هوالنّور
.
.
#تشنه
.
می دود در برّه ی چشمم هراس زوزه ای
رو به آغل ها نگاه گرگ خونین پوزه ای
شب شد و سگ های گلّه گربه زاییدند و من
مِم مِ می ترسم مِ مثل جوجه ی یک روزه ای
تا بمیراند شبان را، با فسونش کدخدا
زهر را در بحر کرد و بحر را در کوزه ای
تشنه بودم، چشمه را در رهن دزدان داد و رفت
تر نشد امّا لبم از کاسه ی دریوزه ای
شیخ باشد یا نباشد، در ده ما مانده است
باز هم _شکر خدا_ شوق نماز و روزه ای
«زیر این سقف بلند ساده ی بسیار نقش»
گم نخواهم کرد خود را در پی فیروزه ای
دشمنان _امّا به لطف دوستان_ خواهند دید
عاقبت سردیسی از ما را میان موزه ای
.
#حسن_خسروی_وقار
.
اردیبهشت ۱۳۹۸
.
@hasankhosravivaghar