🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺
✅ صراط مستقيم در قرآن (5⃣)
✅💐 راه بندگی خدا
💐✨ در برخی از آیات الهی، یکتاپرستی، عبادت و بندگی خدا، به عنوان صراط مستقیم عنوان شده است:
💐💫 إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۗ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (آیه 51 سوره آل عمران)
در حقيقت، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست؛ پس او را بپرستيد [كه ] راه راست اين است!
✅💐 يكتاپرستى و بندگى خدا، راه مستقيم و و سعادت، و بقیه راهها، بیراهه است.
✅💐 مشابه اين آيه، در سوره مریم آيه 36 و سوره زخرف آيه 64 نيز ذکر شده است.
#صراط_مستقیم
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_بیست_هفتم
بابا و مامان به طرفم میآیند.
:_بیدار شدی عزیزم؟؟ مامان دستم را میگیرد:ببین چه بلایی سر خودت آوردی...
***
سرم را بالا میآورم و به آفتاب سلام میدهم،از دیشب،سرم غذایی حسابی حالم را خوب کرده،اما
هنوز هم کمی ضعف در دست و پایم هست...
صدای در میآید و منیر خانم داخل میشود.
:_خانم،آقا گفتن تشریف بیارید پایین.
:+برای چی؟
:_مثل اینکه کارمهمی دارن.
چشم های منیر برق میزند.
بلند میشوم.
موهایم بهم ریخته،ولی مرتبشان نمیکنم. شاید اگر بابا آشفتگی ام را ببیند،قبول کند خواسته ام
را....
به طرف آشپزخانه میروم،بابا و مامان پشت میز نشسته اند و مشغول صرف صبحانه اند. آرام
سلام می دهم و پشتشان میایستم.
بابا با دست به صندلی کنارش اشاره میکند:بیا بشین
:+کاری دارین؟
:_گفتم بیا بشین.
روی صندلی مورد نظر بابا مینشینم.
مامان به ظاهرم نگاه میکند:این چه وضعشه؟؟خجالت نمیکشی؟
بابا،با دست مامان را به آرامش دعوت میکند.
به طرفم برمیگردد،مثل همیشه،استوار و باابهت است و البته..دوست داشتنی
:_خـــب نیکی. من دلیل رفتارهای مسخره ی این چند وقتت رو نمیدونم،اما هرچی که هست
باعث شده،آرامش من و مادرت حسابی بهم بریزه. تو میدونی که من آدمی نیستم که با تهدید و
اعتصاب و این مسخره بازیا،تن به کاری بدم. از تو هم به عنوان دخترم بیشتر از این ها انتظار
داشتم.
حتم دارم،حسابی لب و لوچه ام آویزان شده،خیال میکردم بابا قبول میکند.
بابا ادامه میدهد:اما خب،ازطــرف دیگه ،تو هم حرف غیرمنطقی نمیزنی...
مشتاق میشوم،مامان پوف میکند و سر تکان میدهد.
بابا بی توجه به مامان،ادامه ی حرفش را از سرـمیگیرد:تو حق داری روش زندگیت رو خودت
انتخاب کنی،من به مامانت هم گفتم،اصلا جای نگرانی نیست،رفتارهای تو اقتضای سنته و یه کم
که بگذره،اینا همش از سرت میافته،به قول جوونا، الان داغی،جوگیرشدی... عیب نداره،تو تا وارد
جامعه نشی و چند تا از این آدما که به اسم دین،هر غلطی میکنن نبینی،نمیفهمی ما
چی میگیم.. مهم نیست..)نفس تازه میکند( تو میخوای حجاب داشته باشی، درسته؟
سرم را به شدت به طرف پایین تکان میدهم.
:_خب،دور چادر رو که کالا خط بکش،محاله نه من و نه مادرت اجازه بدیم تو چادر سر کنی..
بابا بی توجه به اخم های درهم من،ادامه میدهد:ولی میتونی نوع پوششت رو خودت انتخاب
کنی،اونم به دو تا شرط...
مشتاق میپرسم:چه شرطی؟
درست است که به چادر مجوز ندادند،اما حداقل مجبور نیستم،لباس های مورد پسند مامان را
بپوشم
از یادآوری طرز پوشش قبلی ام شرم میکنم.
صدای بابا،از افکارم دورم میکند:اولیش اینکه این اعتصاب مسخره رو تموم کنی،دومیش هم
اینکه یه مدت برای عوض کردن حال و هوات بری انگلیس.
:+کجا؟
:_انگلیس،یه مدت میری اونجا،به کارات فکر میکنی،پیش عموت
:+عمــــو؟مگه من عمو دارم؟؟
:_نیکی؟!لطفا جدی باش... نظرت چیه؟قبوله؟
:+من چرا باید برم پیش کسی که تا چند دقیقه پیش نمیدونستم وجود خارجی داره؟
مامان با اخم می گوید:نیکی
:+من اصلا تا حاال این عمو رو ندیدم...چرا باید بر م پیشش؟
:_هرجور راحتی،یا قید حجاب رو میزنی یا میری اونجا...
انگار چاره ای ندارم،نفسم را بیرون می دهم
:+ قبول
:_پس آماده شو،همین امروز میرم سفارت واسه کار ویزات.
:+شما یا مامان،همراه من نمیایین؟
:_نه وحید میاد دنبالت
:+وحید کیه؟
:_نیکی؟
پوزخند میزنم،چه اسم ناآشنایی!عمـــــــو وحید....
مامان و بابا از آشپزخانه خارج میشوند.
حس فتح دارم،حس پیروزی...من بُردم...درست است با شرط و شروط،ولی من،بودم که پیروز
شدم.
منیرخانم برایم شیرکاکائو میآورد،با نگاهم از او قدردانی میکنم.
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آیا شانس و اقبال اساساً وجود دارد؟
🎙#استاد_عالی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
»
📜 #حــدیثامـــروز
❤️قال امام ڪاظـم علیهالسلام:
دنیا به #آبدریا میماند ڪه هرچه
تشنه از آن بنوشد تشـنه تر میشود
تا سرانجام او را میڪُشد.
📚میزان الحڪمه ج ۴ ص ۱۳۰
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهپنجاه
عمرسعد تو مى توانى بعداً توبه كنى. مگر نمى دانى كه خدا توبه كنندگان را دوست دارد، آرى! اين سخنان شيطان است.
گوش كن! اكنون عمرسعد با خود چنين مى گويد: "اگر جهنّم راست باشد، من دو سال ديگر توبه مى كنم و خداوند مهربان و بخشنده است و اگر هم جهنّم دروغ باشد من به آرزوى بزرگ خود رسيده ام".173
عمرسعد سرانجام به اين نتيجه مى رسد كه به كربلا برود، امّا با حسين جنگ نكند. او به خود مى گويد كه اگر تو به كربلا بروى بهتر از اين است كه افراد جنايت كار بروند. تو به كربلا مى روى ولى با حسين درگير نمى شوى. تو با او سخن مى گويى و در نهايت، او را با ابن زياد آشتى مى دهى. تو تلاش مى كنى تا جان حسين را نجات دهى. همراه سپاه مى روى ولى هرگز دستور حمله را نمى دهى. به اين ترتيب هم ناجى جان حسين مى شوى و هم به حكومت رى مى رسى!
آرى! وقتى حسين ببيند كه ديگر در كوفه يار و ياورى ندارد، حتماً سازش مى كند. او به خاطر زن و بچه اش هم كه شده، صلح مى كند. مگر او برادر حسن نيست؟ چطور او با معاويه صلح كرد، پس حسين هم با يزيد صلح خواهد كرد و خود و خانواده اش را به كشتن نخواهد داد.
هوا كم كم روشن مى شود و عمرسعد كه با پيدا كردن اين راه حلّ، اندكى آرام شده است به خواب مى رود.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🔰اهمیت نماز
✍️پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشتهاى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهرهاى مىبرى و با چه كسى راز و نياز مىكنى هرگز خسته و روی گردان نمىشدى.
📚بحار الأنوار
عارف کبیر آیت الله قاضی: بهترین وسیله برای رسیدن به مراتب عالیه معنویت، نماز اول وقت است. هرکس نمازهایش را اول وقت بخواند اگر به کمالات نرسید من را لعن کند.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#مضرات_نیت_بد❗️
🍃استاد شجاعی(ره) : آنجا که در باطن شما نیت نامطلوبی می گذرد ، خدا روی آن حساب می کند، و ظلمت و لطمهٔ آن به شما می رسد.
📚مقالات جلد سوم ص ۲۰۸
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌸معجزات امام عصر(عج الله تعالی فرجه)
🍃 روغن فروش حله
عالم جليل القدر شيخ علي رشتي كه از علماي با تقوي و زاهد و شاگرد مرحوم شيخ انصاري (رحمه ا...) بود نقل فرمود: يك بار براي زيارت حضرت ابي عبدا... الحسين (ع) از نجف به كربلا مشرف شدم. در مراجعت مي خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در كشتي كوچكي كه بين كربلا و « طويريج » رفت و آمد مي كرد نشستم. مسافران كشتي همه اهل حله بودند و مي خواستند تا طويريج بيايند و از آن جا كه راه حله و نجف از هم جدا مي شود به شهرستان بروند.
آن جماعت مشغول لهو و لعب و مزاح بودند جز يك نفر كه همراهشان بود، او نه مي خنديد و نه مزاح مي كرد و در اين كارها خود را داخل نمي نمود و آثار وقار و بزرگواري از او ظاهر بود. رفقايش به مذهب او ايراد مي گرفتند و عيبجويي مي كردند، در عين حال در خورد و خوراك با هم شريك بودند.
من خيلي تعجب كردم ولي موقعيتي نبود كه از او در اين باره سوال كنم، تا به جايي رسيديم كه به دليل كمي آب رودخانه، ما را از كشتي بيرون كردند كه كشتي به گل ننشيند. ما هم كنار نهر راه مي رفتيم. اتفاقاً در بين راه نزديك آن شخص بودم، لذا از او پرسيدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت كنار مي كشي و آنها به مذهب تو ايراد مي گيرند؟
گفت: اينها خويشان و بستگان من هستند كه همگي از اهل سنتند و پدرم نيز سني بود ولي مادرم مومنه و شيعه است. من هم قبلاً مثل آنها سني بودم اما به بركت حضرت صاحب الزمان (ع) شيعه شدم.
گفتم: چطور شد كه شيعه شدي؟
گفت: اسم من « ياقوت » و شغلم فروختن روغن در كنار « پل حله » است. چند سال قبل يك بار براي خريد روغن از بايده نشينان عرب، به اطراف و نواحي حله رفتم. چند منزلي كه دور شدم با عده اي از آنها برخورد كردم و آنچه روغن مي خواستم خريدم و به همراه جمعي از اهل حله برگشتم. در يكي از منازل كه فرود آمديم خوابيدم، وقتي بيدار شدم هيچ كس از آنها را نديدم و همه رفته بودند.
راه ما در صحراي بي آب و علفي بود كه درندگان زيادي داشت و در آن صحرا تا چند فرسخ هيچ آبادي و دهي نبود. برخاستم و روغنها را بار كردم و به دنبال قافله به راه افتادم، اما مقداري كه رفتم راه را گم كردم و سرگردان شدم و ترس زيادي از درندگان و دزدان و عطش به من دست داد. لذا همان به خلفا و بزرگان اهل سنت استغاثه كردم و انها را نزد خداوند شفيع قرار دادم و تضرع نمودم، اما هيچ فرجي حاصل نشد.
ناگهان با خود گفتم: من از مادرم شنيدم كه مي گفت، ما امام زنده اي داريم كه كنيه اش « ابا صالح » است و گمشدگان را به راه مي رساند و به فرياد درماندگان مي رسد و ضعيفان را ياري مي كند.
با خدا عهد كردم كه من به او استغاثه مي كنم، اگر مرا نجات داد به دين مادرم در مي آيم. و همان جا او را صدا كردم و به حضرتش استغاثه نمودم.
ناگاه كسي را ديدم كه با من راه مي رود و بر سرش عمامه سبزي است. او مسير را به من نشان داد و دستور داد: « به دين مادرم در آيم. » و جملات ديگري هم فرمود. بعد هم اضافه كرد: « به زودي به روستايي كه اهل ان همه شيعه اند مي رسي »
گفتم: يا سيدي تا آن قريه با من نمي آييد؟
فرمودند: « نه، زيرا الان هزار نفر در اطراف شهرها به من استغاثه كردند و بايد همه انها را نجات دهم. » و از نظرم غائب گرديد.
من هم راه افتادم و هنوز خيلي نرفته بودم كه به آن قريه رسيدم، در حالي كه فاصله تا آن جا خيلي زياد بود و حتي رفقايم روز بعد به من رسيدند.
وقتي به حله برگشتم به حضور آقا سيدمهدي قزويني (رحمه ا...) رسيدم و قضيه را براي ايشان نقل كردم و مسائل دينم را از او آموختم.
بعد هم پرسيدم: آيا راهي هست كه بشود بار ديگر آن حضرت را ملاقات كنم؟
ايشان فرمود: چهل شب جمعه به زيارت حضرت ابي عبدا... الحسين (ع) برو.
تصميم گرفتم اين كار را بكنم و مشغول انجام دادن آن شدم. هر هفته اي شبهاي جمعه از حله براي زيارت امام حسين (ع) به كربلا مي رفتم تا اين كه فقط يك شب باقي ماند.
روز پنج شنبه اي بود كه از حله به كربلا رفتم، وقتي به دروازه شهر رسيدم ديدم سربازها و نيروهاي دولتي با كمال سختي از كساني كه مي خواهند وارد شهر شوند در خواست مجوز عبور مي كنند و من نه مجوز داشتم نه قيمت آن را متحير مانده بودم. مردم هم دم دروازه ايستاده بودند و همديگر را فشار مي دادند تا شايد راهي باز شود.
من از شلوغي استفاده كردم و خواستم خودم را از لابه لاي آنها رد كنم، اما نشد.
در اين حال صاحب خودم حضرت صاحب الامر (ع) را داخل شهر و پشت دروازه ديدم كه در لباس طلاب عجم بودند و عمامه سفيدي بر سر داشتند. تا آن جناب را ديدم به ايشان استغاثه كردم.
همان لحظه مولا بيرون آمدند و دست مرا گرفتند و داخل دروازه كردند و هيچ كس مرا نديد. وقتي داخل شدم ديگر آن مولاي عزيز را نديدم.
#یا_اباصالح_المهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کمال_بندگی
➥
@hedye110
🌷مهدی شناسی ۱۶۱🌷
🔹زیارت آل یاسین🔹
🌹السلام علیک یا میثاق الذی اخذه و وکده/سلام بر تو ای پیمان محکم خداوند که آن را گرفته و تأکید نموده است.🌹
◀️قسمت اول
🌱واژۀ میثاق از ریشۀ وثق به معنای پیمان و قرارداد محکم و استوار است ، چنانکه ابن فارس قزوینی گفته است: وَثاق: کلمه ای است که بر عقد( قرارداد) و استواری دلالت می کند.. و میثاق: عقد استوار است.کلمۀ میثاق بیست و پنج بار در قرآن کریم یاد شده است که در چند مورد میثاق گرفتن خداوند از پیامبران به طور خاصّ یا از بنی اسرائیل و یا اهل کتاب ، به طور کلّی تصریح گردیده است.
در احادیث نیز این کلمه بسیار یاد شده است .
🌱پای بندی به پیمان از نظر عقل و شرع امری لازم و مورد تأکید است ، و پیمان شکنی به شدّت مورد نکوهش و مایۀ بی اعتباری و سلب اعتماد از افراد می باشد.
🌱وفاداری و پای بندی به پیمان از صفات نیکان و درستکاران و آزادمردان است ، و پیمان شکنی نشانۀ پستی و فرومایگی و از صفات پلیدان و نا جوانمردان است.
🌱وفاداری به پیمان خداوند ، از هر پیمانی لازمتر و پیمان شکنی با خداوند از شکستن هر گونه پیمانی نکوهیده تر است.
🌱خداوند با عموم مخلوق خود عهد بسته و از همه افراد بشر پیمان گرفته که او را بپرستند و از پرستش غیر او بپرهیزند، و از فرستادگان و رسولان حق پیروی کنند و به ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین (علیهم السّلام) اقرار نمایند و حقوق پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان را پاس دارند ، و نماز را بر پا کنند و زکات بپردازند و... و بعضی از این پیمان ها را بیشتر تأکید و سفارش نموده است...
🌱 از مهم ترین این پیمانها قضایای مربوط به حضرت ولی عصر-عجّل الله فرجه الشریف – می باشد. این پیمان یک بار در عالم ذرّ و یک بار توسّط حضرت آدم (علیه السّلام) و یک بار هم توسّط انبیاء (علیهم السّلام) از مردم گرفته شده است.
🌱 خداوند متعال در عالم ملکوت و پیش از ورود ارواح به کالبدها از تمامی اوراح عهدها و پیمانهای مکرّر و شدید گرفته که: اوست پروردگار یکتا و بی شریک و نیز نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرالمؤمنین و ائّمۀ اطهار (علیهم السّلام) اقرار گرفته است.
💖🌹🌻💖🌹🌻💖🌹🌻
#مهدی_شناسی
#قسمت_161
#زیارت_آل_یاسین
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین پستمون یاد مهدی فاطمه عج الله تعالی فرجه الشریف باشه
از همگی التماس دعای فرج 🦋
شبتون مهدوی
🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام.........
💐☘🌷🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷