#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدپنجم🪴
🌿﷽🌿
من مثل همیشه شروع به توضیح کردم و گفتم: این آقایون از
دیروز تا حالا به ما پیله کردند که ما منافقیم و می خواهند ما را
دادگاهی کنند
پرسید: چرا ماجرا چیه؟ گفتم: اصل ماجرا خیانت بنی صدره که
آقایون رو مکدر کرده
این را که گفتم همه شان صاف شدند. به هم نگاه کردند و گفتند:
این چه حرفیه شما میزنی، مگه شما نمی دونی آقای بنی صدر رییس
جمهور و فرمانده کل قواست
گفتم: اینکه دلیل نمیشه، مگه امام، رهبر این مملکت و رهبر همه مسلمانان جهان نیست ؟ چطور این آقایون اجازه دارند به امام
توهین کنند و مقدسات ما رو خوار و خفیف کنند، اون وقت
واقعیتی که برای همه مثل روز روشنه رو نمی خواهند تحمل
کند؟۱ و درجه دار گفت: توی این برهه نباید این حرفها زده شود.
دخترها گفتند ما هم شاهدیم که این ها حرمت امام رو شکستند و
توهین کردند. ما اگر از خیانت حرف می زنیم برای اینکه
خرمشهری هستیم و توی این جنگ که فرمانده اش بنی صدر بود
همه چیزمون رو از دست دادیم، شهرمون، جوانانمونه خونه و
زندگی مون
بعد از کلی سوال و جواب یکی از آنها پرسید: اصلا شماها چند
سالتون هست؟
من که دیگر بریده بودم گفتم: به سن و سالی ما چه کار دارید، اگر
می خواهید تیربارانمان دیده بکنید
خندیدند و گفتند: چې تیرباران؟! کی گفته ما می خواهیم شما را
تیرباران کنیم
گفتم: پس می خواهید چی کار کنید، تکلیف ما را زودتر روشن
کنید. هر کار می خواهید کنید، بکنید. ما دیگه خسته شدیم. تو این
دو، سه روزه برای رفتن به آبادان سرگردان شده ایم.
گفتند: ما قرار نیست کسی را تیرباران کنیم. تكلیف شما جای دیگه
ایی روشن می شه
بعد یکی از درجه دارها از پشت میز بلند شد، کسی را صدا زد و
شعارهایی به او داد و گفت: تماس بگیر، بگو چند نفر مشکوک
هستند می خواهیم بفرستیم آنجا بعد از چند دقیقه ما را سوار ماشین
سیمرغ سفید رنگی کردند و کلی هم نصیحت کردند شما از سیاست
و کشورداری چیزی نمی دانید. هنوز خیلی زود است که ریشه
مسائل را درک کنید
ماشین راه افتاد، در حالی که یک وانت افراد مسلح ما را همراهی
می کردند. ما هم خسته و کوفته خمیازه می کشیدیم. دلمان می
خواست یک گوشه بیفتیم و بخوابیم. شب از تیمه گذشته بود که
ماشین جلوی در بزرگ یک ساختمان ایستاد. به نظرم آشنا آمد.
تابلو سردرش را نگاه کردم. نوشته بود: سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی ماهشهر، با دیدن این اسم احساس امنیت کردم و خیالم
راحت شد. گفتم: خدا را شکر این ها حتما مرا میشناسن روزی
که شهدا را به ماهشهر آوردیم یادشان مانده. پاسدارها ما را از
افراد مسلح تحویل گرفتند و با تعجب ما را به داخل ساختمان
راهنمایی کردند. توی اتاقی فرستادند و گفتند منتظر بمانید.
بلافاصله پاسداری وارد شد و با لحن ملایمی اسامی ما را پرسید و
گفت: شما این وقت شب کجا بودید؟ چی شد این ها شما را دستگیر
کردند؟
گفتم: کسی ما را دستگیر نکرد. ما خودمان با پای خودمان رفتیم
آنجا.
بعد سراغ خانواده های ما را گرفت. هر کسی جواب خودش را داد
و در انتها من گفتم اینها مهمان من بودند. بعد از او شخصی
دیگری از ما سوالاتی پرسید. توی حرف هایش فهمیدم می خواهد
ما را پیش فرمانده اش ببرد. او که رفت دیگر نمی توانستیم
خودمان را روی صندلی نگه داریم، خواب مان می آمد، کمی بعد
فرمانده وارد شده، سلام کرد و مستقیم به داخل اتاقی که درش به اینجا باز می شد رفت. اولین نفر مرا صدا زدند، بلند شدم و داخل
اتاق شدم. گفت: بنشین
روی صندلی روبروی فرمانده نشستم. پاسدار دیگری شروع به
پرسیدن کرد: اسمت چیه، چه زماني الي خرمشهر بیرون آمدید.
اونجا چه فعالیتی می کردید، از سپاه خرمشهر چه کسانی رو می
شناسی؟ بعد هم گفت: هرچه همراهت دارا روی میز بگذار......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
برای تهیه مهمات باید حاج احمد
متوسلیان رو می دیدم.
به طرف اتاق فرماندهی رفتم.
در باز بود ، اما حاج احمد نبود ...
یکی از دوستان گفت:
مطمئن نیستم ، اما شاید بدونم کجاست!
به طرف دستشویی ها راه افتادیم...
درست حدس زده بود ...
حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت،
مشغول نظافت دستشویی ها بود.
داغ شدم ...
رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره
حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد.
نگاهی کرد و گفت:
یادت باشه!
فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است...
و در بقیه مواقع کوچکتر از همه... ♥
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🕊🌷
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
ای کسی که در مجلس اهل بیت (ع) خدمت می کنی، اگر این خدمت، به خدمت به انقلاب اسلامی منتهی نشود، مسیر را اشتباه رفته ای... چه زیبا گفت آن امام حکیم ما: "اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی" ، پس بدانیم که هیئت ناب محمدی و هیئت آمریکایی هم داریم...
#شهید_حمید_رضا_اسداللهی
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
✡️ حملۀ موش
گفتند که موش، مهدِ شیران را زد
تهران و قم و مشهد و کرمان را زد
القصه که این رژیم کودککشِ پست
با یک خبر دروغ ایران را زد
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۳/۰۸/۰۵
📌پ.ن:
صهیونیستها برای فریب افکار عمومی، تصویری از آتشسوزی سه سال پیش در پالایشگاه تهران را در صفحۀ نمایش گذاشتند و از گالانت (وزیر دفاع) عکس گرفتند که موجب ریشخند شدن سران رژیم صهیونیستی در فضای مجازی شد.
#تلاش_مذبوحانه
#حملۀ_رژیم_صهیونیستی
#ایران_همواره_سرفراز_و_پیروز_است
#رژیم_صهیونیستی_را_بهزودی_نابود_میکنیم
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
📸 مدافعان آسمان ایران
🔹️به پاس ایستادگی بیوقفه مردان ارتشی که زیر آسمان وسیع این مرز و بوم، دلیرانه دیوارهای دفاعی میسازند
#ارتش_مقتدر
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
@ostad_shojaeقرب به اهل بیت ۳۴.mp3
زمان:
حجم:
11.88M
✘ اولین و مقدماتیترین روش عملی برای شروع ارتباط با غیب و شروع مسیر قرب به اهل بیت علیهمالسلام این روش ساده است!
مجموعه #قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام) ۳۴
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
@Maddahionlinمداحی آنلاین - به نام نامی حیدر علم برمیداریم - رسولی.mp3
زمان:
حجم:
4.77M
به نام نامی حیدر علم برمیداریم
کنار مالک اشتر قدم برمیداریم
#حماسی🔊
#مهدی_رسولی🎙
#مرگ_بر_اسرائیل✊ 🇮🇷
#مرگ_بر_آمریکا✊🇮🇷
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
چه زيباست صبح،
وقتی روی لبهايمان
ذكر مهربانی به شكوفه مینشيند
❤️و با عشق، روزمان آغاز میشود
🏳خدايا...
روزمان را سرشار از آرامش
عشق و محبت کن🌸
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
•––––––☆––––––•
@delneveshte_hadis110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
#سلام_امام_مهربان
هر بزرگواری سلام داد، لطفا ۳ بار سوره توحید رو بخونه و ثوابش را هدیه کنه به امام مهدی (عج) ...
این کمتر کاریه که روزانه میتونیم انجام بدیم✅
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
Farahmand1_898400391.mp3
زمان:
حجم:
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110