🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
#خاکهاينرمکوشک🪴
#قسمتهشتاددوم🪴
🌿﷽🌿
پیش خودم گفتم:«الانه که عبدالحسین شروع کنه به تعریف کردن که: گردان ما از خط گذشت و چقدر اسیر گرفت
و چقدر غنیمت گرفت و چه ها کرد و چه ها نکرد.
ولی خلاف حدسم شد. او خنده ي معنی داري کرد و گفت: «نه برادر جان! گردان برونسی خط رو نشکسته. ما وقتی
رسیدیم، بچه هاي
حزب االله، به حول و قوه ي الهی خط رو شکسته بودن.»
به دور و برش اشاره کرد وگفت: «زحمت این ایستگاه حسینیه رو بچه هاي تیپ بیست و یک کشیدن و جاهاي
دیگه رو هم لشکر حضرت رسول (صلی االله علیه و آله)، و نیروهاي دیگه آزاد کردن.»
درچه اي ماتش برد.انگار مثل بقیه انتظار همچین جوابی را نداشت. ناباورانه گفت: «ولی همه جا صحبت از پیروزي
شماست، می گن خیلی گل کاشتین.»
عبدالحسین نه برد و نه آورد، رك و پوست کنده گفت:«دروغ می گن! گردان ما کاري نکرده، الان هم همه شون
صحیح و سالم این جا هستن، حتی از دماغ یکی شون خون نیومده.»
مکث کرد.ادامه داد:«الان هم منتظر دستورم که بگین برو طرف شلمچه.»
«آقاي درچه اي لبخند زد.گفت:«شما دیگه تحت فرمان تیپ بیت المقدس هستین، باید با آقاي "کلاه کج" صحبت
کنید.»
کل گردان رفتیم تو خط جفیر و کوشک، کنار دژ ایران.تو آن منطقه باید پدافند می کردیم و جلوي پاتکهاي دشمن
را می گرفتیم. تا ساعت یازده شب، با چند تا فرمانده ي دیگر مشغول بودیم. نیروها را تو سنگرها تقسیم کردیم و
قشنگ آرایش دادیم. در این میان، دل و جان همه تو عملیات بیت المقدس بود. اهمیت عملیات این بود که که
نوك حمله به طرف شلمچه و خرمشهر می رفت. حدود یازده و نیم شب، عبدالحسین
آمد. رفته بود تو جلسه ي تیپ. پیش خودم گفتم: «اگر بیادش، حتماً گرفته و ناراحته.»
به خلاف انتظارم، خوشحال بود، یعنی بیش از حد، شاد و خوشحال نشان می داد؛ همین طور می گفت و می
خندید! با سابقه اي که از او داشتم، معمولاً این طور وقتها که نمی توانست تو عملیات برود، حالش گرفته می شد و
دمغ بود.
چند تا سؤال از وضعیت گردان پرسید.به بعضی جاها، خودش سرکشید. خاطرش که جمع شد، مثل اینکه با خودش
حرف بزند، گفت: «خوب حالا یک جانشین هم می خواد گردان.»
چشمهام گرد شد.
«جانشین براي چی؟»
صدام بلند بود.انگشت سبابه اش را گذاشت رو نوك بینی. آهسته گفت: «هیس.»
از همان اول حدس زده بودم سري تو کار است، اما چیزي نمی گفت. بالاخره جانشین هم براي خودش تعیین کرد.
به اش گفت:«خوب هواي گردان رو داشته باش.»
«شما جایی تشریف می برین حاج آقا؟»
«جایی می خوام برم، معلوم هم نیست کی برگردم، ولی حد اکثرش تا صبح فرداست.»
خداحافظی کرد و رفت.حتی مرا هم توي نم گذاشت!
کمی بعد دیدم با یک موتور آمد پیش من. بی هیچ مقدمه اي گفت:«سوار شو بریم.»
فکر کردم حتماً شوخی می کند. گفتم:«کجا به سلامتی؟»
گفت: «کاریت نباشه، تو فقط بشین ترك موتور.»
هیچ اثري از شوخی تو چهره اش نبود، کاملاً جدي و مصمم.
گفتم: خطمون این جاست، کارمون این جاست، کجا بریم؟!»
«همه چی الحمداالله خاطر جمع شده، سوار شو بریم.»
نگاهم بزرگ شده بود.عبدالحسین کسی نبود که تو هیچ شرایطی گردانش را تنها بگذارد.پرسیدم:«آخه خبري
هست؟»
با ناراحتی گفت: «تو چکار داري به این حرفها؟ سوار شو دیگه.»
خواه ناخواه سوار شدم. تا یک مسیري رفتیم. دقیقاً یادم نیست کجا بود که موتور را نگه داشت. گفت: «بپر پایین.»
پیاده شدم. موتور را گوشه اي گذاشت و خودش هم آمد. تو تاریکی شب، به یک سنگر بزرگ اشاره کرد و گفت: «بیا
بریم اون جا تجهیزات بگیریم.»
کلمه ي تجهیزات، معمولاً با رفتن تو عملیات همراه می شد. مثل شوك زده ها گفتم: «تجهیزات؟!»
دستم را گرفت و دنبال خودش کشاند.
«بله، تجهیزات.»
گفتم: «می خواي چکار کنی حاجی؟»
گفت: «امشب قراره به امید خدا و چهارده معصوم (علیهم السلام)، کار عملیات رو یکسره کنن و قال قضیه ي
خرمشهر کنده بشه.»
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
1_835306672.mp3
4.86M
🌸 #میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
مژده یاران بهار آمده است
نخل طوبی به بار آمده است
🎤 #مهدی_رسولی
#ولادت_امام_باقر_ع_مبارک_باد
@hedye110
#مدح_امام_باقر_ع
با " کعب الاحبار" و "هریره" دین نمی ماند
با " قال باقر" شیعه تا اینجا رسیده
✍شاعر: داوود رحیمی
#ولادت_امام_باقر_ع_مبارک_باد
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
4_5850373140852509014.mp3
3.62M
🌙 #ماه_رجب، ماه استجابت دعا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حیدریان
#التماس_دعا_برای_ظهور
@hedye110