eitaa logo
باشگاه هواداران کتاب
173 دنبال‌کننده
383 عکس
82 ویدیو
0 فایل
ما دور هم جمع شده‌ایم تا خوب بخوانیم😊 باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیم که هیچ نمی‌دانیم📚 ‌zil.ink/havadaranketab ‌ارتباط با ادمین👇 @mohammadmemarbashi
مشاهده در ایتا
دانلود
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ شعر دریاچه‌ای است که می‌توان روح را از آن سیراب کرد. با شعر می‌توان لابه‌لای عکس‌های‌ قدیمی داخل قدم زد. می‌توان به زنگ انشا برگشت، سر میز آقای ... می‌توان محو تماشای چشمانِ دختر بچه‌ها شد... با حتی می‌توان بابا داشت! ‌ علیرضا قزوه در شعرهایش از صندوقچه‌ای سر در می‌آورد که جوانیِ در آن نهفته است. عکس‌هایی که هر کدام قصه‌ای دارند و غصه‌ای... ‌و در شعرهای دیگرش به موضوع های مختلفی می پردازد. به قدر خنده و شعر همیشه فرصت نیست... کتاب شعر چمدان‌های‌قدیمی گزیده غزل‌های علیرضا قزوه است که توسط موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب به چاپ رسیده است. این کتاب به صورت صوتی، با صدای شاعر هم وجود دارد.‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ عموجان حق داشت. اگر پرونده و روزنامه‌ها منبع استناد من بودند، عموجان آن روزها را به چشم دیده بود. حق داشت در مورد این که بهمن کی بود، شک کند. اطلاعات و یکم تا دهم اردیبهشت ۵۴ را صفحه به صفحه خواندم. تیتر روزنامه‌های چند روز اول اردیبهشت این بود: "مدعی پیامبری کشته شد!" ‌ *** ‌ فواد طلبه‌ی جوانی است که علاقه‌ی خاصی به دارد. عموی فواد که بازنشسته است و از کودکی راهنما و حامی او بوده، وقتی از تصمیم وی برای قاضی‌شدن آگاه می‌شود چند پرونده به او می‌دهد تا هم نظرش را بداند و هم او را محک بزند. ‌ در راستای مطالعه‌ی پرونده‌ها،ماجراهای عجیبی برای فواد پیش می‌آید. بخشی از داستان که مربوط به پرونده‌ی علی‌پهلوی(اسلامی) نوه‌ی رضاخان، بهمن حجت‌کاشانی و همسر وی کاترین عدل است ماجرایی واقعی بوده که در سال ۱۳۵۴ اتفاق افتاده است. ‌ تلفیق هوشمندانه و جالب یک ماجرای واقعی و با تخیل ، به نحوی بر جذابیت افزوده است که خواننده را پای مطالعه‌ی می‌نشاند. https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم برگردان انتشارات ‌ ‌ ‌‌‌رمان «من پناهنده نیستم» یکی از بهترین و زیباترین رمان‌هایی است که راجع‌به اشغال توسط صهیونیزم از خانم رضوی عاشور مصری تألیف شده‌است و به لحاظ فرم و محتوی در نوع خود کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیر است. کم‌نظیر به این جهت که نویسنده، خانمی سنی مذهب و اهل قاهره مصر است اما شما با خواندن دقیق و با حوصلهٔ این اثر درخواهید یافت که حریت و آزادگی در این ، موج می‌زند. ‌ خودش را در این اثر فاخر وام‌دار هیچ جریان سیاسی که سال‌ها توسط دولت‌هایی چون اردن، و و گروه‌های سیاسی فلسطینی که صرفاً سوار بر موج حمایت از مردم فلسطین شده‌اند، نمی‌داند و علاوه بر اینکه نقشی برای آن‌ها در قضیهٔ فلسطین قائل نشده‌است، بلکه از تمامی کشور‌های عربی وابسته و نیز گروه‌های سیاسی به‌ظاهر مدافع ملت فلسطین نیز به‌طور جدی و واضح انتقاد کرده‌ و شاید به‌همین دلیل نویسنده محترم از مصر اخراج شده‌است. ‌ * ‌نمونه‌ای از حریت و آزادگی نویسندهٔ محترم را در صفحهٔ ۴۰۵ ملاحظه کنید: کمتر از یک هفته بعد از رسیدن ما به اسکندریه دیدم ابوعمار در کاخ سفید با اسحاق رابین شیمون پرز مصافحه می‌کند. محمود عباس سمت چپش ایستاده بود و رئیس جمهور آمریکا سمت دیگرش. پیمان اسلو را امضا کردند. چند دقیقه بعد از پایان پخش مستقیم برنامه از کاخ سفید، صادق زنگ زد و گفت: دیدی پیرمرد چه کرد؟.... و با تلخی دربارهٔ علاقهٔ ابوعمار به مصافحه با رابین و پرز و شانه‌خالی کردن آن‌ها حرف می‌زد انگار با مصافحه چیزی را به یکدیگر واگذار می‌کنند. «این مسخره بازی را دیدی؟! دیدی چکار کردند؟!» * در بخشی از کتاب، سه عنصر اصلی یعنی سرزمین، مردم و بازگشت حتمی مردم به فلسطین پس از آزادسازی جنوب لبنان توسط حزب‌الله، خودش را بیشتر نشان می‌دهد و نماد هر سه عنصر، کلید خانه‌های فلسطینیان آواره‌ای است که بر گردن زنان این سرزمین خودنمایی می‌کند. ‌ ‌***‌ در صفحهٔ ۴۵۴ میخوانیم: حواسم به آوازها جمع می‌شود، جوان‌ها در اتوبوس ایستاده‌اند و آواز می‌خوانند... یک‌دفعه پیرزنی از روی صندلی‌اش پرید و گفت:«خدا سیدحسن را حفظ کند، اگر او نبود، اگر مقاومت نبود، ما الان نمی‌توانستیم به این خاک بیاییم... صداها بلند شد و برای سید دعا کردند و گفتند انشالله بعدش آزادی فلسطین. یکی از جوان‌هایی که جلوی اتوبوس بود پرید و گفت:«رهبرمان ابوعمار. برای عمار دعا کنید.» یک لحظه تنش شد! ‌ ‌*** خلاصه، رمان «من پناهنده نیستم» در دل خود قصه‌ها و حوادث فراوانی دارد، اتفاقات خوش و ناخوش زیادی را راوی بیان می‌کند. ، مرگ، عروسی و عزا. ‌ پیشنهاد می‌شود این اثر فاخر را که‌ نویسنده‌اش به‌خاطر تالیف و چاپ آن شهروندی خودش را از مصر از دست داده، حتما بخوانید.👌🏻 ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌‌ ‌ موهبتی‌ست از طرف خداوند که.... یا نه! شاید هم عذابی‌ست که گاه و بیگاه بر جانِ انسان نازل می‌شود و خواب را از چشمانش می‌رباید؛ همان چشمانی که به قول عرفا دریچۀ بلایند و به قول رضا یزدانی: ‌ چشم‌ها کتاب‌های قلبِ ماست اشک‌ها خطوطِ این کتاب‌هاست این خطوط گاه‌گاه با دواتِ آه... روی صفحۀ نگاهِ ما نوشته می‌شوند هرچه چشم دید، خواست دل... هرچه خواست دل، همان شدیم... گاه اهلِ زمین و گاه اهلِ آسمان شدیم... آی چشم‌های من!حواستان کجاست؟ باز هم دلِ مرا... تا کجای شهر برده‌اید؟ بازهم دل مرا به دستِ که سپرده‌اید؟ البته همیشه هم نمی‌شود تقصیر را گردن عشق و چشم و نگاه انداخت. عشق همیشه هم عذاب نیست؛ عشق گاهی می‌تواند آن‌قدر مقدس باشد که هر چیزی را متحوّل و متبرّک کند؛ حتی را... حتی کلماتِ برآمده از دل را... ‌ ، مقدس‌ترین نوع عشق است که شاعرِ کتاب ، جامی از آن را نوشیده و به آن مبتلا شده و اشعارش را با نام زیبای آن‌ها متبرّک کرده.... پشتِ درِ خانه هیزمِ شعله‌وری آهِ تو نداشت در دلِ شهر اثری ما دربه‌درانِ خانه‌ات نشنیدیم از این درِ بسته روضه‌ی بازتری.... «صَلَّی اللهُ علیکِ یا فاطمه‌الزَّهرا» https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌‌‌ ‌داغی‌ست دلم، نهفته مانَد بهتر دردی‌ست دلم، نگفته مانَد بهتر رازی‌ُست... نه... غنچه‌ای... نه... زخمی‌ست دلم یا هر سه... که ناشکفته ماند بهتر . . .‌ ‌دیری‌ست منِ خاک‌نشین پنهانم در نُه‌توی افلاک و زمین پنهانم حتّی خودم از خودم ندارم خبری من رازِ کهِ‌ام که این‌چنین پنهانم ‌ *** ‌ نوعی است که در چهار مصرع سروده شده و جز مصراع سوم، باقی مصراع‌ها هم‌قافیه‌اند. این قالب، یک قالب شعر فارسی است، که در زبان‌های دیگری (از جمله عربی و اردو) نیز مورد استفاده قرار گرفته ‌است. ‌ ‌محمدمهدی سیار یکی از شاعران خوش‌قریحه بوده و شعرهایش از رنگ‌وبوی زیبایی برخوردار است. ‌«یادآوری» یکی از کتاب‌های اوست که با طرحی نو و ابداعی به بازار نشر پا گذاشته و نظر مخاطبان را به خود جلب کرده است. رباعیات عاشقانۀ این حتما به کامتان شیرین خواهد آمد.👌🏻‌ ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌ ‌ 👇🏻 ‌ اولش این بود که شهریار رفته بود مصطفی را پیدا کند و ازش عذر بخواهد و بگوید که ببخشدشان. همین. بعد هم برمی‌گشت خانه و با وجدانی آسوده می‌نشست کنار مهری. او هنوز هم فکر می‌کرد اسیر احساساتش نشده در ترک حجله. شهریار واقعأ تحمل این واقعیت ویران‌گر را نداشت که مسبّب اصلی گیر افتادن بهترین و مهم‌ترین دوستش، مهری است. حرکت او با این هدف شروع شد، اما امروز می‌دید که ماجرا به سمت‌و‌سویی غیرقابل‌ باور کشیده شده. حالا اوست و جعفر و شوندی با سرگرد ‌حسن‌خان و سه مرد جوان در خانه‌ای محقّر در محلّۀ نظربیگِ همدان. ‌ *** ‌ تشریف، روایت زندگی سه شبانه‌روز جوانی به نام است که در آستانۀ سال ۵۷ رقم می‌خورد و به نوعی ماجرای ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ تا اعتراضات انقلاب اسلامی سال ۵۷ را در برمی‌گیرد. ‌ شهریار با اعتراف همسرش مهری که مصطفی را به مأموران امنیتی‌ فروخته بود و منجر به اخراجش از دانش‌سرا شده بود، باعث شد ماجراهایی را از پسِ سر بگذراند و در جای‌جای ، در پی یافتن دوست صمیمی‌اش روانه شود تا از او حلالیت بگیرد، حلالیتی که نوعروسش را بخاطر آن تنها بگذارد و گرسنگی و بی‌خوابی و سرما را متحمل شود. ‌ قلم خوب ، تشریف را که رمانی با شخصیت‌های متعدد و ایدئولوژیک با رنگ و بویی ملی و دینی است، بسیار جذاب و خواندنی کرده است. این روایت را در ۱۷ بخش تدوین نموده است و در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و به قیمت ۵۵۰۰۰ تومان توسط انتشارات در تابستان ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است. ‌ امیدوارم شما هم تشریف را بخوانید لذت ببرید... ‌ پ.ن: دایرۀ واژگان گسترده این کتاب، ارزش آن را دوچندان کرده است. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به قلم انتشارات ‌‌ ‌‌‌ «آنجا که نامی نیست»، با طرح جلدی متفاوت و خلاقانه، آخرین کتاب استاد یوسفعلی میرشکاک است که توسط انتشارات شهرستان ادب چندی پیش روانۀ بازار شده است؛ «آنجا که نامی نیست»، مجموعه‌ای از پنجاه‌ودو عشق‌نوشته است که سرشار از ذوق، سلوک و شهود شخصی میرشکاک است. ‌ را شاید بتوان متفاوت‌ترین بعد از نامید، از تفاوت در نوع نگاه به مقوله‌هایی چون ، عرفان، جامعه تا تفاوت در بیان، سلوک و کاربرد قالب‌های شعری برای بیان عقیده و جهان‌بینی‌اش. ‌ میرشکاک در مقدمۀ «آنجا که نامی نیست» می‌گوید: مقدمه را من باید بنویسم. مانده‌ام متحیر که چه بنویسم؟ در آستان زمستان عمر، در میان مجاز و حقیقت، متردد ماندن و ناخواسته دل‌بستن و به ناگزیر دل‌بریدن، تقدیر فردی من بوده است؛ که تا به یاد می‌آورم خود را، جنونمند به یاد می‌آورم. و آنجا که جنون و فقر همتافت می‌شوند، از کاری بر نمی‌آید؛ مگر غزلی چند گفتن و زندگی را برآشفتن و او را سرگردان‌تر و خسته‌تر از همیشه به انزوا راندن. ‌ دو خورشیدیم هر یک در شبی تاریک زندانی طلوعی توأمان را آرزومندان پنهانی حضوری گرمدر سرمای شرم و تلخ ناممکن غیابی سرد با درد دریغ و داغ حیرانی تنی پا تا به سر خواهش، دلی فرجام فرسایش سری افتاده پیش تیغ تقدیر مسلمانی چواخگرپای تا سر التهاب لحظۀ آخر که از ما می‌کند گل جامۀ خاکسترافشانی علاج عشق ممنوعی که ما داریم، خاموشی در آوار فراموشی‌ست زیر با ویرانی چه دست‌آورد هنگفتی‌ست آهی برنیاوردن مبادا سربرآرد تهمت آلوده‌دامانی هرازگاهی نگاهی، ترجمان دوری راهی که طی خواهیم کرد آن را به پای نابه‌سامانی سراپا انتظار وصل بی‌فصلیم در سالی که تا گردن فرومانده‌ست در برف زمستانی رها در باد همچون قاصدک دل‌خوش به پیغامی که پایان می‌پذیرد بی‌گمان روز پریشانی من و امید سقفی گرچه بی‌روزن، ولی با تو چمان تا مرگ در آیینه‌های باغ عریانی چه کردی با دلم ای عشق! ای رسوایی روشن! که شد سیمرغ من تاریکی سردرگریبانی ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
‌‌‌کتاب به قلم انتشارات ‌ ‌ ‌متن در پیج اینستاگرام باشگاه هواداران کتاب👇🏻 https://www.instagram.com/p/COcRg7XBUiR/?igshid=1ficcddmrlgka
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
‌‌ 👌🏻📚‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌کتاب به‌قلم انتشارات ‌ ‌ ‌در این زمانه نسبتاً مدرن هر کودکی حداقل یک یا چند اسباب‌بازی دارد، در گذشته‌های نه چندان دور، پسربچه‌ها خودکفا بودند و با ذهن خلاقشان اسباب‌بازی می‌ساختند. ‌ یکی از این اسباب‌بازی‌ها تیروکمان سنگی بود که بچه‌ها گه‌گاهی در هنگام ساخت آن به خود آسیب می‌رساندند؛ اما آزار اصلی مربوط به بعد از ساخت این اسباب‌بازی خطرناک بود. از شکستن شیشه‌های همسایه‌ها بگیرید تا اذیت کردن گربه و حیوانات بدبخت دیگر. ‌‌داستان ما هم دربارۀ همین اسلحۀ ساده و پرخطر است که هربار با یک سنگ کوچک، خطرآفرین می‌شود. ‌ یک روز تصمیم گرفتم کتابی جدید که امسال به چاپ رسیده است را بخوانم. پس به پیج‌های کتاب‌فروشی سری زدم و با کتاب جذاب «کارخانه اسلحه سازی داوود داله» آشنا شدم. من مجذوب عنوان و تصویر جلد آن شدم. همان‌طور که به خیره شده بودم سؤالاتی ذهنم را درگیر کرده بود که چرا داوود کارخانه اسلحه سازی داره؟ داله چیه؟ داوود کیه؟ چرا به داوود لقب داوود داله را داده‌اند؟ تصمیم گرفتم آن کتاب را سفارش بدهم و به جواب سؤالاتم برسم. مطمئنم این سؤالات هم ذهن شما را درگیر کرده است. پس جواب یکی از آن‌ها را به شما می‌دهم. ‌ داله به شاخه درختی می‌گویند که به شکل حرفV انگلیسی است و از آن برای ساختن تیروکمان سنگی استفاده می‌کنند. هرگز فکر نمی‌کردم جذب کتابی که مربوط به کارهای پسرانه است بشوم. حتی به این فکر کردم که دخترها هم می‌توانند چنین کارهایی را انجام بدهند. تا جایی که یادم است من هم در کودکی از درخت بالا می‌رفتم. حتی یک‌بار هم سعی کردم تا تیروکمان بسازم؛ اما موفقیت‌آمیز نبود. ‌ پس می‌توانیم ثابت کنیم دخترها هم می‌توانند چنین کارهایی را انجام بدهند فقط نیازمند یک ارادۀ قوی هستند. پس از خواندن این کتاب متوجه شدم تصویر جلد و عنوان کتاب به موضوع رمان کاملاً مربوط است و هیچ ناهماهنگی بین آن‌ها دیده نمی‌شود و بسیار خوب می‌تواند مخاطب‌های زیادی را به خودش جذب کند. ‌ این کتاب شیرین و طنز، داستان پسری به‌نام داوود را روایت می‌کند که تصمیم دارد تیروکمان سنگی درست کند که ما در این راه با او همسفر می‌شویم و به حکایت هر تیروکمان نگاهی می‌اندازیم و همراه داوود به بالاترین شاخه هر درخت می‌رویم و داله طلایی را پیدا می‌کنیم. ‌‌ این یادآور امید و پشتکار فراوان است؛ تیروکمان‌هایی که با جان و دل و تلاش‌های فراوانی ساخته شده‌اند. ‌ https://t.me/havadaran_ketab https://ble.im/havadaran_ketab https://eitaa.com/havadaran_ketab https://www.instagram.com/havadaran_ketab/