#خاکهاينرمکوشک🪴
#قسمتهشتادهفتم🪴
🌿﷽🌿
با حرص و جوش خوردن که کاري درست نمی شه.»
حالت کسی را داشت که به تفکر عمیقی فرو رفته باشد. لبهاش را آهسته از هم برداشت. سنگین و تودار گفت:
«خانواده ي شهید اگر جنازه ي عزیزشون روببینن خیلی بهتره؛ کاش می شد یک جوري می آوردیمش.»
گفتم: «خودت اگر شهید شدي، راضی هستی که براي آوردن جنازه ات یکی دیگه بیاد و شهید بشه؟»
صحبتش رفت تو یک فاز دیگر.
«من آرزوم اینه که جنازه ام بمونه و اصلاً دیده نشه، یعنی هیچ اثري ازش نمونه.»
فهمیدم حواسش نیست چه دارد می گوید.به اصطلاح مچش را گرفتم. گفتم: «پس شما چه جوري براي بقیه می
گویی؟ اگر خداي نکرده شهید شدي، مگر خانواده ي خودت دل ندارن جنازه ات رو ببینن؟»
یکدفعه به خودش آمد. لبخندي زد و گفت: «نه بابا ما که شهید نمی شیم، حالا حالاها هستیم در رکاب حضرت.»
." 1 "
دو، سه بار دیگر هم گوشه هایی داده بود درباره ي نحوه ي شهادتش، ولی هر دفعه که بحث می خواست جدي
شود، زود صحبت را عوض می کرد. من اما یقین داشتم که او تاریخ، و حتی محل شهادتش را می داند.
پاورقی
-1 منظورش وجود مقدس حضرت صاحب الامر(عجل االله تعالی فرجه الشریف) بود
همان طور که یقین داشتم علاقه و ارتباط خاصی با حضرات ائمه (علیهم السلام) دارد.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef