eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شب پیش از آنکه به خواب بروید ، همه ی آدمها را ببخشید و با قلبی پاک بخوابید چون روح شما لایق آرامشه شبتون آروم 💫 آسمون دلتون مهتابي🌙 دعاهاتون مستجاب 🙏 به امید فردایی بهتر
هدایت شده از تبلیغات حلال
❌توجه توجه 📣📣📣 داریم میدیم 🥳🤩🤑 طرح ویژه‌ی 👇👇👇 به پاس اعتماد شما مشتریان عزیزم 😍 👈👈 اول هر ماه به قید قرعه به مشتریان عزیرم یک به صورت رندوم و یا هزار تومانی اهدا خواهد شد 😍🤩 لینک شرکت در قرعه‌کشی 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/686030904C7b46242898
هدایت شده از سخنان بزرگان
دوستان! یک کانال براتون آوردم حرف نداره✅💕 اجناسش با کیفیته و همه بروزه🍀👌🏻✨ ارسالشون فوریه🌹⛓ قیمتاشونم ک ایتارو ترکونده🍀💕 همین الان یک سر بزن و خودت با چشای خودت ببین💕 https://eitaa.com/joinchat/2276851889C43c24f878a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحِ پنجشنبه تون بخیر ☕🌼 دراین روز زیبا الهی🙏 همه دعاهاتون مستجاب بشه همه غصه هاتون به شادی همه دردهاتون درمان همه قهرها وکینه هابه آشتی تبدیل بشه🌼 ان شااالله امروزبه تمام حوائج و آرزوهاتون برسید🙏🌼 الهی آمین 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ خدا که مهمان دلت شود💖 تازه درمیابی معنای عشق را🥰 خدا بهترین همدم دلت است💕✨ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕تقدیم به شما 🌸آخر هفته تون پر گل 💕پنجشنبه تون زیبا 🌸و آخر هفته تون عالی 💕براتون 🌸یک دلخوشی و آرامش 💕یک تن سالم 🌸یک روز پراز موفقیت 💕یک عالمه خوشبختی 🌸یک زندگی پر برکت 💕یک خانواده صمیمی 🌸ازخداوند مهربان خواستارم 💕در کنار عزیزان تون 🌸آخر هفته تون آروم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه حتی هیچی از بلد نباشین😊 به کمک این کانال خیلی راحت همه چیزو یاد میگیرین😉😍 بهتون قول میدم پشیمون نمیشی وجذاب بشی😏👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3897098363Cd8a92ac550 💞ترفند های کشیدن ابروی طبیعی👩 💗پروتز کردن لب با کانتورینگ👄💄 💕زاویه سازی فک با کانسیلر👱‍♀ 💗شاین چشم با سایه 👀👁
هدایت شده از سخنان بزرگان
📌خرید بدون واسطه 📌 👌نه حراج کردیم نه ورشکست شدیم فقط تمام محصولات ب قیمت تولید میفروشیم 😊😍 شمارو دعوت میکنم ب بزرگترین تولیدی مانتو شومیزدر تهران👌😍 https://eitaa.com/joinchat/3812163655Cd3729a47f1 ✅دریافت درب منزل ✅ارسال رایگان ✅فروش به صورت عمده و تک
「°💕🌚.」 از دزدی بادمجان تا ازدواج _توبه تولدی دوباره_ شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته: یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به مسجد جامع توبه مشهور است. علت نامگذاری آن بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه‌ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت بام‌های خانه‌ها به هم متصل بود بطوری که می‌شد از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه‌های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه می‌امد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان‌های محشی (دلمه‌ای) قرار دارد، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد، یک گازی از آن گرفت تا می‌خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت: پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمی‌توانست بفهمد استاد چه می‌گوید. وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت‌هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت: تو متاهل هستی؟ جوان گفت نه. شیخ گفت: نمی‌خواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو می‌خواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه‌ای از این مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد و گفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه‌ای بود که واردش شده بود. زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت: عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت: *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادمجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا می‌کند.* •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨‍⚕️توصيه پزشكان برتر ایران 🇮🇷براي درمان ریشه ای سفیدی مو 🤚🏼 نكته جالبشم اينه که ما براي اثبات حرفامون اول خودمون رو مورد آزمايش 🧪قرار دادیم و بعد نتيجه رو داخل صدا و سيما عنوان كردیم 📰 👨‍⚕️ميتونيد مشاوره رايگان تلفني 🤳 هم ازمون بگيريد با ارسال عدد 16 به سامانه 50009120
ارام ارام و خمیده بسمت خیمگاه می امد و زیر لب میگفت؛ خدایا رباب رباب را چه کنم ... عبا را روی جگر گوشه اش انداخته بود انتهای تیر از عبا بیرون زده ، روی برگشتن نداشت قدم میزد و قدم میزد... ورباب، درون خیمه نشسته بود، مادر بود؛ سریع میفهمید از صدای هلهله و تکبیر دشمن،به خودش میگفت؛ خدایا این کم را ز من قبول کن؛ سنش نرسید شمشیر و زره داشته باشد... دلش ارام نمیشد..، با خودش زمزمه میکرد بروم یا نروم، وآن طرف خیمه گاه هم همین تردید به جان حسین افتاده بود... رباب زمزمه میکرد؛ نکند بروم و شرمنده شود! خدانکند! رباب بمیرد حسین شرمنده نشود(: نکند نروم و بی احترامی باشد، من محرمش هستم من ارامش نکنم چه کسی میتواند؟!... تصمیمش را گرفت، لبه های خیمه را کنار زد و بیرون رفت؛ حسین روی دیدنش را نداشت رو برگرداند و سرش را به زیر انداخت... توان دیدن چشمان رباب را نداشت، اخرین بار قبل از رفتن چشمان رباب به علی دوخته بود و به حسین! یعنی حسین،علی را اول به خدا و بعد به تو میسپارم.... حسین این بار نتوانسته بود امانت داری کند؛ رباب حال روز حسین را که دید قدم هایش را سرعت بخشید... اباعبدالله ! اقا جانم! پدرومادرم به فدایت؛ اقا ببخش ربابت را علی اکبرت که شهید شد دورت شلوغ شد نشد بیایم، اقا شهادت علی اکبرت را تسلیت میگویم.... _رباب! نگو این حرف را مرا شرمنده تر نکن رباب ، علی اصغرت... آقا این حرفارا کنار بگذار خودت خوبی؟...(: علی اصغر فدای سرت، جانم به فدایت چرا دستت خونیس؟ زخمی شده ای؟ تکه ای از چادرش را پاره میکند، و به دست حسین میبندد و زیر لب زمزمه میکند؛ اشکال ندارد قرار است به غارت برود،اشکال ندارد ... و حسین دل شکسته تر به پشت خیمه میرود، جگرگوشه اش را کنارش میگذارد و با دست شروع به کندن گودالی میکند... ولی دل شکسته رباب ندامیدهد؛ ای کاش حداقل میگذاشت برای اخرین بار علی را ببینم ... پسرم تازه دندان دراورده بود:)... زینب از دور نظاره گر امد نزدیک، رباب... چه شده است عروس مادرم،؟ ... خودش مادر بود میفهمید درد رباب را.... ارام حسین را صدا زد و با چشم اشاره ای به رباب کرد... هردو نزدیک تر امدند و انچه شد که نباید.. بلندای تیر و گلوی علی... مادر به قربان پسر گفتم به تو اب دهند با خون سیراب شدی...(: •✾📚 @Dastan 📚✾•
انتهای شب تمام نگرانیتــــــــ را به خــــدا بسپار وآسوده بخواب که خدا تمام شب بیــــــدار است... شبتون در پناه خدا شب بخیر
هدایت شده از سخنان بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلایل مختلفی در ریزش مو تاثیر میگذارد (کرونا ، چربی پوست سر ، آلودگی هوا ومشکلات وراثت ) محقق تبریزی تنها روش درمان ریزش و کم پشتی مو را در شبکه 3 افشا کرد.😱😱😱 دریافت مشاوره رایگان ارسال عدد 83 به 10008443 📞 تخفیف 50% برای 1000 نفر اول🤑💸
هدایت شده از پروفایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸به آخرین جمعه ♥️شهریور ماه خـوش آمدید 🌸دیگه چیزی تا پاییز نمونده 🌸آرزوی مـن بـرای شمـا ♥️الهـی 🌸بـهترین ها بـراتون رقم بخوره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 ســـ😊ـــلام ✋ 🍃🌸امـروز نه آغـاز و 🍃🌸نه پایان جهان است 🍃🌸ای بس غم و شـادی 🍃🌸که پس پرده نهان است 🍃🌸شـروع روزتـون زیبـا 🍃🌸و پایانش زیبـاتـــر ان شاءالله 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃💙🍃🌺 صبح آدینه تون مترنم به عطر خوش زندگی🌸🍃 دلتون بی غصه💕 و نگاه خدا بدرقه لحظه هاتون💓🌸🍃
قرار هر شب ما فقط 2 دقيقه بخاطر دل مهدى فاطمه (عج)❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
در این شب عزیز بالاترین ارزویم براتون این است حاجت دلتون با حکمت خدا یکی باشد.
هدایت شده از سخنان بزرگان
اگه اهلِ آرایش و بَزک دوزکای پوست پیرکُن نیسی بیا طبیعی خوشگل کن☺️👇 پاکسازی پوست مث وایتکس😍 کودپاشی و شدن مو😅 سفیدو نرم شدن آرنج زانو زیربغل،پاشنه☺️ بهت قول میدم سِنت با دخترت برابری کنه بیا🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/2173108255C24327f0588 https://eitaa.com/joinchat/2173108255C24327f0588 نزار عروس یا دخترت ازت پیشی بگیره بیا☺️
✨﷽✨ خدایا😇 کنار تو درگیر آرامشم🍃🌺 خودت را به من باز گردان ؛ همین😊 گاهی در زندگی ام گمت کرده ام اما تو همیشه کنارم بودی همیشه نگاه لطفت بدرقه راهم بوده🤍 الهی به امید خودت
صبح مسافری ست با چمدانی پر از لبخند کافیست عاشقانه به استقبالش بروی سلام ، صبحتون پر ز انوار الهي 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر یکشنبه زیبای خداوند🌸🍃 گلچینی از زیبـاترین🌸🍃 گلهـای آرزو را در زرورقـی🌸🍃 از دعا میگذارم ومـزیـن به🌸🍃 روبانی از آمین تـقدیم قـلب🌸🍃 مهربانتان میڪنم صبح زیبـاتـون بخیر 🌸🍃
هدایت شده از سخنان بزرگان
‼️😳 شکم آویزون من کجا رفت ‼😳 👙همیشه آرزو داشتم اندامم شبیه سوپراستار های خوش استایل جهانی باشه😢💔 ‼️به این رویای با کمک این کانال گن رسیدم😍💋 🆔https://eitaa.com/joinchat/1753612479C38951c0bdf https://eitaa.com/joinchat/1753612479C38951c0bdf ☝️روز به روز بیشتر میشه😌💃 😎
<📖☕> دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند. اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند. ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد. زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید. در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
هر شب در گوشه ای از این شهر آدم هایی ، بخاطر پا گذاشتن بر " مینِ خاطرات " جان میدهند !