هدایت شده از استراحتبماندبعدازشهادت🇵🇸✌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاکنیم برای سید ابراهیم ؟؟
دعاکنیم...😭
🌱استراحت بماند بعدازشهادت
@shahadaaat
هدایت شده از استراحتبماندبعدازشهادت🇵🇸✌
به قول شهید صدرزاده
پایان ماموریت بسیجی ، شهادته
😭
🖤استراحت بماند بعدازشهادت
@shahadaaat
بهش گفتم :
امروز روز عرفه است.🤲🏻
روزی که خدا حتی برای نی نی هایی که توی دل مامان هاشون هستن ، اتفاقات خوب رو تقدیر میکنه !
گفت : مثلا اینکه به سلامتی از دل مامانهاشون بیرون بیان !🥰
گفتم : آره ...☺️
#حتی_بیشتر
@hattabishtar
مادربزرگ من خانم مومنه ای بودند.
تو خواب و بیدار،لبشون ذکر خدا بود.
تسبیح توی دستشون حتی توی خواب هم میچرخید...
یه خواهشی دارم
هیچ منتی هم سرتون ندارم
اما
اگر تونستید
امشب که شب اربابه😭
دعاشون کنید.
شما که صداتون میرسه ،
از آقا بخواید بغل باز کنند براشون
تونستید با یه صلوات
با یه حمد
مهمونشون کنید!
الهی وقتِ احتیاج ، کسایی یادتون کنن که حتی نمیشناختنتون.....😭😭😭
باز
شب جمعه است
و بغل باز کرده ای...حسین جان❤️
اضطرارمان را میبینی ؟
چشم های نگران
دل های آشوب
تن های خسته ...😭
نگو که کاش برای آمدنِ آقایتان این کارها را هم میکردید ...
نگو حالا بفهمید اضطرار یعنی چه...
انتظار یعنی چه...
این ها را نگو آقا !
خودمان میدانیم...
ما تا به چه کنم چه کنم نیفتیم ، جان و مال و آبرو نمیگذاریم ...
ما خیلی با آرزوی تو از شیعه بودن فاصله داریم
اما...
آقای من!مولا...
پناهِ بی پناهان!
مثل همیشه
چشم هایت را ببند
و
بغل باز کن !
این بار، نه تنها برای من،
به اندازه ی یک ایران....
#حتی_بیشتر
@hattabishtar
.
ما روضه حسین'ع' شنیدیم و نمُردیم،
ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود ..😭😭😭
.
نوجوان که بودم زیاد میشنیدم که میگفتند:
کوچه و محله را سیاهی بزنید .
ایستگاه صلواتی های کوچک برپا کنید .
روضه های خانگی بگیرید .
اما
راستش را بگویم
برای هیچکدام را از تهِ دل ضرورتی احساس نمیکردم !
هیات های بزرگ و باحال را به روضه های کوچک ترجیح میدادم.
بهتر بگویم روضه های خانگی را نگاه هم نمیکردم !
پیشنهاد هم که میدادند ، میگفتم من این ساعت مراسم حرم را شرکت میکنم ،یا فلان هیات میروم !
پرچم و سیاهی زدن ها ، دسته های عزاداری ، آنچنان توجّهم را جلب نمیکرد.
نه که خوشَم نیاید ،همّ و غمّی برایش نداشتم !
حس میکردم هرچه که هست ، در مراسم ها و ایستگاه هاو تشکیلاتِ بزرگ است !
بعد از به دنیا آمدن دخترم ،یک شب مهمان یک روضه ی کوچک و باصفا شدم.
صاحب خانه مثل مادر از ما پذیرایی و مراقبت کرد.
دخترهای خانه مثل پروانه دور ما می چرخیدند.
روضه که میخواندند ، صدای هق هقِ خانمهای محل در همان اتاق کوچک ، در جانم میپیچید.
و بعد از مراسم ، احوالپرسی های گرمشان ،دلم را شاد میکرد.
دخترم آن جا را به تمام روضه های بزرگ وتاریک ، ترجیح می داد.
هم خوراکی بود و هم بازی و همبازی...
شدم پای ثابت همان غم خانه ی حضرت زینب .در کوچه پس کوچه های قدیمیِ نزدیک حرم !
تمامِ ذوق و شوقشان این بود که این مراسم کوچک را قشنگ تر برگزار کنند.
کتیبه های جدید برای خانه میخریدند.
استکان های مخصوص روضه، خوراکی های جدید برای بچه ها...
انگار تمام محورِ این خانه بر پایه ی اباعبدالله ❤️بود.
دخترهای خانه بسیار مهربان ، مسئولیت پذیر ،اجتماعی ...
و من میدانستم که تمامِ این ها بخاطر همین یک شب روضه است !
یک شب نبود...شش شبانه روز کار و تلاش و تدارک بود.
یک سینی چای ویک لبخند نبود...کرور کرور حال خوب بود که در آن مجلس از صاحبخانه به جان ما لبریز میشد !
حالا چند مدتی است که از آن روضه ی زیبا محروم شده ام ، اما هرهفته برایم پیام دعوت میآید !
و هربار میروم ، همه برای من آغوش باز میکنند !
از آن روز ، آرزوی من برای خانه ام ، همین است !
#تمامِزندگیبرمحورِحُسِین❤️
یعنی میشود روزی نور حسین علیه السلام در خانه ی من هم بتابد !؟
امیدوارم...
#حتی_بیشتر
.
از نظر لطفی که نسبت به این اتاقِ کوچک و دنجِ نوشته های من دارید ، ممنونم.
چه پیامهای شناس و چه ناشناس !
.
حقیقتا انرژی مضاعف میگیرم ...
هرکسی در طول مدت زندگیِ خودش ، در این عالَم اثری میگذارد.
قدیمی ها خوب بلد بودند نور خلق کنند.
با نیت های پاک و فکرهای قشنگشان نور معنویت را خیلی قشنگ پخش میکردند !
و من معتقدم هرکس در این عالَم نور خلق میکند و ما مستفیض میشویم ،بر گردن ما این حق را دارد که از آن بگوییم و روایت کنیم !