eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
173 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ کتاب به قلم ترجمه نشر 👇🏻 هنگامی که را دوباره آغاز می‌کرد، هنوز کاملاً نه در گذشته بود و نه در حال و با توالی سریع به خیلی چیزها تبدیل شد. "پیتر آلتگلد" پسرک روستایی، پیتر آلتگلد سرباز، پیتر آلتگلدِ ولگرد، پیتر آلتگلدِ سرگردان که در جایی که امیدی وجود نداشت در جست‌‌وجوی بود. پیتر آلتگلدِ محتضر، زنده، شکست‌خورده، پیروز. آغاز دگرگونی را به یاد می‌آورد؛ هنگامی که در ژرفای بیماری و نومیدی مردمانی را یافت که به او نیکی کردند، کمکش کردند و غذایش دادند. این خاطره‌ی خوبی بود که می‌توانست آن را زنده کند و به‌طور کامل به ضمیر آگاه آورد و فقط از این درشگفت بود در پس فکرش چه چیزی نهفته بود که ناراحتش می‌کرد. ‌ ‌*** کودکی سیاه‌پوست با چهره‌ای به گفته‌ی دیگران زشت‌طوری که هیچ‌فردی میل به هم‌صحبت‌شدن با اوندارد. از مهاجرانِ آلمانی‌تبارِ منفور و مطرود حتی برای ... جانِ‌پسر، مقصد شلّاق‌های است، شلاق‌هایی که به‌شکل جنون‌آمیز بالا می‌رود و بر تنِ فرود می‌آید؛ گویی پدر قصد دارد عقده‌ی تمام بدبختی‌ها و سختی‌های زندگی را برتنِ پسر خالی کند، پس تا توان دارد سنگین می‌نوازد... پسر، فرار را برقرار ترجیح می‌دهد؛ فرار از کار طاقت‌فرسا در کشتزار و شلاق، و پیوستن به اتحادیه‌ی الغاگرایان! پناه‌بردن به و حتی ! حتی تحمل مرگ هم از تحمل شلاق‌های پدر برایش گواراتر است! پسرک از جنگ بر‌می‌گردد و حالا دیگر پسرک نیست و نوجوانی‌ست برومند. به خانه بازمی‌گردد ولی بازهم تابِ شلاق‌های‌پدر را ندارد. می‌رود که بخواند، معلمی را انتخاب می‌کند و می‌شود ولی چشم‌انداز و آینده‌ی شغلش با آرمان‌هایش جور درنمی‌آید. پس لباس معلمی از تن بیرون میکند و جامه‌ی می‌پوشد و می‌شود کارگرِ راه‌آهن. کار در ارمغانی جز بیماری و آوارگی برایش ندارد. آواره و بیکار می‌شود امّا کم نمی‌آورد؛ این‌بار با اراده‌ای قوی‌تر، تصمیم می‌گیرد برای همیشه از دور سختی و حقارت خارج شود: می‌خواند، می‌شود، و بعد فرماندار ایالت و بعد رهبر حزب.... حالا دیگر او یک فرماندارِ قدرتمند و ثروتمند است با همسری زیبا. جان پیتر آلتگلدِ چهل‌ساله که حالا دادستانِ ایالت است با پرونده‌ی چند شورشیِ مدافعِ حقوق کارگران، روبرو می‌شود که هم‌اکنون ۴نفر از آنان اعدام شده‌اند، یک‌نفر در زندان خودکشی کرده و ۳نفر دیگر هم در حبس به‌سر می‌برند. این پرونده چالشی بزرگ برای قاضی آلتگلد به‌وجود می‌آورد و او را در برزخی بین و می‌اندازد که نوع برخورد و تصمیمِ وی در جریان این پرونده بر جذابیت و کشش داستان می‌افزاید.👌🏻 ‌ "آمریکایی" نوشته‌ی پرقدرت و جسورانه‌ی "هاوارد فاست" و ترجمه‌ی زیبای "فریدون‌ مجلسی" کتابی‌ست خواندنی که نیز در جمع مدیران مسئول و سردبیران نشریات خواندن آن را به همگان توصیه کرده‌ و از "هاوارد فاست" به عنوان یک ی خوب آمریکایی یاد کرده‌اند. @havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب سه‌جلدی انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌ ‌می‌خواهیم کنیم، پس باید به متون برگردیم و از جمله متون اسلام و جزو راقی‌ترین و والاترین و زیباترین و پرمغزترین و همه‌جانبه‌ترین و خلاصه شگفت‌آفرین‌ترین‌ها، نهج‌البلاغه است. توصیۀ بنده به همۀ برادران و خواهران و که در خط شناخت اسلام هستند، مراجعه به است. در نهج‌البلاغه ایدئولوژی هست، تاکتیک هست، هست، شیوۀ‌حکومت هست، هست، زهد هست، هست و همه چیز هست. نهج‌البلاغه در حقیقت شخصیت خطی و رسمی (ع) است؛ یعنی خود علی(ع) نهج‌البلاغه مجسم است و این یکی دیگر از خصوصیات امیرمومنان است که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند. شخصیت و زندگی خودش کلمه‌کلمه و سطربه‌سطر تفسیر نهج‌البلاغه و تفسیر است، و لذا شما وقتی نهج‌البلاغه را بخوانی هم تاریخ زندگی علی‌(ع) را دانسته‌اید، هم اسلام را شناخته‌اید. ‌ *** ‌ «عزیزان با نهج‌البلاغه انس پیدا کنید. نهج‌البلاغه، خیلی بیدارکننده و هوشیارکننده و خیلی قابل‌تدبر است. در جلسات‌تان، با نهج‌البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین(ع) انس پیدا کنید.» ‌ استاد عزیزمان در برهه‌های مختلف، مردم و به‌ویژه را به انس و الفت با نهج‌البلاغه توصیه کرده است. ‌ استاد عزیز معتقد است که نهج‌البلاغه آئین‌نامه و شرط ماندگاری انقلاب‌اسلامی است. ایشان از دهۀ چهل شمسی، به تدریس نهج‌البلاغه برای طلّاب، دانشجویان و عموم مردم پرداخت. ‌حاصل درس‌های ایشان تاکنون در سه مجلد جمع‌آوری شده است: 1. نبوت‌ها در نهج‌البلاغه 2. منشور حکومت علوی 3. راه روشن مدیران ‌ 1. کتاب منشور حکومت علوی مشتمل بر 12 گفتار در شرح نهج‌البلاغه است که در سال‌های 52 و 53 در مسجد (ع) و مسجد کرامت ایراد شده است. ‌ 2. در تابستان سال 59 شاخۀ دانشجویی حزب جمهوری، سلسله ‌درس‌های نهج‌البلاغه را در موضوع «نبوت‌ها در نهج‌البلاغه» برای ایشان تنظیم می‌کند. ‌از آنجا که انقلاب اسلامی در ادامۀ اهداف نبوت‌ها و برای تحقّق همان آرمان‌های اصیل و الهی تعریف می‌شود، موضوع این جلسات به این بحث، اختصاص یافته است. ‌ 3. کتاب راه روشن مدیران، مجموعۀ بیاناتی است که استاد عزیز در شرح بخش‌هایی از نهج‌البلاغه در دیدارهای خود با هیئت دولت در ماه مبارک ، از سال 1372 تا 1395 داشته‌اند. ‌ به شما قول می‌دهم بعد از مطالعۀ این مجموعه، نگاهتان به خیلی از مفاهیم وگزاره‌ها تغییر خواهد کرد👌🏻 https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌«بهشت من کنار توست» به قلم مریم بصیری در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات شهید کاظمی در ٢۵۵ صفحه به چاپ رسیده است. ‌ ... واژه سه حرفی که وقتی بالفعل تبدیل می‌شود جوامع را دچار اتفاقات غیرمنتظره و افراد را دستخوش تغییرات و دگرگونی می‌کند. ‌ بهشت من کنار توست زندگی دختری است که سرنوشتش با یک رزمنده گره می‌خورد؛ پیوندی که تنها ۲۳ شبانه‌روز از زندگی مشترک زوج داستان را در برمی‌گیرد اما مانند اقیانوسی عمیق است و به وصال و زندگی جاودان ابدی ختم به خیر می‌شود. مِهر یاسر چنان در دل راضیه ریشه می‌دواند که پذیرش "شهادت" همسر را برای او دشوار می‌کند. ‌ نکته جالب توجه داستان این است که از زبان شخصیت‌های مختلف روایت می‌شود و مخاطب را از زوایای مختلف با خانواده همراه می‌کند. ‌ بهشت من کنار توست، قصه بزرگ‌شدن آدم‌هاست؛ بزرگ‌شدن راضیه و یاسر در کشاکش اتفاقات زندگی...؛ جنگ که از پسرک نوجوان، مردی بزرگ و تکیه‌گاهی محکم برای خانه و می‌سازد و راضیه را از دختر پر شور و شوق عاشق به زنی محکم و گاه بی‌احساس بدل می‌کند؛ مادری که نقطه وصل خانواده و مسجد است و حتی پس از شهادت فرزندش نیز پای آرمان‌ها می‌ایستد و درسِ بزرگی و بزرگ‌منشی می‌دهد. داستان، راویِ عاشقانه‌ای آرمانی و البته دست‌یافتنی است! https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ "‌‌روایتی از زندگی " ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌ بسیار معنادار بود قدرت‌نمایی در زخمی‌ها، در جاده تله انفجار کارگذاشته بوده است اما چند ثانیه پیش از این که به آن برسد منیتور تله را کشیده بود و در نتیجه فقط تانک را لرزانده بود و گودال‌ِعمیقی در میانِ جاده کنده بود. راننده‌اش هنگام پیاده‌شدن تیری از مقابل پیشانی‌اش گذشته بود و تنها خراشی در پوستش ایجاد کرده بود! دیگری گلوله تنها لاله‌ی گوشش را برده بود و پاسداری که کلاه آهنی‌اش بزرگ‌تر بوده و یک پله‌بالاتر، گلوله از مقابل خورده بود و از پشت در آمده بود بدون اینکه یک مو از سرش کم شده باشد! در بازنگری حادثه‌ی کمین رزاب، هم آن‌موقع و هم بعد از آن، آن‌جا را به عنوان رشته‌ی ظاهر شدن امدادهای الهی می‌دانم چون ارتباط مستقیم با شب‌قبلش داشت؛ آن حالت عبادی که در تعدادی دیدم و من را هم برانگیخته بود. اثراتش را همان‌جا دیدم. ‌ *** ‌ محسن مؤمنی قصه‌نویس است. به همین‌خاطر روایت زندگی را کاملاً غیرمنتظره و با تعلیق آغاز می‌کند؛ از آن‌جا که یک سرهنگ حکم بازداشت را صادر می‌کند و نمی‌داند چند روز بعد او ضامن جانش می‌شود. پس از آن قصه را از پدر صیادشیرازی که نظامی بوده شروع می‌کند تا برسد به کودکی و نوجوانی و جوانی او... ‌ باقی این خواندنی، خواباندن غائله کردستان و پاکسازی بانه و مریوان به دست صیاد شیرازی است؛ رسیدنش به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، فرماندهی عملیات‌های بزرگ ، حضور موثر در آزادسازی و ، انجام عملیات مرصاد و بعد شهادت گل سرخ ما... ‌ شاید در صفحات ابتدایی خیلی مخاطب را به ذوق نیاورد اما کمی جلوتر آن‌قدر به جان می‌نشیند که دوست نداری حتی دمی از احوال روزگار و زندگی غافل شوی‌. ‌ اوج هیجان کتاب برای من اولین دیدار صیاد و شهید و در ادامه‌ی راه دیدار با شهید بود و در کتاب جلوتر که می‌روی این حلقه‌ی انقلابی‌ها، گسترده‌تر می‌شود و درک لذت آن همه حماسه‌ی سربازان تعهدت را به حفظ ارزش‌های بی‌شک محکم‌تر خواهد کرد. فقط بخوانیدش فراموشش نکنیم https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ ‌‌فاصله‌ها را پنجره به پنجره می‌شمارم حالا تنها مانده یکی آخرین ایستگاه ‌ این پنجره کرامت توست ‌ اینجا قفل تمام بغض‌ها با نام تو می‌شکند ‌ آنقدر هق‌هق چشم‌ها را شنیده و چشیده است فولادش آبدیده است کاسه چه کنم را به سقاخانه بال پروازم را به کفشداری و دلم را به دلداریت می‌سپارم اشتیاق مرا ببین که در آینه‌ی دیوارها تکثیر شده حالا رسیده‌ام رو به روی خورشید خورشیدی که چشم را نمی‌زند آقا مهمانی پشت پنجره را ببین کوله بار سلام و التماس مسافران را بشنو من اما آمده‌ام فقط بگویم چقدر این همه شاهی به شما می‌آید حالا قلب دومم را از کفشداری میگیرم و سکوت تو سمت چپ سینه ام را سبک می‌کند ‌ ‌*** ‌ تو را همراه می‌کند... تو را با خود همراه می‌کند تا در کمال در شعرهایش قدم بزنی و در روزمرگی‌هایت با فرشته‌های تنگ‌نفسی آشنا شوی که ندارند اما به افتاده‌اند؛ برخی از اثرات گازهای‌شیمیایی، برخی از رنج یورش به داشته‌ها و اعتقاداتشان و برخی از هردو. ‌ انتخاب آن‌هاست. انتخاب آن‌ها که عمری مجاهدت کردند؛ سکوتی که نشان رضایت از شرایط موجود نیست اما صدای و یورش را خاموش می‌کند، خروج از پرده‌دری‌ها را نمایان می‌کند و رسوا می‌کند آنان را که به دنبال شهرت و مقام و ثروت هستند. سکوت اما کجا رنج مجاهده را از بین می‌برد؟ سپیدهایی که تو را با واژه‌ به واژه‌ی شهریار عاشق، منقلب و به تأمل محکوم می‌کند. ‌ شهریار شفیعی در هر قطعه از با جادوی کلمات آن‌چنان به قلبت راه باز می‌کند که بعد از اتمام هر قطعه مشتاق‌تر می‌شوی؛ نه به خواندن قطعه‌بعد بلکه برای غرق شدن چندباره در همان قطعه! ‌ اشعاری که عاشقانه‌هایش بوی ... جنگ و یورش می‌دهد یا صلح و سکوت! نمی‌دانم شاید عاشقانه‌ای از هر دو باشد. ‌صلحی که جنگِ اعتقاد به راه می‌اندازد و سکوتی که یورش می‌برد به افکار آرام درونت. پرچم صلح، است؛ به قول شاملو چون رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمی‌کند. ‌ سپید شهریار، پرچم‌صلح را بخوانید. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ جدا قطعه‌ای از زمانی خاص می‌تواند مهم شود؛ فرق ندارد صفوان یا مکانی غیر صفوان. شخص است فی‌الواقع که آن مکان و آن زمان را مهم می‌کند. حق داری! تو از کل روایات من، مایلی زیاده روایاتی را مسموع بشوی که به طریقی مربوط می‌شوند به سیزدهم تشرین‌الاول هفتادوهشت؛ به اداره انتقالات صفوان؛ به حدود کویت؛ به سیدی که قرار است بعد از سیزده سال تبعید، از عراق خارج شود و تشریف ببرد جهان رامبهوت و متعجب کند. ‌ *** ‌ داستان این از آغاز می‌شود و در همان‌جا خاتمه می‌یابد. قبرستانی با چند هزارسال قدمت که راوی است. روایت‌ها تن به تن نقل می‌شوند و انتقال پیدا می‌کنند. به نسل بعد؛ به کسانی که بعدا خواهند آمد و حتی به گذشتگان. ‌ ‌یکی درسال‌های اخیر مهمان این شده و دیگری هزاران سال میزبان بوده است. روایت‌ها بین ساکنان این قبرستان می‌گردند و هرکس روایت دلخواهش را انتخاب می‌کند. آن را می‌گوید و از آن می‌شنود. ‌ساکنان این قبرستان به روایت‌هایشان می‌کنند و به روایت‌هایشان زنده می‌مانند. ‌ نقطه‌ی پرگار این کتاب، روایت دلخواه پسری شبیه سمیر است. جوانی که در خاک جبهه‌های ، چشم می‌بندد و در خاک ادامه می‌دهد. درحین روایت‌های او از می‌شنویم. از استواری و شجاعتش؛ از ابهت و صلابتش و از آرامش و اقتدار... امامی که اشداء علی الکفار ورحماء بینهم است. روایتی از می‌گوید و مظلومیت روحانی‌های . شاهی را می‌بینیم که گفتگو با چماق می‌کند و مخالفت با تیر؛ منطقش زندان است و سرورش اسرائیل. روایتی از می‌گوید؛ از جوان‌های مشتاق ؛ از پشت جبهه‌ها و حمایت مردم. از شیعه‌های می‌شنویم؛ همسران و مادران دل نگران... ‌و از صدام و خباثت و خباثت و خباثت... کتاب از روایتی شروع می‌شود و به روایت‌هایی ختم می‌گردد. روایت‌هایی که راوی بخشی از تاریخ هستند؛ داستان دو کشور همسایه و دشمنان و قهرمانانشان... ‌روایاتی که خواندنی‌اند و ارزشمند... https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌‌ ‌افسران بعثی برای اینکه ما آن‌ها را شناسایی نکنیم درجه‌های خود را می‌کندند و دور می‌انداختند و خود را سرباز معمولی جا می‌زدند، اما ما می‌دانستیم آن‌ها سرباز نیستند! شاید بپرسید چگونه؟! از پوتین‌های قرمزشان! شاید برایتان جالب باشد ولی در ارتش صدام افسرها پوتین قرمز می‌پوشیدند. آن‌ها درجه خود را از بین می‌بردند ولی اصلا حواسشان به رنگ پوتین‌هایشان نبود! ‌ *** ‌ حتی اسمش هم عجیب است! «بازجو و مدیرمسئول » تا قبل از خواندن این کتاب، تصور هم نمی‌شد چنین شخصیتی وجود داشته و کارش چقدر مهم و تاثیرگذار بوده است. این قسمت از برای مخاطب قطعا ناشناخته است. زندگی چنین شخصیتی با این مسئولیت عجیب، قطعا شنیدنی است. ‌ راوی کتاب، بعد از انقلاب وارد وزارت امور خارجه شده و پس از شروع جنگ از طرف این وزارت‌خانه به جبهه اعزام می‌شود و از سال 1365 تا پایان جنگ به عنوان بازجو و مدیر مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا خدمت می‌کند. راوی کتاب، زبان طنازی دارد و در عین حال، به‌دقت خاطراتش را بیان می‌کند، طوری‌که همیشه میان «نگاه کردن»، «دیدن»، و «مشاهدۀ دقیق» او تفاوت جدی وجود دارد. ‌ خاطرات مرتضی بشیری پر از ناگفته‌ها و ناشنیده‌هاست. بیشتر خاطراتش حول عملیات کربلای 4 و 5 روایت می‌شود. فارغ از زندگی شخصی راوی کتاب، اساساً جذابیت این به اعترافات اُسرای عراقی است که مرتضی شخصا از آن‌ها بازجویی کرده است. ‌ ‌یکی از مهم‌ترین و جذاب‌ترین بازجویی که مرتضی انجام داده، بازجویی از محمدرضا جعفر عباس الجشعمی، سرهنگ دوم نیروی مخصوص، فرماندۀ تیپ کماندویی سپاه هفتم رژیم بعث است. ‌ بعد از خواندن این کتاب می‌فهمیم چه کسی دستور داد توپخانه‌های رژیم بعث، شهرهای اهواز را بمباران کنند، یا چه کسی‌ کودکان شیرخوار اندیمشکی و دزفولی را در آغوش مادرانشان به خاک و خون کشید و یا چه کسی دستور داد تا غواصان ایرانی کربلای ۴ را زنده به گور کنند! ‌ مرتضی در طول بازجویی‌ها، با محبت و رفاقت اطلاعات مختلفی را از اُسرای عراقی کسب می‌کند و در خلال خاطره‌ها بازخورد این رفتار مثبت ایرانیان با اسرای عراقی را نشان می‌دهد. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌«مالک زمان» خرده‌روایت‌هایی است از زندگی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که راه و رسم مالک را پیش گرفت و اَشِّداءُ عَلَی الکُفّار، رُحَماءُ بَینَهُم بود. نویسندگان در گروه فرهنگی ابراهیم هادی، با گردآوری پنجاه داستان و تطبیق آن با کلام (ع) زندگی و مجاهدت‌های سرداران رشید اسلام، مالک اشتر و حاج قاسم سلیمانی را با هم ممزوج کرده‌اند. ‌ در این می‌خوانیم که حاج‌قاسم همچون الگوی خود، «مهربان با خلق» بود. «شجاعت در دل دشمن» او را به یک اسطوره و یک حریف قَدَر تبدیل کرده بود. همه او را «قهرمان در مقابل دشمن» می‌شناختند و خیالشان راحت بود.‌ ‌ ‌گوش به فرمان ولی بود؛ حتی آن زمان که به‌سختی گروهی را دستگیر کرده بود، اما به امر ولی زمانه‌اش آن‌ها را آزاد کرد؛ چراکه در مرام علی(ع) نیست که به مهمان خود آزاری برساند؛ حتی اگر مهمان، پدرت را کشته باشد. ‌ «غذای کرمانی» را بین همکاران و درجه‌داران و سربازان به‌طور مساوی تقسیم کرد. مقام و قدرت برایش ملاک نبود. برادری و مساوات را رعایت می‌کرد. در هیچ شرایطی «نماز شب» را ترک نکرد و «پتوی نرم» را ترجیح نداد. در حفظ «اموال مردم» حتی در معرکه می‌کوشید. برای یک شب خوابیدن در خانه یکی از اهالی سوریه در بوکمال، نامۀ طلب «حلالیت» نوشت و از او خواست که پس از بازگشت به خانه‌اش با او تماس بگیرد تا هزینۀ یک شب اقامت را برایش واریز کند. حقی را ناحق نمی‌کرد. «جنگ یا انتقام» را با هم نمی‌آمیخت. ‌ «آرامش در چهره» او حتی در مواجهه با دشمنان از بین نمی‌رفت و ذره‌ای ترس در وجودش زبانه نمی‌کشید. بندۀ زر و سیم و قدرت نبود و در پاسخ به پیشنهاد برای نامزدی ریاست جمهوری، با خنده‌ای مثال‌زدنی گفت: «من نامزد گلوله‌ها و خمپاره‌هام. بگذار قدرت به دست اهلش برسد. من نامزد شهادت هستم...» ‌ این «ژنرال خاکی» ایران «سرباز ولایت» بود و«عموقاسم» دختران و پسران شهدای . هیچ‌کس را نمی‌توان با اهل‌بیت مقایسه کرد؛ حتی صحابه خاص آن‌ها؛ اما می‌شود به مقامی رسید که امامِ زمانه‌ات در وصفت خطبه‌ها بخواند و در فراق از دست دادنت بگرید و اَلّلهم اِنّا لانَعلَمُ مِنه اِلّا خَیرا را تکرار کند. ‌ کتاب «مالک زمان» داستان‌هایی برگرفته از سخنان امیرالمؤمنین‌علی(ع) به مالک اشتر است که مصادیق عینی در خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی داشته و مطابق با آن گردآوری شده است. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/