eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
روز دهم فرا مى رسد، همه لشكريان اسلام در صف هاى منظّم ايستاده اند. هر كسى به فكر پرچمى است كه پيامبر در دست گرفته است. چند نفر را مى بينم كه با هم آهسته سخن مى گويند، آنها همان كسانى هستند كه ديشب نزدشان بودم. درباره بيمارى على (ع) با هم سخن مى گويند و يقين كرده اند كه امروز هم على (ع) در بستر بيمارى است. ــ عقاب را نگاه كن! ــ كجا؟ من كه نمى بينم. ــ چرا به آسمان نگاه مى كنى؟ ــ دست پيامبر را ببين، عقاب آنجاست! آن پرچم سياه رنگ، "عقاب" نام دارد و پرچم اصلى لشكر اسلام است. پرچم "عقاب"، نشانه پايدارى و استقامت است. اكنون پيامبر، عقاب را در دست گرفته است. نسيم میوزد و پرچم تكان مى خورد. همه نگاه ها به آن پرچم دوخته شده است. پيامبر به ياران خود نگاهى مى كند. هركس دوست دارد در صف اوّل لشكر باشد تا شايد پيامبر او را براى فرماندهى انتخاب كند. پيامبر رازِ مخفى دل آنها را مى داند، بلند شدن ها و گردن كشيدن هاى آنها را مى بيند و مى فهمد; امّا دل پيامبر جاى ديگرى است. به محبوب خدا و محبوب خودش فكر مى كند. او در جستجوى على (ع) است. پيامبر با اين كه مى داند على (ع) در خيمه است و در بستر بيمارى; باز با صداى بلند مى گويد: "على كجاست؟ همه تعجّب مى كنند! پيامبر با على (ع) چه كار دارد؟ نكند كه مى خواهد پرچم را به او بدهد. نه، على (ع) كه نمى تواند شمشيرش را از جا بردارد، او حتى نمى تواند جلوى پايش را ببيند. او چگونه مى خواهد با اين حال به جنگ برود؟! براى همين، جمعيّت زيادى فرياد مى زنند: "على بيمار است، على بيمار است. صداى "على بيمار است" قطع نمى شود، گويى از تمام لشكر اين فرياد بلند است! آنها اين گونه به پيامبر مى گويند كه به على (ع) فكر نكن! به ما فكر كن! ما همه آماده هستيم تا پرچم را به دست بگيريم! اين افتخار را نصيب ما بگردان! 💖💖💖💖🌻💖💖💖💖 https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
امشب خواب به چشمان هاله نمى رود. او به خديجه فكر مى كند و دلش مى خواهد به خواهرش كمك كند. او مى داند كه اگر اين ازدواج سر نگيرد، خديجه ديگر ازدواج نخواهد كرد. هاله شنيده است كه ابوطالب به دنبال همسر مناسبى براى محمّد(ص) است. شايد به همين زودى محمّد(ص) ازدواج كند. هاله نبايد فرصت را از دست بدهد. به راستى او چه بايد بكند؟ اگر زنان مكّه بفهمند كه خديجه عاشق محمّد(ص)شده است چه خواهند كرد؟ هاله در حياط خانه قدم مى زند و به ستارگان آسمان نگاه مى كند كه در تاريكى شب مى درخشند. ناگهان فكرى به ذهن او مى رسد: بايد با محمّد سخن بگويم! آرى، بايد اين راز را با محمّد در ميان گذاشت. اين بهترين راه است. 🌻🌻🌻🌻🌷🌻🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat @hedye110
🌴 🌴 🌴 ﷽ اشك در چشمان طَوْعه حلقه مى زند. آرى، او شنيده بود كه مسلم هجده هزار سرباز دارد، او هرگز احتمال نمى داد كه اين مردى كه تك و تنها سر به ديوار غريبى گذاشته است، مسلم باشد. براى همين از مسلم عذرخواهى مى كند و مى گويد: "اى مولاى من! مرا ببخش كه شما را نشناختم! بفرماييد، خيلى خوش آمديد، اينجا خانه خودتان است". و اين چنين است كه امشب طَوْعه افتخار همه زنان دنيا مى شود و نام خويش را براى هميشه جاودان مى كند. آرى، او به خوبى فهميد كه تمامِ حقيقت، امشب، در قامت مسلم جلوه نموده است و پناه دادن به او پناه دادن به همه حقيقت است. <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>