eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت سرش می روم و در را می بندم. نگاهی به دور تا دور اتاقش می اندازم نسبتا بزرگ است با اثاثیه ساده ،تخت و میزتحریر و میز توالت سفید چوبی... با روتختی آبی روشن با گلهای صورتی. کاغذ دیواری های آبی روشن و صورتی ملایم... همه چیز در عین سادگی چیده شده و معصومیت خاصی به منظره اتاق بخشیده. نیکی با خنده نگاهش را روی تک تک اسباب می چرخاند و می گوید:دلم واسه اینجا تنگ شده بود. بعد روبه من می کند:کتت رو در بیار بده به من. سر تکان می دهم کتم را در میاورم. نیکی چادرش را روی تخت می اندازد و میگوید:واقعا انگار صد سال گذشته ها لبخند می زنم و سر تکان می دهم. * فنجان چای را به طرف دهانم میبرم و جرعه ای می نوشم. بابا و عمو مسعود در گوشی با هم مشغول صحبت اند. عجیب است. مانی سقلمه ای به پهلویم می زند و به بابا عمو اشاره می کند:چه برادرانه با هم حرف میزنن سر تکان می دهم و زیر لب میگویم:عجیبه نگاهم روی نیکی سر میخورد که داخل آشپزخانه مشغول صحبت با خدمتکار است. مانی،دهانش را نز دیک گوشم میآورد:گفتی بهش؟؟ سرم را چپ و راست میکنم:نه بابا...حرف تو حرف شد اصلا نتونستم بگم... مانی با تعجب میگوید:یعنی چی؟؟حرف به این مهمی رو نتونستی بگی؟ شانه بالا میاندازم و به نیکی زل میزنم:حس میکنم میدونه چی میخوام بگم.. مانی رد نگاهم را میگیر د:پس شاید بهتره بهش نگی...شاید دوست نداره بشنوه. با تعجب به طرفش برمیگردم؛سریع میگوید:البته باید بشنوه... این حق توعه،حتی اگه دوست نداشته باشه باید بشنوه... تو نباید مدیون قلب و احساست بشی... نگران نباش،بسپارش به من!من خودم حلش میکنم. متعجب از رفتارش میگویم:چطوری؟؟ مانی با غرور میگوید:گفتم که...بسپارش به من... به حرکاتش خیره میشوم. بلند میگوید:نیکی...نیکیجان سقلمه ای به پهلویش میزنم و با اخم نگاهش میکنم. مانی سریع حرفش را تصحیح میکند:زنداداش...زنداداش.... مامان با تعجب میگوید:چه خبرته مانیجان؟؟؟ نیکی به طرفمان میآید:بله؟چی شده؟؟؟ و بعد به من نگاه میکند. شانه بالا میاندازم:از خودش بپرس... مانی بلند میشود و برابر نیکی میایستد:یه تصمیم یهویی گرفتم... نیکی سرش را بلند میکند ،به مانی نگاه میکند و بعد به طرف من برمیگردد:اتفاقی افتاده؟؟ مانی میگوید:نه نه!تصمیم گرفتم همین الان یه بازی بکنیم،سه نفری! من وتو و مسیح..چطوره؟؟ نیکی سعی میکند لبخندش را قورت بدهد:یعنی به خاطر این،من رو صدا زدین؟ مانی با خونسردی میگوید:من یه همچین آدم باحالی هستم! نیکی با تعجب نگاهم میکند و پقی میزند زیر خنده. غرق ِشکر صدای خنده اش میشوم...🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
💕خیلی‌ها بدنبال ظاهری‌اند، چیزی که این داشت، ‏میتونست مدل بشه ،، پول؛ ابزارشم داشت اما در راه دفاع از ناموس خدا، با خدا کرد «شهید مدافع حرم حسن علاء نجمه» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
لبخند یوسف بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم هنگامی که برادران یوسف (ع) می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟! حضرت یوسف (ع) راز خنده خود را این گونه بیان کرد: فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! آن روز به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم؛ به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید! خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او (حتی برادرانم) تکیه نکنم. به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 9، ص 342             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
سلام روزتون بخیر لطفا نشر بدید و به اطرافیانتون که عازم کربلا هستند هم توصیه کنید
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 دکتر الهی قمشه ای 🎇هدف از زندگیت چیه ؟ عمرت را صرف چه چیزی میکنی ؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
✅ میرزا اسماعیل : هر چه اتاق تمیزتر شود، آشغالهای ریزتر به چشم می‌آیند، دل مومن با استغفار پاک می‌شود، آنگاه گناه‌های ظریف‌تر دیده می‌شود و مجدد استغفار میکند؛ لذا دائم در حال توبه است.             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
°°° وقتی در گناه زندگی میکنی شیطان کاری با تو ندارد اما.... وقتی تلاش میکنی تا از اسارت گناه بیرون بیایی اذیتت خواهد کرد. شهید سید سجاد خلیلی🕊             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
🌷 در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟ یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🔵🌴🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد اللهم عجل لولیک الفرج             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110