12 - TopSeda.ir.mp3
4.09M
🎧 تندخوانی جزء دوازدهم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💌 #دعای_روز دوازدهم رمضان
اللهـمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ و العَفـافِ، و
اسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنـوعِ و الکَفافِ
و احْمِلنی فیهِ على العَدْلِ و الإنْصافِ
و امِنّی فیهِ من کلِّ ماأخافُ بِعِصْمَتِکَ
یا عِصْمَةَ الخائِفین 🌸
خدایـا، زیبایی ده مرا در این روز با
پوشش و پاکدامنـى و بپوشـانم مرا
با جامه قناعت و پرهیز و وادار مرا
بر عدل و انصاف، و آسودهام دار از
هرچه که میترسم؛ به حق نگهدارى
خودت اى نگه دار ترسناکان 💜
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت دهم یه کم توی گروه وکانالام چرخیدم ولی انگار فقط الکی نگاه میکردم تا وقتم ب
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت یازدهم
_عروس خانم نمیخوان چایی بیارن دهنمون خشک شده؟!
اینو ک گفت حس کردم، مردم از استرس!
مامان صدام زد:
_سارا جان، مامان، چایی بریز دخترم
داشتم چایی میرختم تو استکانها که عمه اومد تو...
وای چقد خوشحال شدم اون لحظه...
عمه گفت:
_بشین دختر تا خودتو نسوزوندی، لپات گل انداخته! خودم میریزم
عمه چایی ریخت. با هم از آشپزخونه اومدیم بیرون.
فقط حواسم به سینی بود که چایی ها نریزه! اصلا به هیچکدوم نگاه نکردم، فقط سلام دادم.
بعد از تعارف کردن چایی ها، نفس راحتی کشیدم و نشستم روی یه مبل تکی. حالا فرصت مناسب بود تک تکشونو ببینم!
جاری عمه، صورت سفید و بانمکی داشت، روسری سفید با گلهای ریز بنفش سرش بود، چادرش ساده بود، حتی کش هم نداشت. یکم تپل بود اما چاق نه!
کناره شوهرش نشسته بود، یه مرد بلند قد، کت شلوار مشکی، پیراهن سفید یقه آخوندی،ریش سبیل جوگندمی، موهای کم پشت و جوگندمی.
آقای خواستگار اما رو مبل تکی نشسته بود..
هیکل معمولی قد معمولی...
داشتم نگاش میکردم که یهو متوجه شدم اونم داره ریز ریز به من نگاه میکنه، یخ کردم!
ناخودآگاه لبخند نشست رو لبهام
سرمو انداختم پایین و با انگشتای دستم بازی کردم!
ولی هنوز داشتم سنگینی نگاهشو رو خودم حس میکردم.
حتما اونم داشت برای خودش سبک سنگین میکرد.
پدرش گفت:
_ زمان ما پدر و مادرامون فقط دستمونو میگرفتن، میبردن خواستگاری! بدونه کوچکترین پشتوانه!
خودِ من سرباز بودم، هیچی نداشتم!
اما پدرو مادرم اصرار کردن که باید زن بگیری، پسر نباید عذب بمونه! بزور نشوندنمون پای سفره عقد، ندیده، نشناخته، الکی الکی بهمون زن دادن!
جمله آخرش رو با خنده گفت!
جاری عمه هم خندید و گفت:
_ نکنه الان پشیمونی؟
همه خندیدیم!
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
#رمان
#داستان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 عشق 98 درصدی!
قابل توجه خانوما؛ اگه حاضر نیستی؟ چرا...
#همسرداری
#حجاب
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 گناهانی که موجب رد شدن دعا می شوند
✍🏻 امام سجاد (علیه السلام) :
💠نيت بد
💠پليدي باطن
💠دورويي با برادران ديني
💠باور نداشتن اجابت دعا
💠ترک كار خير و صدقه
💠گفتن كلمات زشت و ناسزا
💠تاخير در نمازهاي واجب تا وقتش بگذرد
📚معاني الأخبار،ص۲۷۱
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🖼 به عمل کار برآید به سخندانی نیست
#تکه_ای_از_آسمان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
13 - TopSeda.ir.mp3
3.97M
🎧 تندخوانی جزء سیزدهم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💌 #دعای_روز سیزدهم رمضان
اللهمّ طَهّرنی فیهِ من الدَنَسِ
و الأقْذارِ و صَبّرنی فیهِ على
کائِناتِ الأقْدارِ و وَفّقْنی فیهِ
للتّقى و صُحْبةِ الأبْرارِ بِعَوْنِکَ
یا قُرّةَ عیْنِ المَساکین 🌸
خدایـا، پاکیـزهام کن در این روز
از چرک و آلودگی، و شکیبائیام
ده به آنچه از شدنیها مقدّرست
و توفیقـم ده بر تقوا و همنشینى
با نیـکان، به یاریات، اى روشنى
چشم مستمندان 💜
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت یازدهم _عروس خانم نمیخوان چایی بیارن دهنمون خشک شده؟! اینو ک گفت حس کردم، مر
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت دوازدهم
حینی که لبخند می زدم، نگاهمون در هم گره خورد. فوری سرش رو پایین انداخت.
واااای این پسر با این حجب و حیاش که منو دیووونه میکنه.
مادرش رو کرد به بابا و گفت:
_ بیشتر از این جایز نیست طولانی بشه صحبتها، با اجازه تون، این دوتا جوون برن صحبتهاشونو بکنن. ان شاء الله هرچی خیره پیش بیاد.
نمیدونم چرا حس میکردم، این پسر هم از من خوشش اومده. اون تک نگاهش یه جوری بود. از خجالت لپام گل انداخته بود!
بابا گفت:
_ بله، خواهش میکنم. بفرمائید.
منتظر بودم اول اون بلند بشه.وای که چقد اسلوموشن بود.
پاشو دیگه، اه!
بالاخره شازده از جاش بلند شد. عمه گفت:
_بلند شو عزیزم، حسین جان رو راهنمایی کن
بلند شدم و به سمت اتاقم رفتیم.
داخل اتاق شدیم، هردومون عینه بز وایستاده بودیم.
دیگه پسر زیادی هم خجالتی باشه، حرص درار میشه.
دیدم سه ساعت هم چیزی نگم، قراره سرپا نگهم داره. گفتم:
_ ببخشید میشه بشینیم؟
همونجوری
که سرش پائین بود گفت:
_ بله، خواهش میکنم.
رو زمین نشستیم. من تکیه دادم به تخت و اونم نشست سمت چپم، چنان با فاصله که انگار می خوام.... لا اله الا الله....
خلاصه، دیدم باز حرف نمیزنه، مجبور شدم، سکوت رو بشکنم.
_ از خودتون بگین، از اینکه از همسر آیندتون چه انتظاری دارین؟
_ امممم همونجور که احتمالا فهمیدین خانواده ام خیلی مذهبی ان. اهل هیئت و خیلی مقید و خب خیلی ولایی.
از زنعمو شنیدم که شما دختر خوب و موجهی هستین...
راستش...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 سخن آسمانی (٢)
🟡 روزه اعضا و جوارح
عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها:
ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
روزه داری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه اش به چه کارش خواهد آمد.
بحار، ج 93 ص 295
#روزه
#حدیث
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚