#داستان_آموزنده
🛑احسان و بزرگوارى
🦋عبدالله جعفر از افراد كريم النفس و بزرگوار عصر خود بود. او در ايام زندگى خويش خدمات بزرگى نسبت به افراد تهيدست و آبرومند انجام داد. او به اندازه اى در بذل و بخشش كوشا و بلندنظر بود كه بعضى از افراد، وى را در اين كار ملامت مى كردند و به او مى گفتند كه تو در احسان به ديگران راه افراط در پيش گرفته اى .
🦋روزى براى سركشى به باغى كه داشت با بعضى از كسان خود راه سفر در پيش گرفت . نيمه راه در هواى گرم به نخلستان سرسبز و خرم رسيد. تصميم گرفت چند ساعتى در آن باغ استراحت نمايد. غلام سياهى باغبان آن باغ بود. با اجازه غلام وارد باغ شد. كسان او وسايل استراحت او را در نقطه مناسبى فراهم آوردند.
🦋ظهر شد غلام بسته اى را در نزديكى جعفر آورد و روى زمين نشست و آن را گشود. جعفر ديد سه قرص نان در آن است . هنوز غلام لقمه اى نخورده بود كه سگى وارد باغ شد، مقابل غلام آمد. گرسنه بود و از غلام درخواست غذا داشت . او يكى از قرص هاى نان را به سويش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعيد و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد. او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالى را بدون اين كه خودش غذا خورده باشد، برچيد.
🦋عبدالله كه ناظر جريان بود، از غلام پرسيد: جيره غذايى تو در روز چقدر است ؟
🦋او جواب داد: همين سه قرص نان كه ديدى .
🦋گفت : پس چرا اين سگ را بر خود مقدم داشتى و تمام غذاى شبانه روزت را به او خوراندى ؟
🦋غلام در پاسخ گفت : آبادى ما سگ ندارد، مى دانستم اين حيوان از راه دور به اين جا آمده و سخت گرسنه است و براى من رد كردن و محروم ساختن چنين حيوانى گران و سنگين بود.
🦋عبدالله از اين عمل بسيار تعجب كرد و گفت : پس به خودت چه خواهى كرد؟
🦋جواب داد: امروز را به گرسنگى مى گذرانم تا فردا سه قرص نان را برايم بياورند.
🦋جوانمردى و بزرگوارى آن غلام سياه مايه شگفتى عبدالله جعفر شد و با خود مى گفت : مردم مرا ملامت مى كنند كه در احسان به ديگران تندروى مى كنى ، در حاليكه اين غلام از من به مراتب در احسان و بزرگوارى پيش تر و مقدم تر است .
🦋عبدالله سخت تحت تاثير بزرگوارى غلام سياه قرار گرفت . مصمم شد او را در اين راه تشويق نمايد. از غلام پرسيد: صاحب باغ كيست ؟
🦋او پاسخ داد: فلانى كه در روستا منزل دارد.
🦋گفت : تو مملوكى يا آزادى ؟
گفت : من مملوك صاحب باغم .
او را فرستاد كه صاحب باغ را بياورد. وقتى صاحب باغ آمد، عبدالله از او درخواست نمود كه با با تمام لوازمش و همچنين غلام سياه را به او بفروشد.
🦋مرد خواسته عبدالله جعفر را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله ، غلام را در راه خدا آزاد كرد و باغ را هم به او بخشيد. جالب آن كه وقتى باغ را به غلام بخشيد،
🦋 غلام بلندهمت گفت :
ان كان هذا لى فهو فى سبيل الله ؛
🦋اگر اين باغ متعلق به من شده است ، آن را در راه خدا و براى رفاه و استفاده مردم قرار دادم .
#معامله_با_خدا
📚المستطرف ، ج 1، ص 159.
┈••🌿🌹🌿••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌹
🌿
🌹🌿
🌿🌹🌿
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
#پندانه
💠 دنیا مانند گردویی است بی مغز!
📌ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
♨️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
🔻پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
❗️دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...
#ملامهرعلی_خوئی
┈••🌳🌻🌳••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🌳
🌻
🌳🌻
🌻🌳🌻
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳🚟
هدایت شده از حیات طیبه
✨﷽✨
✅معرفت حضرت #ام_البنین سلام الله علیها به امام زمانش
✍نکته بسیار مهمی که در زندگی حضرت ام البنین سلام الله علیها درخشان شده و ایشان رابه مراتب بلندی از کمالات رسانده است معرفت و شناخت ایشان نسبت به امام زمانش میباشد چه در دوران زندگانی با امیرالمومنین و چه در دوران امام حسن و امام حسین علیهم السلام.
از جمله شواهدی که بر این نکته بسیار مهم دلالت میکند این است که ایشان هر چهار فرزند برومندش را به کربلا برای فدا شدن در راه حضرت سیدالشهدا صلوات الله و سلامه علیه فرستاد؛ با توجه به اینکه او یک مادر است و عواطف مادری اجازه نمیدهد که فرزندانش او را تنها گذارند ؛ و از سوی دیگر اینکه بجز این چهار فرزند، کس دیگری را در زندگیش در این دنیا نداشت اما با همه این مسائل به تمام عالم نشان داد که او یک امام شناس کامل است و درس امام شناسی را خوب در مکتب مولایش امیرالمومنین سلام الله علیه یاد گرفته است و آنچه برای او مهم است امام زمانش میباشد.
برای همین بود که وقتی خبر شهادت فرزندانش رابه او دادند عکس العملی نشان نداد و تمام حواس و فکر او در مورد امامش بود و میپرسید از امام حسین علیه السلام چه خبر دارید؟ تا شنید که او را با لب تشنه بین دو نهر آب، سر از بدنش جدا کردند با صورت به زمین افتاد.
به راستی چه مقامی بالاتر از اینکه انسان در عزای حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه این گونه باشد و چه خوب حضرت ام البنین سلام الله علیها این حدیث شریف را معنا کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی میفرماید: « لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ تَكُونَ عِتْرَتِي إِلَيْهِ أَعَزَّ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ يَكُونَ أَهْلِي أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ ...»انسان ایمان نمیآورد تا اینکه من رسول خدا را از خودش بیشتر دوست داشته باشد و اهلبیت من در نزد او عزیزتر و دوست داشتنیتر از اهل خودش باشد.[۱]
در واقع این روایت شریف دلالت میکند که نشانه ایمان عبارت است از اینکه: انسان باید پیامبر و اهل بیت او را از خودش و اهل و عیالش بیشتر دوست داشته باشد و در غیر این صورت انسان مؤمن نمیباشد. و بی شک جناب ام البنین علیها سلام مصداقی بارز برای این حدیث شریف بود.
📚علل الشرائع ج۱ ص۱۴۰
┈••▪️🏴▪️••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🏴
▪️
🏴▪️
▪️🏴▪️
🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
هدایت شده از حیات طیبه
📜 راوی این داستان لبابه
همسر حضرت عباس (علیه السلام) است.
وقتی همسرم عباس با لبخند از سختگیری های
مادرش در تربیت فرزندان میگفت
و میگفت که مادرش نخستین مربی
شمشیر زنی و تیراندازی او و برادرانش بوده
نمی توانستم به خود بقبولانم
که این فرشته مجسم و
این تندیس بی نقض لطافت و زنانگی
نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد .
همواره صحبت های از این دست را
ترفندی از جانب همسرم می دانستم که
شاید می خواست میزان شناخت من
از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد .
امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر
از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم .
وقتی دانستند که من
عروس فاطمه کلابیه(حضرت #ام_البنین)هستم
با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و
بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل،
اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب
بر جا خشک کرد :
🔹هنوز هم شمشیر می بنده⁉️
🔸شمشیر ⁉️‼️ نه❗️
🔹پس برادرش درست می گفت
که بعد از ازدواج تغییر کرده.
🔸یعنی می گوئید
مادر همسرم جنگیدن می داند⁉️
از حیرت،سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند.
یکی از آنها به عذرخواهی از خنده بی اختیار
و بی مقدمه شان ؛ روی مرا بوسید
و گفت : شما دختران شهر چه قدر ساده اید⁉️
قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری
میان قبایل مشهور و معروف است
و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش
با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند
اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه
(به بازی گیرنده نیزه ها) است
و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما
و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم
نیز معروف و مورد احترامند.
فاطمه(حضرت ام البنین) در شمشیر زنی
و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود
که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی
و مقابله با او را نداشتند .
بعد در حالی که می خندید ادامه داد :
هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری
از او را نداشت.
به خواستگاران جسور و نام آور سایر قبایل
هم جواب رد می داد .
وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که
چرا ازدواج نمی کنی⁉️
میگفت : #مردی نمی بینم.
اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم .
🔸من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم
گویی یکباره از یاد بردم که این بخش
ناشنیده ای از زندگی مادر همسرم است
لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛
بگویید آخر چه شد ⁉️
🔹خب معلوم است آخرش چه شد .
وقتی عقیل به نمایندگی از طرف
برادرش امیرالمومنین علی علیه السلام
به خواستگاری فاطمه آمد ؛
او از فرط شادمانی و رضایت ؛ گریست و
گفت : خدا را سپاس من به مرد راضی بودم
ولی او #مرد_مردان را نصیب من کرد.
📖بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه)
🖋به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 155 .
┈••▪️🏴▪️••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🏴
▪️
🏴▪️
▪️🏴▪️
🏴▪️🏴▪️🏴▪️🏴
ایامیرالمومنینرایار یا امالبنین۩کریمی.mp3
2.59M
✨﷽✨
🕌 ای امیرالمومنین را یـار 🌷
💔 یا ام البنیـن 💔
🎙 حاج محمـود کریمی
🖤 وفـات حضـرت ام البنیـن سـلام الله علیهـا تسلیـت باد. 🏴
┈••🍃 🏴 🍃••┈
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🏴
▪️
🏴 ▪️
▪️ 🏴 ▪️
🏴 ▪️ 🏴 ▪️ 🏴 ▪️ 🏴
مستند صوتی شنود - 07.mp3
18.53M
✨﷽✨
🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۷
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
#هرشب_یک_قسمت
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
جلسه هفتم:
🔻 چه شد که شیطان به من غذا داد؟
🔻 شیطانی که پشت گردن انسان می چسبد
🔻 تسویف یکی از راهکارهای شیطان
🔻 نحوه شراکت شیطان در اموال و اولاد
🔻 فلسفه بلایایی که به انسان می رسد؟
🔻 کدام فراموشی کار شیطان است؟
🔻 مسخره معارف، کار شیطان
🔻 شک و شبهه در روابط زن وشوهر
🔻 تاثیر تعقیبات نماز صبح در دفع شیاطین
🔻 گوشه ای از اخلاق شیطان
🔻 تنها راه خلاص از شیطان
🔻 امکان نداره در مسیر مقابله با شیطان باشی و حمله شیطان بیشتر نشود
🔻 کدام قشر با شیطان بیشتر مقابله می کند
🔻 شیطان چه کسانی را یاری می دهد؟
🔻 شیطانی که به دیوار چسبیده چه ماموریتی داشت؟
🔻 اتاقی که مملو از شیاطین جاسوس بود
#مستند_صوتی_شنود
•┈✾•🌿🌺🌿•✾┈•
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
🍂
🌺
🍂🍃
🍃🌺🍂
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
رفیقم میگفت، یه مدت کارگری میکردم، روزهای اول هروقت برمیگشتم خونه مامانم یه شربت میگذاشت جلوم.. بابام اعتراض کرد، گفت خانوم من ۲۰ ساله دارم کارگری میکنم تاحالا یه آب نگذاشتی جلوم، حالا این بچه روزای اولشه هرروز براش شربت میاری؟ 😃
قبل از اینکه ادامه ماجرارو بگم که خیلی باحاله، به این نکته میخواستم اشاره کنم که تو همسرداری همین نکات ریز رو اگه توجه کنیم زندگیهامون خیلی عالی میشه. مثلا مردها خیلی براشون استقبال مهمه، بعد از یه روز کاری اگه خانوم خونه استقبال گرم بکنه از همسرش کلی خستگیش در میره. یه آبی، شربتی، چاییای، نسکافهای، میوهای جلوش بگذاره. از اونطرف آقای خونه هم بعد اینکه خستگیش در رفت با خانوم خونه همکاری کنه، خستگی اونم در بره.
خیلی از ماها برای دیگران یه کارایی میکنیم که برای همسرمون زورمون میاد انجام بدیم. مثلا برای بچههامون، برای پدرمادرامون و حتی رفقامون. یه عشق و محبت خالصی داریم که برای همسرمون نداریم، نمیتونیم ابراز کنیم، اگه بتونیم به همسرمون هم همینطوری عشق بورزیم، خیلی مشکلات خودبخود حل میشه. یکم سخته ولی باید تمرین کرد..
حالا این رفیقم میگفت تا بابام این اعتراض رو کرد، از فرداش دیگه مامانم برام شربت نیاورد😂😂
ترجیح داد برای بچهش هم نیاره تا اینکه برای شوهرشم بیاره😂
انقدر سخته همسرداری🤦♂️😁
#همسرانه
~~~🔸🍃💞🍃🔸~~~
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
💞
🍃
💞🍃
🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
امام صادق علیه السلام
«بُکی الحُسَینُ علیه السلام خَمسَ حِجَجٍ، و کانَت امُّ جَعفَرٍ الکلابِیةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام و تَبکیهِ و قَد کفَّ بَصَرُها؛ بر حسین علیهالسلام پنج سال گریسته شد. اُمّ جعفر کِلابى (امّالبنین) براى حسین علیهالسلام مرثیه مىسرایید و مىگریست تا اینکه چشمانش نابینا شد.»
منبع: الأمالی للشجری: ج 1 ص 175
〰••▪️🖤▪️••〰
💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/hayat_tayyebe
▪️
🖤
▪️🖤
🖤▪️🖤
▪️🖤▪️🖤▪️🖤