌کنید، وجدان دارد، انسانیت دارد، مهربانی دارد و مسلمان است بفرستید🙏 این کمترین کاری است که می‌توانیم انجام دهیم. یا علی 🙏 ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️