#کتابدا🪴
#قسمتصدهشتادیکم🪴
🌿﷽🌿
درباره سنگینی چنان آزارم داد و کلافه ام کرد که فکر می
کردم باید سر به بیابان بگذارم و فقط فریاد بزنم خدا، خدا، آن قدر
خدا را صدا بزنم که جان بدهم
صدای گریه بچه ایی که آخرین بازمانده خانواده اش بود، هنوز
می آمد و حالم را بدتر می کرد. چند بار از بالای وانت به آنها
گفتم: شما رو به خدا اینو ساکت کنین
زنها بچه را توی بغل تکان می دادند و به پشتش می زدند. فایده
ای نداشت، احساس می کردم گریه اش فقط از گرسنگی نیست.
گریه اش به من می گفت: هم مادرش را می خواهد هم نرسیده از بالای وانت می دیدم مرد و زن بچه را دست به دست می چرخانید
تا بلکه بتوانند او را آرام کنند ولی بچه بی تاب تر می شد و بیشتر
جیغ می کشید و آن قدر گریه می کرد که بی حال می شد. سرش
را برای لحظه ایی بر روی شانه کسی که بغلش کرده بود می
گذاشت. چشم هایش روی هم می رفت، ولی انگار چیزی یادش
بیاید یا دچار حمله ایی شده باشد، مثل اسپند روی آتش از جا
میپرید با صدای بلند جیغ می کشید و اشک می ریخت، از شدت
گریه چشم هایش کوچک و صورت گندم گونش سرخ شده بود. یاد
نوزادی سعید افتادم که چطور توی گهواره با دیدن بابا دست و پا
می زد طاقت نیاوردم از وانت پایین پریدم. به طرف پرستاری که
حالا بچه را در بغل داشت رفتم و گفتم: بدهیدش
زن که از گریه های به کلافه شده بود زود بچه را داد. وقتی
گرفتمش، چند بار توی بغلم او را بوسیدم. به صورتش
نگاه کردم. پسربچه ده ماهه با موهای تنک رنگ روشن و چشم
های قهوه ای تیره بود. دو تا دندان بیشتر نداشت، صورتش از
شدت گریه شوره زده رد اشک از دو طرف گونه هایش راه باز
کرده بود، از شیر خشک شدن کنار دهانش فهمیدم شیر مادرش را
می خورده. دستم را کنار لبش گذاشتم. حرکات لبش دنبال انگشتم
می گشت و سعی داشت آن را بمکد، به دور و بری ها گفتم: به
چیزی پیدا کنیم بدیم این بچه بخوره خیلی گرسنه اس
گفتند: چیزی نداریم، چی بدیم. این شیر می خواد
رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم
خدا را شکر آب می آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز
پیرمرد خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر آب کردم و
به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام تر شد و دهانش را
به آب نزدیک تر کرد ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش
را از سر گرفت. صورتش را شستم. پستانکی که با نخ به گردنش
آویزان بود را در دهانش گذاشتم. جیغ می کشید و سرش را عقب
می برد. وقتی دیدم با هیچ راهی نمی توانم ساکتش کنم، دوباره
بغض به گلویم چنگ انداخت. بی تابی های بچه را که می دیدم و
به بی کسی و بی پناهی اش فکر میکردم
می خواست دلم بترکد، دیگر نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
رفتم توی همان وانت که هنوز مشغول تخلیة جنازه هایی بودند،
نشستم چهره زنهای کشته شده جلوی نظرم آمد یعنی کدامیک از آنها
مادر این طفل معصوم بودند؟ آن زنی که موهای خونی اش دور
سر و صورتش پیچیده بود با آن که با چشمانی نیمه باز هنوز
نگاهش به دنیا بود. یک لحظه با خودم گفتم شاید بچه با دیدن
صورت مادرش کمی آرام شود. ولی بعد از فکر نشان دادن جنازه
ها به بچه منصرف شدم. سر بچه را توی سینه ام فشردم و بغضم
ترکید. گفتم: ببین ما هر دوتامون یتیم شده ایم. ما مثل هم ایم.
صدای گریه ام توی جیغ و فریاد بچه گم شد
راه گلویم که باز شد و سبک شدم، شروع کردم به نوازش بچه، به
سر و گردنش دست کشیدم و کمر و پاهایش را ماساژ دادم، از
مکثی که بین گریه هایش به وجود آمد، فهمیدم این کار کمی
آرامش به او می دهد. بدجوری خوابش می آمد. مدام چشم هایش
روی هم میرفت. سرش را به دنبال پیدا کردن شیر توی سینه ام
می چرخاند و لب هایش را تکان میداد این کارش بیشتر دلم را می
سوزاند. معلوم بود گرسنگی امانش را بریده.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ملا عام قربانی نکنید...
تذکر مرحوم استاد فاطمینیا از اثرات بد قربانی کردن در معابر عمومی و علی الخصوص تاثیر روی کودکان
➥ @hedye110
#احمد_پناهیان
«مردم جمع بشوند با آراء بالا مسئول بعدی را انتخاب بکنند»
این دستور امام در ۱۴ خرداد، همان دستور «#رأی_سدید» است که در سال ۹۲ عملی نشد. نامزدهای مؤمن، پرکار و انقلابی پس به اتفاق و اتحاد و رأی واحد برسید تا جبهه حق را تضعیف نکرده باشید.
➥ @hedye110
#نظرسنجی
از بین این ۲ نامزد محبوب ، کدام را مناسب تر برای نماینده نهایی جبهه انقلاب در انتخابات میدانید؟
🗳https://EitaaBot.ir/poll/so0ty
کلیک کنید روی لینک بالا ☝️و در نظرسنجی شرکت کنید. اگه نظرتون تغییر کرد قابل اصلاح هست. برای دیگران هم بفرستید.
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥امام خمینی(ره): اگر با هم اختلاف پیدا کنید ممکن است اشخاصی که لایق نیستند به مسئولیت برسند.
➥ @hedye110
@ostad_shojaeشکرانه 10.mp3
زمان:
حجم:
18.28M
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این آقا توی گروهی گفته بوده، شاید شاید به یِک اصلاحطلب رای بدم،
ماهم به خانمش اطلاع دادیم🙈😂😂😂🙈
حالا دیگه خود دانید🤣😂
➥ @hedye110
🖇
📌 بَرندهی مناظرات دیشب، شهید رئیسی بود
میدونید چرا؟
چون:
اولا: یکی از ثمرات خون مطهّرشون این بود که همهی کاندیداها سعی کردن از شیوهی مناظرهی شهید رئیسی الگو بگیرند و کمترین بداخلاقیهای گفتمانی اتفاق افتاد
دوما: هیچکدوم از کاندیداها نتونستن رویکرد دولت احتمالیِ خودشون رو در مسیر خلاف جهت دولت شهید رئیسی معرفی کنند (یعنی رویکرد شهید عزیزمون رو درست میدونند)
سوما: علیرغم برخی انتقادات به بعضی از روشها یا سیاستهای دولت شهید رئیسی؛ تمام کاندیداها به درستکار بودن شخص شهید رئیسی و صحیح بودن برآیند کلی دولتشون اذعان داشتند
لطفا همگی برای شادی روح مطهّر شهید رئیسی و همراهان شهیدشون پنج فاتحه و صلواتی ختم کنیم🕊
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹
➥ @hedye110
16.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پربازدیدترین ویدیو فضای مجازی
دیدن این ویدیو تو این روزها اجباری هست
#به_کارنامه_رای_میدهیم
➥ @hedye110
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ایکاش بود و دوباره در مناظره میگفت:
⭕️ آقایان ، ما در محضر خدا هستیم...!!
➥ @hedye110