eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
280 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
350 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشار تصاویر حمله به خانمهای چادری یک اشتباه راهبردی است و بی تردید کمک به دشمن برای دستیابی به اهداف شومش. موارد حمله محدود و معدودند ولی با تکثیر و ضریب دادن های ما زیاد به شمار می آید و آرام آرام عادی و زیاد می شود. محمود مطهری نیا پراکنده نوشتهای یک نویسنده ble.ir/join/OTllMTRiNW
درس خواندن، پاکدامنی و پرهیزِ از سرگرمی‌های باطل، جزو وظایف جوانهاست. 'حضرت‌آقا'
هدایت شده از ذوالجــــناح
برای چهارمین‌بار در جهان جراحی موفقیت‌آمیز پیوند سر در ایران انجام شد - در عمل بی‌سابقه‌ای در ایران و کم‌سابقه در جهان، ۲۵ مرداد امسال بیمار ۲۸ ساله با قطع کامل عروق گردن و نای تحت عمل جراحی قرار گرفت. این عمل کم‌نظیر بدون استفاده از پمپ قلبی و عروقی و فقط با استفاده از شانت‌های نگهدارنده(تولید بومی) انجام شد. - این جراحی در دنیا فقط ۳بار به صورت موفقیت‌آمیز انجام شده که بیمار پس از به هوش آمدن تکلم نداشته اما در ایران که برای نخستین‌بار این عمل انجام شده، بیمار پس از به هوش آمدن در سلامت کامل همراه با تکلم است. پ.ن: این خبر ارزش اینو داره که جهان رو باهاش منفجر کنیم🙂
چ‌خبرا
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
چ بگویم از مصیبتی که سرآغاز اوست. چ بنویسیم از دردی که عمری هفتاد ساله دارد چ بخوانم از کودکانی که هفتاد سال است قد نکشیده اند چ می‌شود نوشت از نوزادانی که به جای اذان در گوششان تلقین خوانده شد و در کفن قنداق شدند و در آغوش گودالی کوچک آرام گرفتند ؟ چ طور میتوان از کسانی نوشت که عین مسلمانی‌اند؟ صدای حب‌الوطن شان تمامْ لااله‌الا‌الله است و من الایمان‌شان‌ اقتدا به خون فرزندان و پدران شھیدشان . صدای بمباران لالایی کودکان است و آوار خانه هایی که با هزار زحمت آنھا را ساختند ، شروع یک خواب شیرین و بدون ترس . چ میتوان گفت از بُھت و ابھت مادری که فرزندش روی دستش بند نمی‌شود و باهزار امید او را ب بیمارستان میرساند و ڪفن به دست برمیگردد. این مادر ، مادر نیست ؛ ڪوه عطوفت بود که حالا به ایثار و اقتدار هم مزین شد... چطور می‌شود از او نوشت وقتی که فرزندش را شھیدی به‌دنیا آورد برای فلسطین عزیز ! اما حالا مظلومیت پراقتدارشان در این شهر قوی تر شده و صدای انتقامشان گوش صهیون را پر کرده و او را در بهت چپانده است... فلسطین امروز ، فلسطین دیروز را برای فردا می‌سازد .🇸🇩
سربازان اسرائیلی به غزه خوش آمدید! متاسفانه؛ دیگر نمی توانید خارج شوید 🔻 @seyyedoona
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
چه بگویم از مصیبتی که سرآغاز اوست چه بنویسیم از دردی که عمری هفتاد ساله دارد چه بخوانم از کودکانی که هفتاد سال است قد نکشیده‌اند ؟ چه می‌شود نوشت از نوزادانی که به جای اذان در گوششان تلقین خوانده شد و در کفن قنداق شدند و در آغوش گودالی کوچک آرام گرفتند ؟ چطور می‌توان از کسانی نوشت که عین مسلمانی‌اند ؟ صدای حب‌الوطن شان تمامْ لااله‌الا‌الله است و من الایمان‌شان‌ اقتدا به خون فرزندان و پدران شھیدشان. صدای بمبارانی لالایی کودکان است و آوار خانه هایی که با هزار زحمت آنھا را ساخته‌اند، شروع یک خواب شیرین و بدون ترس . چه میتوان گفت از بُھت و ابھت مادری که فرزندش روی دستش بند نمی‌شود و با هزار امید او را ب بیمارستان میرساند و ڪفن به دست برمیگردد. این مادر، مادر نیست ؛ ڪوه عطوفت بود که حالا به ایثار و اقتدار هم مزین شد . . چطور می‌شود از او نوشت وقتی که فرزندش را شھیدی به‌دنیا آورد برای فلسطین عزیز ! چه باید گفت از پرستاری که نبض های نداشته را می‌شمارد تا به یک برسد ؟ هموست که می‌داند زینب سلام‌الله‌علیها که بود. چه باید شنید از مظلومیتی که پایانی ندارد انگار ، هرچه ب آخرش نزدیک تر میشوی سخت‌تر است. چه باید دید از نوزادی که هیچکسِ هیچ کس نیست تا او را در آغوش بگیرد ‌! اما حالا مظلومیت پراقتدارشان در این شهر قوی‌تر شده و صدای انتقامشان گوش صهیون را پر کرده و او را در بهت چپانده است. . امروز؛ مردم غیور و صبور و مقاوم فلسطین، پرده های ظلم را کنار زدند و فریاد نحن منتقمون سر میدهند و چه لرزه‌ای بر نعش صهیون کودک کش غاصب انداخته اند. امروز، جوانانِ فلسطین از سنگ به سنگرهای موشکی و زیرزمینی رسیده‌اند که صهیونیست و تمام اربابانش را متحیر و پست کرده است. و اما تو رژیم غاصب و کودک‌کش و حیوان‌صفتِ اسرائیل که این روزها و شب‌ها جنایت‌ها و خو‌ن‌خواری‌هایت را به اوج خود رسانده‌ای، بدان ! حکایت تو حکایتِ سگِ هاری‌ست که خاک را به اطراف خود پراکنده می‌کند و در آخر خودش در گوری که با دستانش حفر کرده، دفن خواهد شد. بدان مردم فلسطین آن ملتی نیستند که تو برای غصب خانه‌ها و مزارعشان آمدی. فلسطین عزیز ما امروز رشته‌ی افکار و نقشه‌های شومتان را در هم تنید. فلسطین عزیز ما امروز با صلابت و قدرتی مثال‌زدنی به میدان آمده و شما و تمام اعوان و انصارتان و یک جهان را انگشت به دهان گذاشته است. آقای نتانیاهو، تو امروز دیوانه و مست شده‌ای و شَرارت‌هایت را به‌حداعلا رسانده‌ای و به فکر عاقبتش هم نیستی ‌. . ! بدان جنایات رژیم غاصبتان بی‌پاسخ نمی‌ماند و عواقب سختی از جنس نیستی در انتظار شماست. قدرتی که از کشتن زنان و کودکان بی‌پناه و بمب‌باران بیمارستان‌ها و مراکز غیرنظامی بدست می‌آید نه قدرت است نه هیبت ! بی‌آبرویی بزرگی‌ست که این جنایات برای شما به ارمغان می‌آورد. این را هم بدان که امروز مردِ این میدان؛ ما هستیم برای شما . . ! حریفتان ما هستیم ، کابوس شب‌های تارتان حماس و مقاوتی‌ست که جلوی چشمتان قد کشیده اند. خطاب به ملت فلسطین هم بگویم که ما هميشه در کنارتان هستیم. جوانانتان را، مقاومتتان را، فداشدنتان را می‌ستاییم و بر پیشانی و شانه‌هایتان بوسه می‌زنیم. الاان‌نصرالله‌قریب؟ :) فلسطین امروز ، دیروز را برای فردا می‌سازد .🇸🇩
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
•به نام حق• این روز ها ڪه تصاویر مختلفی از فلسطین میبینیم و آه می‌کشیم و بعد به کارهای روزمره مان رسیدگی میکنیم و دلخوشیم و خوشحال به کورسوی عذاب وجدانی که در قلب هامان روشن است و حق را ادا شده می‌دانیم ... در کنج خرابه های فلسطین ، کمی آنطرف تر از خرابه های شام ، دخترڪی از ترس به خود میلرزد و نمیتواند حتی اشڪ بریزد . خیلی منتظر پدرش بود ولی او نیامد ، هیچ کس دنبالش نیامد .. زیر آوار خانه‌ای ڪه قرار بود خانواده‌ای عمری در آن زندگی ڪنند ، مادری دل‌نگران بچه هایش جان میدهد و جان میدهد. ڪنار دیوار های غزه ، خواهر برادری نشسته اند که پدر و مادرشان جلوی چشم‌شان فروریختند و نیست شدند ! برادری که خواهرکوچکش را در آغوش گرفته و اشڪ هایش را پاڪ میڪند . حوالی همان دیوار، پدری، عروسک به‌دست به دنبال صاحب عروسڪ میگردد . آن پدر رفته بود تا زودبرگردد، چون دخترکوچولویش بھانه میگرفت. پدر رفت و برگشت ولی نه از خانه خبری بود ، نه دختری ... حالا اومانده و نوازش موهای عروسڪ.. کنار تخت بیماری ، مادر زجه میزند و پسرڪ‌ش را التماس میڪند تا نفس بِڪشد ، یڪبار دیگر اورا مادر صدا بزند ، برخیزد، بازی ڪند ، خانه نداشته را روی سرش بگذارد.. اما افسوس ڪه نه خانه‌ای مانده، نه پسری ؛ اوتنها مانده بین نداشته هایش که حالا تمام دارایی اش هستند! در همان بیمارستان، پزشڪی بالای سر مریضی ست‌ که نه سنی دارد نه ڪس و ڪاری . نوزادی سہ ماهه . . او باید با بیمارش چه ڪار ڪند ، نمی‌دانم . ڪجا برود و اورا به خانوادش برگرداند ، نمی‌دانم. فقط همین قدر بنویسم ڪه آن پزشڪ زخم های صورت نوزاد را با اشڪ هایش پاڪ می‌ڪند ... . تمام آنچه میگذرد بر اهل غزه ، خون دلی‌ست بر دل یڪ جھان و صاحب جھان ! روضه مجسم است آنچه میبینیم . غزه بھانه ای‌ست تا ما خود را بیابیم. ڪجای‌صحنه ایستاده‌ایم، همچنان تماشاچی این جوی‌‌خون هستیم ؟
هدایت شده از تأملات | تولايى
هر موقع حس کردی، بی‌فایده‌ای یادت بیاد سازمان ملل هنوز وجود داره! 🆔eitaa.com/m_a_tavallaie
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
از ڪنج قلب هایی ڪه سلول به سلولش بوی ایمان میدهد چه میدانید ؟ وماادراکَ‌مالغزهَ؟ قلب های به خون شسته شده ای که تاوان حب الوطن را میدهد . و پایان چشم هایی ڪه سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ بشریت خواهد بود . جواب بده ! وماادراکَ‌مالغزهَ؟
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
از ڪوچه پس ڪوچه های وهمیاتت بیرون بیا ، چند دقیقه . . ساعت را نگاه ڪردی ؟ عقربه ها به سمت تاریڪی شب میروند . هل میدهند هم را تا زود تمام شوند . هل چه را میزنند ؟ چرا اینقدر عجله دارند؟ از تڪرار پر مڪرر سرنوشت خود آگاهی دارند آیا؟ میدانند به سمت چه میدوند؟ حواسشان هست ، فردا ، همین موقع ، روی همین عدد ها باز همدیگر را هل میدهند؟ میدانند نتیجه تعجیل‌شان چیست؟ نه شاید نمیدانند . نمی‌دانند این تعجیل ها و این زود سپری شدن ها ، دعای مستجاب مادری ڪنج بستر است . نمی‌دانند ڪه تاریڪی امشب ، سرآغاز خانه نشینی مردی‌ست ڪه استخوانی به درشتی بغض در گلو دارد و اشڪ غربتش را برسر چاه فرو خواهد آورد . بی اطلاع‌اند از پسربچهٔ بزرگی ڪه با دیدن صورت پر خسوف مادر ، خاطرات آن وقت شوم برایش تازه می‌شود . یاد آن گوشواره ها و دستی ڪه . . . حواس‌شان نیست این حرڪات پی‌در‌پی‌ ، دویدن های یڪ عاشق را برای رسیدن به معشوقه محتضرش و شتاب اشڪ های دختربچه‌ای را برای غلتیدن روی‌گونه های ظریفش ، سریع تر می‌ڪند . آح از آن دختر بچه . . . ڪه تار های آستین لباسش ، لباسی ڪه مادر برایش دوخته بود ، از هم باز شد از بس دندان بر آن ڪشید ؛ تا خدایی نڪرده صدای گریه هایش را احدی نشوند . اما مردم آن شھر - ختم الله علی قلوبهم‌وعلی‌سمعهم- نفهمیدند ڪه حتی صدای اشڪ های آن دردانه هم ، ستون های عرش ربّـانی را لرزاند . نمی‌دانم آن شب را چطور صبح ڪرد ، ولی شاید با هر قطره اشڪش ، دستی به موهای شانه شده اش ڪه مادر آنھارا بافته بود می‌ڪشید . شاید هم هر از گاهی سر روی موهای خود میگذاشت ، انگار ڪه به شانه های مادر ، ڪه این اواخر ورم ڪرده بود و درد می‌ڪرد ، سر گذاشته باشد . چشمان ڪوچڪش یڪ سرود اشڪ میخواند و یڪ فقره نگاه به سمت پدرش میدوخت . سرْوی ڪه خم می‌شود تا یارش را -دست تنها- در گودال قبر آرام ڪند ... (قبول ڪنید ڪه چه با ڪنایه ، چه بی‌پرده گفتنش بند بند قلب را تڪه تڪه می‌ڪند ) میت را ڪه درون قبر می‌برند ، برایش تلقین میخوانند و لحد می‌گذارند . حالا علی برای تلقین زهرایش به گودال قبر رفته ، نمیدانم چه گذشت بر او و چند سال بر علی گذشت ، شاید وقتی می‌گفت أسمعی و جوابی از سمت زهرایش نمی‌شنید ، همان‌جا و همان‌لحظه از خدای ڪعبه خواست رستگارش ڪند . . . این تازه شروع سڪوت های پرفریاد این خانه از نبود مادر است . فریاد هایی ڪه گوش حسن را از صدای بی حرمتی پر ڪرده و موهایش را سپید ؛ . . .
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
بسم الله الرحمن الرحیم افلاطون ها و ارسطوها می‌گوید چیز هایی از جنس درد وجود ندارند ، بلکه از عدم ساخته شدند ! اما من کسانی را سراغ دارم که درد ، اصل اصل وجودشان بود . با تاروپود هستی‌شان گره خورده بود و با گوشت و پوستشان عجین شده بود . این درد است که اگر باشد ، عشق جرأت پیدا میکند و خود را آشکار می‌سازد . حالا اگر عشق نباشد ، مگر جز این است که دم و باز در ممات خواهد بود ؟ عده ای بودند در یک ورق از تاریخ ، در گوشه ای از این مرده خانه بزرگ ، که زنده بودند ، زنده تر از خاک های زنده رود ، بیدار تر از آب های اروند رود و کارون . چشم و گوش شان باز بود ، حواس‌شان جمع جمع . شش دنگ وجودشان را به نام خود نزدند، حتی نیم دنگ ؟ نه ! اصلا یک چیزی را همین جا بگویم ؛! راز ِ بیدار بودن و بیدار تر ماندنشان ، در همین است . ذره ای برای خود نبودند . راحت بگویم ، اصلا بودند تا نباشند . آمده بودند که الان اینطور اینجا باشند . هستند ، بیدار هستند تا شاید ما از خوابزدگی هایمان برخیزیم . نگاهی به دور و برمان بیندازیم و حرکت کنیم . آنها از ما همین را میخواهند ، حرکت ! نه حیرت . بگذارید قضیه را کمی غیرتی ترش کنم . این بیدار تر ها ، این زندگان ، رفتند تا ما بیدار شویم؛ نه نه، مانده اند تا ما بیدار شویم . آنها خون دادند . خود ِ نداشته‌ی‌شان را اهدا کردند . پای حواس جمعی ما ، جااان شان را گذاشتند . و البته دم هم نزدند . مثل ما نیستند ،مثل ما نیستند که گوش جهان را از نکرده هایشان کر کنند . آنها در ازای تمام کارهای کارستانشان ، فقط لبخند زدند . میبینید چقدر قشنگ می‌خندند . هنوز هم لبخند میزنند ، تا قبل از این ، بوی لبخندشان از خاک شلمچه و حلبچه و طلاییه و هویزه استشمام می‌شد ، بعد از سی و اندی سال ، هنوز هم لبخند می‌زنند ، حتی از زیر تابوت ! ولی خودمانیم ، این تابوت ، عجب قصه پر غصه ای دارد ! می‌دانید تفاوت این تابوت ها با دیگرچیست؟ این ها آنقدر ها هم سنگین نیستند . این ها از خانه بیرون نمی‌آیند ، شاید به خانه هم نروند ، اصلاشاید خانه ای نداشته باشند . شاید چندین مادر این تابوت را ، جگر گوشه خود میدانند . شاید دخترهای بسیاری برای اینها خواهری میکنند . این علی اصغر هایی که بعد از سال ها ، قدم روی چشم ما گذاشتند ، روزی علی اکبر هایی بودند که مادر دور تا دورشان می‌گشت و قربان صدقه شان می‌رفت . مادری از جنس مهربانی و عشق که خودش بار و بونه گل پسرش را جمع و جور میکند و دم در میگذارد، تا صبح بالای سر جگر گوشه اش مینشیند و پلک نمیزند ، سیر تماشایش میکند . حتما باخودش میگوید و میگرید که چقدر وهب شده ای، چقدر علی اکبر شده ای... برو عزیز مادر ، برو به آغوش عشق پرواز کن . این تابوت هنوز هم بوی آن شب را میدهد . حرف به حرف مادر را در وجود خود حک کرده‌است . ما من یک تابوتی می‌شناسم ، که قصه ای برعکس دارد. به جای اینکه مادری بر آن بگرید ، پسر بچه ها و دخترهای کوچک آن مادر خون گریه میکنند . اما یک تفاوتی که هست ، مادران این تابوت ها ، شاید بلند بلند گریه کنند و نام فرزندشان را صدا بزنند . اطراف شان پر از دوست و آشناست . همه برای دلداری‌شان می‌آیند . یکی اشک های مادر را میگیرد ، یکی چادرش را سرش میکند ، دیگری آرامَش میکند. اما بچه های آن تابوت ، بلند بلند گریه نمیکنند و مادر را صدا نمیزنند باید آستین بر دهان بگیرند و گریه کنند.احدی نباید صدای آنها را بشنود . دوروبرشان ، هیچ کس نیست . اما می‌دانید کجای قصه قشنگ تر می‌شود ؟ آن کسانی که در این تابوت ها خوابیده اند ، خود را نوکر آن مادری می‌دانند که بچه های کوچکش شبانه در پی تابوت مادر می دویدند و بی‌صدا فریاد وا اُماه سر میدادند . این، راز دیگر بیداری آنهاست . این بیداری ، در قعر سحر های جبهه ها حاصل شد . در قنوت نماز شب ها ، در سجده های طولانی و اشک ها ، اشک هایی که مثل گردنبند مروارید پاره می‌شد و دانه هایش روی خاک می‌ریخت . در شب عملیات ، وقتی که از سربند یازهرا فقط یکدانه بود ((: عشق و ایثار را باهم تجربه کرده ای؟ (: دلهایشان که با هم هوایی می‌شد ، هوای دلهای‌شان که ابری می‌شد ، ابر چشمانشان که بارانی میشد ، نور بود که می‌بارید از زمین و آسمان . { . . . } این نجواها از زبان بر نمی‌تابد ، این سوز های زنده ، باید از جان باشند . آنها از جانشان برای جانان مایه میگذاشتند . واقعی واقعی ، راست ِ راست .
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
آتش،بس؟ نه این آتش هنوز ادامه دارد . اگر من حواسم جمع این جهنم ِبهشت صفت نیست ؛ حجتی نیست بر نبودنش . می‌دانی که هنوز هم غزه زیر آتش است؟ وقت استعاره و کنایه و تشبیه نیست. دنیا عجول تر از آن است که معطل رقص کلام من باشد . او کار دارد ، هنوز بمب مانده تا برسر غزه و اهلش فرود بیاورد . باید برود ! کسی که بی‌خیال و ساکت است و حتما پایش را می‌خورد ؛ من و شاید تو هستیم . صدر اخبارمان دستگیری یک دفتر نقاشی ست . اختلاس ِ نمی‌دانم چند میلیاردی چای دبش . چه خبر های مهمی !! دنیا برعکس شده . حقوق بشر سرگرمی اش هر چیزی جز حقوق بشر شده . -چقدر نامش تهوع آور است- انسان های اروپایی هر روز در خیابان هاهستند . فریاد می‌زنند . آزادی فلسطین ... برخی از مسلمانان .. نمی‌دانم چه غلطی می‌کنیم ! حتی دیگر هشتگ های داغ ایتاهم از فلسطین سرد شده . اما خب ، ما همیشه اخبار روز را دنبال می‌کنیم . فلسطین به یکی دو ماه قبل برمیگردد ! قدیمی شده . حالمان خوب نیست . اصلا حالی مان هم نیست. نمی‌دانم گینسی ها حواسشان هست ، بزرگترین قبرستان جهان در حال تشکیل است یا نه ؟
هدایت شده از کانال حسین دارابی
برخی از ایرانی‌ها میگن حاج قاسم خوب و محبوب بود تازمانی که سوریه نرفته بود... امروز اگه کرمان بودن برای همیشه نظرشون عوض میشد... من امروز دیدم زن هراسان رو من دیدم طفل وحشت زده بی‌پناه رو من دیدم کسی آواره شده بود.. من آدم کشان را دیدم... اینها جملات خود حاج قاسمه که گفت یخاطر اینها سلاح دست گرفتم حاج قاسم کاری کرد این لحظات سخت و دردناک رو برای مردم سوریه و عراق به پایان برسه. سلاح دست گرفتن حاج قاسم عین مهربانی و عطوفتش بود... @hosein_darabi
4⃣4⃣4⃣4⃣4⃣ اهدا چادر مشکی رایگان مرکز پخش و توزیع چادر مشکی مشهد چادر سرای ملکه سعادت هم میهنان عزیز جهت ثبت‌نام ؛ دریافت چادر مشکی رایگان به آی دی زیر مراجعه نمایید @aghebati_chador
یاد و خاطره انقلاب نوجوانی عزیز در این روزها گرامی باد :)
الان از اون لحظه هاس که باید ی پرچم ایران برداری و سوار موتور شی بری تو خیابونا ولی خب از اونجایی که فردا امتحان داریم بعلههه...🚶‍♂💔
هدایت شده از بچه های ایران 🇮🇷
🟦 این جمله رو باید با آب طلا نوشت 🔶 شعار انتخاباتی در کانادا: «سیاستمداران بد توسط مردم خوبی که رأی نمی‌دهند انتخاب می‌شوند با بی تفاوتی خوبان، افراد بد اکثریت می‌شوند. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿 ✅ کانال 🇮🇷👇 https://eitaa.com/joinchat/4098556207Ccc9f007d2e
هدایت شده از حامین مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاص‌ترین و حماسی‌ترین سرود انتخابات! این کلیپ برسه به دست کسایی که آدم خوبی ان ولی یادشون رفته باید برای حاج قاسم و دختر کاپشن صورتی با گوشواره‌ی قلبی تو انتخابات شرکت کنن.. شعر از عارفه دهقانی کاری از گروه هم‌آوایی آفاق 🇮🇷 @hamin_media
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
اعتراض راه داره تو چاهش نیوفتیم ...
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
این کرسی مجلس که داری بهش بی تفاوتی می‌کنی آخرش یکی روش میشینه اما مهمه که اون ی نفر کی باشه!