eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه : از خدا بخواه لذت عبادت و نماز شب را به تو بچشاند آن وقت دیگر ساعت لازم نداری که کوک کنی، ما که ساعت کوک می کنیم مریض هستیم، روحمان مریض است مگر خروس ساعت کوک می کند؟! کم ز خروس مباش مشتی پر بیش نیست از سر شب تا به سحر ذکر خدا می‌کند  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری از رژه هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش به رهبری جنگنده بومی کوثر اخبار ویژه نظامی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷۱  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
17.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب گذشته حاج محمود کریمی انتقادات صریحی خطاب به نمایندگان مجلس و بانک‌ها کرد و از سوی دیگر راه‌حل مساله حجاب را از زاویه عدالت دانست و گفت: اگر مردم از نحوه اداره مملکت راضی باشند، همه یکسان باشند، یک آقازاده‌ی بیشتر نبرد یکی کمتر، در این صورت مشکل حجاب هم حل می‌شود. در انتخابات پیش‌رو سرمان کلاه نرود، مگر نگفتند شفافیت آرا، چی شد؟  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🪴 🪴 🌿﷽🌿 شب از نيمه گذشته است، حسن، حسين، زينب، اُم كُلثُوم(عليهم السلام)و... همه گرد بستر على(ع) نشسته اند و اشك مى ريزند، چندين ساعت است كه پدر بى هوش است. آيا بار ديگر او سخن خواهد گفت؟ ناگهان على(ع) چشم خود را باز مى كند، عزيزانش را كنار خود مى بيند، به آرامى مى گويد: ــ حسن جانم! قلم و كاغذى بياور! ــ قلم و كاغذ براى چه؟ ــ مى خواهم وصيّت كنم و تو بنويسى. ــ به چشم! پدر جان! همه مى فهمند كه ديگر پدر آماده پرواز است، آرام آرام گريه مى كنند. سؤالى در ذهن من مى آيد: على(ع) مى تواند وصيّت خود را بگويد، همه گوش مى كنند، چرا او مى خواهد وصيّت او نوشته بشود؟ فهميدم، او مى خواهد اين وصيّت باقى بماند، او نمى خواهد فقط براى فرزندان امروز خود وصيّت بكند، او مى خواهد به شيعيان خود در طول تاريخ وصيّت بكند. بايد تاريخ بداند على(ع)در اين لحظات از شيعيانش چه انتظارى دارد. * * * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـانِ الرَّحِيمِ اين وصيّت من به حسن(ع) و همه فرزندانم و همه آيندگان است: من شما را به تقوا و دورى از گناه توصيه مى كنم. از شما مى خواهم كه همواره با هم متّحد باشيد و به اقوام و فاميل خود مهربانى كنيد. يتيمان را از ياد نبريد، مبادا از رسيدگى به آنها غفلت كنيد. قرآن را فراموش نكنيد، مبادا غير مسلمانان در عمل به آن بر شما سبقت بگيرند. حقوق همسايگان خود را ضايع نكنيد. حجّ خانه خدا را به جا آوريد. نماز را فراموش نكنيد كه نماز ستون دين شماست. زكات را از ياد نبريد كه زكات غضب خدا را خاموش مى كند. روزه ماه رمضان را فراموش نكنيد كه روزه، شما را از آتش جهنّم نجات مى دهد. فقيران و نيازمندان را از ياد نبريد، در راه خدا جهاد كنيد...مبادا به همسران خود ظلم كنيد... نماز! نماز! نماز را به پا داريد. امر به معروف و نهى از منكر را فراموش نكنيد...71 * * * بار ديگر على(ع) بى هوش مى شود، زهر در بدن او اثر كرده است، چقدر روزهاى آخر عمر على(ع) شبيه روزهاى آخر عمر پيامبر است. آرى! آن روزها پيامبر كه به وسيله يك زن يهودى مسموم شده بود در بستر بيمارى افتاده بود. گاه پيامبر ساعت ها بى هوش مى شد، بعد چشم خود را باز مى كرد و على و فاطمه(ع)را در كنار خود مى ديد. اكنون، ساعتى مى گذرد، عرقى بر پيشانى على(ع) مى نشيند، على(ع) به هوش مى آيد و با دست عرق پيشانى خود را پاك مى كند و مى گويد: حسن جان! از جدّت پيامبر شنيدم كه فرمود: وقتى مرگ مؤمن نزديك مى شود پيشانى او عرق مى كند و بعد از آن، او آرامش زيبايى را تجربه مى كند. اكنون على(ع) مى خواهد با فرزندان خود خداحافظى كند: عزيزانم! شما را به خدا مى سپارم. حسنم! حسينم! شما از من هستيد و من از شما هستم. من به زودى از ميان شما مى روم و به ديدار پيامبر مى شتابم. ■■■□□□■■■ 🪴 🪴 🪴 🪴 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🔺ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺳﺖ!!! ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺴﯽ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ! ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺴﯽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺍﺕ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ! ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ، ﮐﺴﯽ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ! ﺍﻣﺎ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﻮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺯﻧﺸﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...! لطفا_انسان_باشید  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد @hedye110
چہ ڪنم چہ چارہ سازم ڪہ شوم فداے مهدے چہ ڪنم ڪہ من ببینم رُخ دلرباے مهدے چہ خوش اسٺ آن زمانے برسد ڪہ زندہ باشم منِ بینواے مسڪین شنوم صداے مهدے  🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
🪴 🪴 🌿﷽🌿 *چشمان نابینا* حوالی ظهر بود محمدحسین در حالی که دستش در دست کسی بود به این طرف اروند آمد حالش خیلی بد شده بود چشمانش جایی را نمی دید دیدن او در این وضعیت خیلی برایم سخت بود اول فکر کردم خودم طوری نشده ام اما یکی دو ساعت بعد متوجه شدم وضعیت من هم مثل محمد حسین است کم‌کم چشمان من هم نابینا شد تعدادمان لحظه به لحظه داشت زیاد می‌شد (به نقل از حاج اکبر رضایی) *حسرت آخ* مجید آنتیکچی سریع ماشینی جور کرد تا بچه‌ها را به بیمارستان برساند چون بچه‌هایی را که قبلاً مصدوم شده بودند دسته جمعی برده بودند و ما جمعا با محمدحسین، محمدعلی کارآموزیان و یکی دیگر از بچه‌ها چهار نفر می‌شدیم یادم می‌آید مجید آن لحظه دوست داشت هر کاری از دستش بر می آید انجام دهد او با همان وضعیت که چفیه‌ای دور گردنش انداخته بود و پیراهنی تنش نبود نشست توی ماشین و ما را به بیمارستان صحرایی فاطمه الزهرا رساند توی بیمارستان خیلی از بچه‌ها بودند همه توی صف ایستاده بودند تا یکی یکی توسط دکتر معاینه شوند محمدحسین آنجا دوباره حالش به هم خورد وضعش وخیم بود یکی از بچه ها خارج از نوبت او را جلوی صف برد تا دکتر معاینه‌اش کند بعد از معاینه محمدحسین آن طرف‌تر منتظر ایستاد تا بقیه جمع شوند و به اتوبوس اهواز منتقل شوند من همین طور که ایستاده بودم کنترل خودم را از دست دادم حالم بد شد نقش زمین شدم یزدانی آمد دو تا دستشو گذاشت زیر بازوهایم و از زمین بلندم کرد و برد جلو گفت کمک کنید این بنده خدا دارد می‌میرد دکتر آمد معاینه‌ام کرد و دید حالم خیلی خراب است چند قطره چکاند داخل چشمم و مرا هم فرستاد پیش محمد حسین من و محمدحسین هردو بدحال بودیم او خیلی سعی می‌کرد خودش را سرپا نگه دارد در واقع هنوز می توانست خودش را کنترل کند در همین موقع دوباره هواپیماهای عراقی آمدند و محدوده بیمارستان را بمباران کردند آنهایی که توان حرکت داشتند پناه گرفتند اما ما نتوانستیم حتی از جایمان تکان بخوریم محمدحسین همانطور ایستاده بود و بمب ها را تماشا می‌کرد بالاخره تعداد به حد نصاب رسید و اتوبوس برای انتقال مصدومین آمد صندلی های اتوبوس را برداشته بودند بچه ها دو طرف روی کف اتوبوس نشستند همه حالت تهوع داشتند و بعضی‌ها که وضعیت بدتری داشتند دراز کشیده بودند من دیگر چشمانم باز هم نمیشد گفتم محمد حسین در چه حالی؟ من اصلا نمی بینم گفت من هنوز کمی می توانم ببینم وقتی به اهواز رسیدیم و خواستیم پیاده شویم گفتم من هیچ جا را نمی‌بینم محمدحسین گفت عیبی ندارد خوب میشی پیراهن من را بگیر هر جا رفتم تو هم بیا من پیراهنش را گرفتم و پشت سر او راه افتادم از طریق صداهایی که می‌شنیدم متوجه اوضاع اطرافم می‌شدم وارد سالن بزرگی شدیم محمد حسین مرا روی تخت خواباند خودش هم کنارم روی تخت دیگری خوابید احساس می‌کردم خیلی رنج می کشد و تمام بدنش درد می کند چون تخت چوبی بود و از سر و صدای تخت مشخص بود که محمدحسین بدجوری به خودش می پیچد اما کمترین آه و ناله‌ای نمی‌کرد حتی من یک آخ هم از او نشنیدم و عجیبتر این که در آن وضعیت حال مرا می پرسید (به نقل از محمدعلی کارآموزیان) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💕شیطان اگر را وسوسه کرد و بر او پیروز نشد حظ میکند و می گوید "آدم" ولی به کسی که اش کرد و تسلیم شد هیچ نمیگذارد و میگوید این، نوکر است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷 🇮🇷             eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶