فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کربلاییحسنعطایے
#ولادٺ_حضرت_زهرا
📜میࢪسہبهمحضرٺسلامی
#سرود
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
مینویسی_روی_عرش_دفتر_1612092711.mp3
10.2M
مینویسی_روی_عرش_دفتر_
#سرود_حضرت_زهرا_سلام_الله
میرداماد
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهنودهفتم
حُرّ رياحى يكى از فرماندهان عمرسعد است. همان كه با هزار سرباز راه را بر امام حسين(ع) بسته بود.
او فرمانده چهار هزار سرباز است. لشكر او در سمت راست ميدان جاى گرفته و آماده حمله اند. حُرّ از سربازان خود جدا مى شود و نزد عمرسعد مى آيد:
ــ آيا واقعاً مى خواهى با حسين بجنگى؟
ــ اين چه سؤالى است كه مى پرسى. خوب معلوم است كه مى خواهم بجنگم، آن هم جنگى كه سرِ حسين و يارانش از تن جدا گردد.
حُرّ به سوى لشكر خود باز مى گردد، امّا در درون او غوغايى به پاست. او باور نمى كرد كار به اين جا بكشد و خيال مى كرد كه سرانجام امام حسين(ع) با يزيد بيعت مى كند، امّا اكنون سخنان امام حسين(ع) را شنيده است و مى داند كه حسين بر حق است. او فرزند پيامبر است كه اين چنين غريب مانده است. او به ياد دارد كه قبل از رسيدن به كربلا، در منزل شَراف، امام حسين(ع) چگونه با بزرگوارى، او و يارانش را سيراب كرد.
با خود نجوا مى كند: "اى حُرّ! فرداى قيامت جواب پيامبر را چه خواهى داد؟ اين همه دور از خدا ايستاده اى كه چه بشود؟ مال و رياست چند روزه دنيا كه ارزشى ندارد. بيا توبه كن و به سوى حسين برو".
بار ديگر نيز، با خود گفتوگو مى كند: "مگر توبه من پذيرفته مى شود؟! من بودم كه راه را بر حسين بستم و اين من بودم كه اشك بر چشم كودكان حسين نشاندم. اگر آن روز كه حسين از من خواست تا به سوى مدينه برگردد اجازه مى دادم، اكنون او در مدينه بود. واى بر من! حالا چه كنم. ديگر برگشتن من چه فايده اى براى حسين دارد. من بروم يا نروم، حسين را مى كشند".
اين بار نداى ديگرى درونش را نشانه مى گيرد. اين نداى شيطان است: "اى حرّ! تو فرمانده چهار هزار سرباز هستى. تو مأموريّت خود را انجام داده اى. كمى صبر كن كه جايزه بزرگى در انتظار تو است. اى حرّ! توبه ات قبول نيست، مى خواهى كجا بروى. هيچ مى دانى كه مرگى سخت در انتظار تو خواهد بود. تا ساعتى ديگر، حسين و يارانش همه كشته مى شوند".
حُرّ با خود مى گويد: "من هر طور كه شده بايد به سوى حسين بروم. اگر اين جا بمانم جهنّم در انتظارم است".
حُرّ قدم زنان در حالى كه افسار اسب در دست دارد به صحراى كربلا نگاه مى كند. از خود مى پرسد كه چگونه به سوى حسين برود؟ ديگر دير شده است. كاش ديشب در دل تاريكى به سوى نور رفته بودم. خداى من، كمكم كن!
ناگهان اسب حُرّ شيهه اى مى كشد. آرى! او تشنه است. حُرّ راهى را مى يابد و آن هم بهانه آب دادن به اسب است.
يكى از دوستانش به او نگاه مى كند و مى گويد:
ــ اين چه حالتى است كه در تو مى بينم. سرگشته و حيرانى؟ چرا بدنت چنين مى لرزد؟
ــ من خودم را بين بهشت و جهنّم مى بينم. به خدا قسم بهشت را انتخاب خواهم كرد، اگر چه بدنم را پاره پاره كنند.
حُرّ با تصميمى استوار، افسار اسب خود را در دست دارد و آرام آرام به سوى فرات مى رود. همه خيال مى كنند كه او مى خواهد اسب خود را سيراب كند. او اكنون فرمانده چهار هزار سرباز است كه همه در مقابل او تعظيم مى كنند.
او آن قدر مى رود كه از سپاه دور مى شود. حالا بهترين فرصت است! سريع بر روى اسب مى نشيند و به سوى اردوگاه امام پيش مى تازد.
آن قدر سريع چون باد كه هيچ كس نمى تواند به او برسد. اكنون وارد اردوگاه امام حسين(ع) شده است.
او شمشير خود را به زمين مى اندازد. آرام آرام به سوى امام مى آيد. هر كس به چهره او نگاه كند، درمى يابد كه او آمده است تا توبه كند.
وقتى روبروى امام قرار مى گيرد مى گويد:
ــ سلام اى پسر رسول خدا! جانم فداى تو باد! من همان كسى هستم كه راه را بر تو بستم. به خدا قسم نمى دانستم كه اين نامردان تصميم به كشتن شما خواهند گرفت. من از كردار خود پشيمانم. آيا خدا توبه مرا قبول مى كند.
ــ سلام بر تو! آرى، خداوند توبه پذير و مهربان است.
آفرين بر تو اى حُرّ!
امام از حُرّ مى خواهد كه از اسب پياده شود، چرا كه او مهمان است.
گوش كن! حُرّ در جواب امام اين گونه مى گويد: "من آمده ام تا تو را يارى كنم. اجازه بده تا با كوفيان سخن بگويم".
صداى حرّ در دشت كربلا مى پيچد. همه تعجّب مى كنند. صداى حُرّ از كدامين سو مى آيد: "اى مردم كوفه! شما بوديد كه به حسين نامه نوشتيد كه به كوفه بيايد و به او قول داديد كه جان خويش را فدايش مى كنيد. اكنون چه شده است كه با شمشيرهاى برهنه او را محاصره كرده ايد؟".
سپاه كوفه متعجّب شده اند و نداى بر حق حرّ را مى شنوند. در حالى كه سخنى از آنها به گوش نمى رسد. سخن حق در دل آنها كه عاشق دنيا شده اند، هيچ اثرى ندارد. حرّ باز مى گردد و كنار ياران امام در صف مبارزه مى ايستد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
دوستان عزیزم سلام وقتتون بخیر و عیدتون مبارک 🌹🌹🌹
منتظر سوالات مسابقه باشید🌻🌻🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت در دست مادر بود
مادر آن را زمین گذاشت
تا ما را در آغوش بگیرد
اکنون میگویند :
بهشت زیر پای مادران است...
روز مادر مبارکباد 😍😘
#کانالعکسنوشتهایتا
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌹 تقدیم به مادران آسمانی
💔 مادر که نداشته باشی...
هیچکس نمیفهمه توو دنیا
چی بهت میگذره...
💔 مادر که نداشته باشی..
هیچکس درک نمیکنه
پشت هر لبخندت
چند هزار تا بغض پنهان شده.
💔 مادرکه نداشته باشی...
نباید از هیچ کس
هیچ انتظاری داشته باشی ...
💔 مادر که نداشته باشی....
هرلحظه از زندگیت
توو دلت میگی اگه مادرم
بود الان اینجوری نمیشد....
💔 مادر که نداشته باشی...
همیشه یه هاله اشک توو چشماته ...
مادرکه نداشته باشی...
هیچ سایه ای بالا سرت نیست
🌹 شما که داری مثل پروانه دورش بچرخ
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
molodi-poyanfar-madh.mp3
3.85M
|⇦•از نجف آمده ام از ..
#مدح و توسل ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر _ کربلایی محمدحسین پویانفر •ೋ
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
یک جایی هم هست در خانه
که آدم وقتی نگاهش می کند
دلش می خواهد دوباره مسلمان شود
+ مثلا جایی که مادر نماز می خوانَد
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب انتهای زیباییست
♥️برای امتداد فردایی دیگر
✨تـــا زمانی کــــه
♥️سلطان دلت خـداست
✨کسی نمی تواند
♥️دلخوشیهایت را ویران کند
✨#شبــتون_زیبا_درپناه_خــدا
🦋🌹✨🌟🌙🌹🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄
الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم:
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
طلوع نزدیک است اگر بخواهیم …
ظهور تو زیباتر از ظهور همهی زیباییهاست؛
چشم به راه زیباترین بهاریم
خدایا انتظار چقدر دیر میگذرد
با صد نگاه خسته، صدا میزنیم تو را
بیایید همه منتظر آمدنش شویم
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚☀️ الهی 🤲با نام تو آغاز میکنیم
شروع هر لحظه را
🍃🌸💝☀️ ای که زیباترین علت هر آغاز تویی
🍃💐☀️امروزم را با تلاش و
مهربانی به تو میسپارم
🍃🌈🍀☀️پس ای خدای مهربانم 🤲
برای من و عزیزانم هرآنچه خیر و برکت است روزی بفرما
🍃🍀☀️ و از هر چه بدی و بلا است دورمان گردان .
🍃💐☀️آمین یا مسب الاسباب🤲.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺
✅ آداب تلاوت قرآن در قرآن (5⃣)
✅💐 تلاوت قرآن به اندازهای که مقدور است
💐✨ پس از مطرح شدن آداب تلاوت قرآن، خداوند در آیه 20 سوره مزمل میفرماید که هرچقدر که برایتان مقدور است قران بخوانید:
💐💫 إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (آیه 20 سوره مزمل)
همانا پروردگارت مىداند كه تو و گروهى از كسانى كه با تو هستند، نزديك به دو سوم شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به عبادت برمىخيزيد و خداوند شب و روز را اندازهگيرى مىكند. او مىداند كه شما نمىتوانيد به طور دقيق آن را احصا كنيد. از اين رو شما را بخشيد (و حساب دقيق شب را از شما برداشت) پس آنچه ميسّر است از قرآن بخوانيد. خداوند مىداند كه برخى از شما بيمار خواهند شد و گروه ديگرى به سفر مىروند تا از فضل خدا (رزق) جويند و گروه ديگرى در راه خدا به جهاد مشغولند (و از تلاوت قرآن باز مىمانند) پس (اكنون كه فرصت داريد) هرچه مىتوانيد از قرآن بخوانيد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و به خداوند وام دهيد، وامى نيكو (بدانيد كه) آنچه براى خود از پيش فرستيد، آن را نزد خدا نيكوتر و با پاداشى بزرگتر خواهيد يافت و از خداوند طلب آمرزش كنيد كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
#آداب_تلاوت_قرآن
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💖💖
#مسیحاےعشق
#پارت_هشتادچهارم
روسری را با حرص از سرم میکشم. خودم را روی تخت میاندازم و گریه میکنم.
به حال خودم
میدانستم جواب،دلخواه من نیست،اما اصرار کردم...
دل بستم به ضرب المثلی که....
من اخلاق پدر و مادرم را میدانستم
من نباید اصرار میکردم... نباید سیاوش را هم امیدوار میکردم...
حس تلخ عذاب وجدان،قطره قطره چشمانم را میسوزاند..
جمله ی آخرش،می ترساندم
}راضی شون میکنم{....
دلم نمیخواهد تلاش بیهوده کند،نمی خواهم امید ببندد به در این خانه...
نباید بیشتر از این اجازه بدهم تحقیر شود،این، دندان لق را باید دور بیندازم...
باید بشکنم دلم را تا غرور او نشکند...
سرم را بین دستانم میگیرم و فشار میدهم. سردرد امانم را بریده.
چند ساعت است همینطور نشسته ام؟ نمی دانم...
کاش میشد از آشپزخانه مُسکن یا خواب آور میآوردم،اما پای رفتن را هم ندارم.
صدای لرزش موبایل روی میز چوبی،باعث میشود سرم را بلند کنم.
اشک هایم را پاک میکنم و نگاهی به ساعت مچی ام و عقربه های شبرنگش میاندازم .
سه و بیست دقیقه ی بامداد...
به طرف موبایل کشیده میشوم،گوشی را برمیدارم..
عمووحید است...
دکمه ی سبز اتصال را فشار میدهم و موبایل را کنار صورتم میگیرم.
روی تخت دراز میکشم و تا حدامکان،سعی میکنم لرز ش صدایم به چشم نیاید.
:_الـــ...ــــو
:+الو نیکی..کجایین پس شماها؟؟
بغضم را قورت میدهم تا با غصه هایم درون اسیدمعده ام حل شود.
:_سلــام عمــو
:+جون به لبم رسید... از سر شب،گوشی سیاوش که خاموشه،روی زنگ زدن به حاج خانم رو هم
که ندارم.. مسعود هم سایه ام رو با تیر میزنه..ـتو که اصال جواب نمیدی...
:_ ببخشید عمــــو
:+چی شد؟تعریف کن ببینم...
بغض لعنتی،خودش را تا گلویم بالا میکشاند،حس میکنم گلویم و بعد از آن چشم هایم
میسوزد.
:_هیچی... من...من اشتباه کردم عمو....نباید...نباید اصرار میکردم... نباید از
....بابا...میخواستم....من...
هق هق صدایم،کلامم را منقطع میکند.
عمو با نگرانی میپرسد
:+مسعود چی گفت؟
:+ ــــ.... آب پاکی رو...ریخت رو دستـــمون
دستم را به سمت یقه ام میبرم، تنگ نیست اما حس میکنم هوا به قدر کافی به مجاری تنفسی
ام نمیرسد. بلند و عمیق،نفس میکشم.
:+نیکی...الو... نیکی من همین فردا میام تهران... عموجان تو غصه نخور...من همه چیزو حل
میکنم، بهت قول میدم...الو...نیکی........نیکی صدامو داری؟؟
میآید؟درست شنیدم؟عمووحید گفت که میآید؟
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_532578779382444221.mp3
3.27M
🍃🕊💝☀️🎼 آوای بسیار زیبای مادر
🍃🌴💫🎤🎧با نوای استاد سالار عقیلی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ زیبای مادر❤️
تقدیم به همه مادران عزیز🌹
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
از نجف آمده ام از نجف آبادِ علی
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجره فولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی
هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است
باید از خلق چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیش خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چله ای آخرِ سر غار حرا بنشیند
تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد
باید او عینِ پیمبر خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسما ء خدا جامعِ اعظم باشد
باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرت صدیقه برابر بشود
مادر آخرت آمد که به دنیا برسد
خاک لب تشنه مهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد
نقطۀ "فا" به بَرِ نقطۀ "باء" آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است
چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست
او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها
هرچه جبریل پریده نرسیده است به او
هرکجا عقل دویده نرسیده است به او
کعبه ازحج که رسیده نرسیده است به او
سینه را باز دریده نرسیده است به او
فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جای امیرش باشد
چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیش خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان ضربان پیدا شد
آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را
کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبل خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رخِ زهرای خودش
او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند
او رحیم است خدا هم کرمش فاطمه است
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیرۀ مولاست است غمش فاطمه است
دل او شد حرم و در حرمش فاطمه است
تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را
پای انوار تنور تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم
تا علی هست همه یک رگ غیرت داریم
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم
چه غم از حادثه ها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون خونِ سلیمانی هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست
منتظر باش که تیغِ علوی تر گردد
«رفته سردار نفس تازه کند بر کردد»
شاعر : حسن لطفی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
❣کمال بندگی❣
از نجف آمده ام از نجف آبادِ علی تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی من و ایوانِ علی پنجره فولادِ علی که
انقدر این 👆👆شعر پر مغز و قشنگه دلم نیومد براتون نذارمش💖💖💖