#سرزمین_یاس
#برگسیششم
لا فَتى اِلاّ عَلىّ; لا سَيْفَ اِلاّ ذُو الْفِقارِ
هيچ جوان مردى چون على نيست. هيچ شمشيرى چون ذوالفقار نيست.
اين صداى فرشتگان است كه امروز در همه آسمان ها به گوش مى رسد.
فرشتگان امروز به ياد خاطره جنگ اُحد افتاده اند، زيرا آن روز هم همين ندا را سر دادند.
يهوديان باور نمى كنند كه فرمانده و پهلوان بزرگ آنها كشته شده باشد. همه خيره به پيكر بى جان مَرحَب نگاه مى كنند كه در وسط ميدان افتاده است. همه آنها مات و مبهوت هستند. نمى دانند چه كنند.
نگهبانان بالاى قلعه كه اين صحنه را مى بينند فرياد مى زنند: "مَرحَب كشته شد"، به اين صورت است كه خيلى سريع، خبر در سرتاسر قلعه پخش مى شود.
على (ع) در وسط ميدان ايستاده است، بايد جنگجوى ديگرى به جنگ او برود.
حارِث، برادر مَرحَب جلو مى آيد، او نيز از پهلوانان يهود است. او همه خشم خود را در شمشيرش خلاصه مى كند; امّا بعد از دقايقى پيكر بى جانش بر زمين مى افتد.
ياسر و عامر كه از ديگر قهرمانان يهود هستند به ميدان مى آيند ولى چقدر زود به ضربت ذوالفقار از پا در مى آيند.
با كشته شدن چهار سردار بزرگ يهود شرايط جنگ تغيير مى كند، ديگر هيچ كس حاضر نيست به جنگ على (ع)برود. يهوديان دچار ترس و اضطراب شده اند. آنها به گفته آن پيرمرد ايمان مى آورند كه ساعتى پيش فرياد زد: "به خدا قسم! ما شكست خورديم و نابود شديم".
آرى، اين همان ايليا است كه آمده تا نابودى يهود را رقم بزند. عدّه زيادى از سربازان به سوى قلعه عقب نشينى مى كنند.
در اين ميان علماى يهود فرياد مى زنند: اى ترسوها كجا مى رويد؟ مگر شما قسم نخورده ايد كه از آرمانِ يهود دفاع مى كنيد؟
🔺🔺🔺🔺🌹🔺🔺🔺🔺
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#سرزمین_یاس
#برگسیششم
لا فَتى اِلاّ عَلىّ; لا سَيْفَ اِلاّ ذُو الْفِقارِ
هيچ جوان مردى چون على نيست. هيچ شمشيرى چون ذوالفقار نيست.
اين صداى فرشتگان است كه امروز در همه آسمان ها به گوش مى رسد.
فرشتگان امروز به ياد خاطره جنگ اُحد افتاده اند، زيرا آن روز هم همين ندا را سر دادند.
يهوديان باور نمى كنند كه فرمانده و پهلوان بزرگ آنها كشته شده باشد. همه خيره به پيكر بى جان مَرحَب نگاه مى كنند كه در وسط ميدان افتاده است. همه آنها مات و مبهوت هستند. نمى دانند چه كنند.
نگهبانان بالاى قلعه كه اين صحنه را مى بينند فرياد مى زنند: "مَرحَب كشته شد"، به اين صورت است كه خيلى سريع، خبر در سرتاسر قلعه پخش مى شود.
على (ع) در وسط ميدان ايستاده است، بايد جنگجوى ديگرى به جنگ او برود.
حارِث، برادر مَرحَب جلو مى آيد، او نيز از پهلوانان يهود است. او همه خشم خود را در شمشيرش خلاصه مى كند; امّا بعد از دقايقى پيكر بى جانش بر زمين مى افتد.
ياسر و عامر كه از ديگر قهرمانان يهود هستند به ميدان مى آيند ولى چقدر زود به ضربت ذوالفقار از پا در مى آيند.
با كشته شدن چهار سردار بزرگ يهود شرايط جنگ تغيير مى كند، ديگر هيچ كس حاضر نيست به جنگ على (ع)برود. يهوديان دچار ترس و اضطراب شده اند. آنها به گفته آن پيرمرد ايمان مى آورند كه ساعتى پيش فرياد زد: "به خدا قسم! ما شكست خورديم و نابود شديم".
آرى، اين همان ايليا است كه آمده تا نابودى يهود را رقم بزند. عدّه زيادى از سربازان به سوى قلعه عقب نشينى مى كنند.
در اين ميان علماى يهود فرياد مى زنند: اى ترسوها كجا مى رويد؟ مگر شما قسم نخورده ايد كه از آرمانِ يهود دفاع مى كنيد؟
🔺🔺🔺🔺🌹🔺🔺🔺🔺
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیششم🌴
﷽
آرى، همواره شهادت، بزرگترين آرزوى مسلم بوده است.
همسفر خوبم!
مسلم مى توانست به وسيله سازش با ابن زياد، جان خود را نجات دهد.
امّا ديدى كه چگونه در مقابل ابن زياد از امام حسين(ع) دفاع كرد و لحظه اى كوتاه نيامد.
چرا مسلم اين طرف و آن طرف را نگاه مى كند؟
او به دنبال كسى مى گردد تا به او وصيّت هاى خود را بگويد.
مسلم چه كسى را انتخاب مى كند؟
اينان كه گرد ابن زياد جمع شده اند، همه نامردان اين شهر هستند.
در اين ميان نگاهش به آشنايى مى افتد، او را صدا مى زند و به گوشه اى مى رود و وصيّت هاى خود را به او مى گويد.
فكر مى كنى وصيّت مسلم چيست؟
من در شهر كوفه هفتصد درهم قرض دارم، دلم مى خواهد اين لباس جنگى مرا بفروشى و قرض مرا بدهى، همچنين بعد از كشته شدنم، بدن مرا به خاك بسپارى و شخصى را هم به سوى امام حسين(ع)بفرستى كه او را از آمدن به كوفه منصرف كند.
بعد از اين كه سخن مسلم تمام مى شود، آن شخص به نزد ابن زياد مى آيد و تمام وصيّت هاى مسلم را به او مى گويد.
ابن زياد رو به او مى كند و مى گويد: "مسلم تو را محرم راز دانست و تو راز او را فاش ساختى، قرض مسلم را ادا كن! امّا با پيكر او هر چه بخواهم، مى كنم و امّا درباره حسين، اگر او به سوى ما نيايد ما هم كارى با او نداريم".
ابن زياد دستور داد تا مسلم را بالاى قصر ببرند.
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>