💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_26😍✋
_حاالا میشه بهم قند بدی چایم رو بخورم...؟
از چایی تعارفی عمو احمد نمیشه گذشت!
بدون اینکه به من نگاه کنه از قندون دوتا نبات باطعم هل برداشت و گذاشت کف دست دراز
شده من ...
خواستم اعتراض کنم!
نبات دوست نداشتم ولی یک خاطره باز توی ذهنم تداعی شد!
مثل همه وقتهایی که کنارقند توی قندونها نبات میدیدم اونم باعطر هل!
بازم بچه بودیم...
اومده بودم دیدن عطیه ولی رفته بود بیرون با عمو ...
عمه برام چایی ریخته بود و
بازم قرار بود به خاطر اصرارش بخورم ...
کسی توی هال نبود و من با غر غر قندون پر از نبات رو
زیرورو می کردم
_دنبال چی میگردی تو قندون؟!
قیافه ناراحتم رو به سمت امیر علی گرفتم و لبهام رو جمع کردم
_قند می خوام نبات دوست ندارم!
نزدیکم اومد و یک نبات از قندون برداشت
_ولی با نبات هم چایی خوشمزه است!
شونه هام رو بالا انداختم که نبات دستش رو گرفت نزدیک دهنم و بادستهای خودش نبات رو به
خوردم داد ...
منتظر شد تانظرم رو بدونه و من گفتم:
_طعمش خوبه ولی وقتی قند باشه...
قند بهتره!
لبخندی به صورتم پاشیده بود که همه وجودم هنوز گرم میشد وقتی این خاطره یادم می اومد!
به
نباتهای کف دستم نگاه کردم و بهشون لبخند زدم ...
این دومین دفعه ای بود که از امیرعلی نبات
می گرفتم برای خوردن چایی ...
پس مطمئنا چایی بیشتر مزه میداد با این نبات ها به جای قند!
چه جمعه قشنگی بود برام ...
شب با خاطرات پر از حضور امیرعلی خوابم برد ...
پر از خاطره های
خوب در کنار بعضی فکرها که آزارم می دادو حاصل حرفهای عطیه بود!
امشب نوبت مامان بود دامادش رو پاگشا کنه دوشبی بود امیرعلی رو ندیده بودم و تلفن هامون هم
توی یک احوالپری ساده خلاصه میشد به خواسته ی امیرعلی که زود خداحافظی میکرد! ...
انگار
وقتی امیرعلی من رو نمیدید خیلی ازش دور میشدم و مثل یک غریبه!
باشونه موهام رو به داخل حالت دادم و با یک تل عروسکی روی سرم جمعشون کردم ..
موی
کوتاه به صورت گردم بیشتر میومد هرچند خیلی وقتها دوست داشتم و اراده می کردم بلندشون
کنم ولی آخر به یک نتیجه میرسیدم چون حوصله ندارم به موی بلند برسم موی کوتاه بیشتر بهم
میاد!
چند دونه ریز زیر ابروهام در اومده بود هنوز هم صورتم به موچین های تیز عادت نکرده بود...
همه
وجودم پر از خنده شد روز اول که ابروهای دخترونه ام پهن ومرتب شده بود نزدیک نیم ساعت
فقط به خودم توی آینه خیره شده بودم و چه لذتی برام داشت حالا که کسی شریک زندگیم میشد
و صاحب زیبایی های صورتم از حالت دخترانه دراومده ام و چهره ام خانومی شده بود!...
حالا که
می دونستم هر نگاه هرزی نمیتونه روی صورتم بشینه و این قشنگ شدنم فقط میشه برای
امیرعلی!
باصدای زنگ در دویدم از اتاق بیرون ولی قبل از رسیدن به آیفون محکم خوردم به محسن که
آخش بلند شد
محسن:
_چته تو شوهر ندیده!
خجالت کشیدم از این حرفش جلوی مامان بابای خندون و نیشگونی از بازوش گرفتم که دادش
هوارفت
محمد در رو باز کرد
_خب بابا بیا برو تو حیاط استقبال شوهرت کشتی داداش دوقلوم رو
حس می کردم صورتم سرخ شده و صدای خنده بابا بلندترشد.
قدمهام رو تند کردم سمت حیاط
وهمون طور که از کنار محمد رد میشدم گفتم:
_دارم براتون دوقلوهای خنگ
محمد به محسن روبه روش چشمکی زد و با تخسی گفت:
_خب حالابرو فقط مواظب باش این قدر هول کردی شصت پات نره تو چشمت!
دلم نیومد بدون نیشگون از کنارش بگذرم گاهی شورش رو در می آوردن این دوقلوها برای اذیت
کردن من.
با قدمهای تندم تقریبا پریدم جلوی امیر علی ...
چون سربه زیر بود با ترس یک قدم عقب رفت و
من نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم
_سلام...ترسوندمت ؟
نفس بلندی کشید _سلام
دستم رو جلو بردم _خوبی؟
به دستم نگاهی کردو سرش کالفه پایین افتاد _ممنون
بچگانه گفتم:
_امیرعلی دستم شکست
انگار کلافه تر شد!
_چیزه محیا!
ببین... من....
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
🌷مهدی شناسی ۲۶🌷
◀️"ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺻﻮﻟﯽ ﺍﻣﺎﻡ،ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺸﯿﺪﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ."
◀️ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﺪ،ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ؛ﭼﻮﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ،ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺟﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
◀️ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ؛ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ:"ﻟﻮ ﺑَﻘﯿَﺖِ ﺍﻷﺭﺽُ ﯾَﻮﻣﺎً ﺑِﻼ ﺇﻣﺎﻡٍ ﻣِﻨَّﺎ ﻟَﺴَﺎﺧَﺖ ﺑِﺄﻫﻠِﻬَﺂ".
◀️ﺁﯾﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ،ﺩﺭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ،ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯾﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ،ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺳﺖ،ﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ؟!
◀️ﺁﯾﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ؟!ﺁﯾﺎ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ؟!
◀️ ﻧﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﺪ،ﭼﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ؛ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺣﺪِّ ﺳﻼﻡ ﺻﻮﺭﯼ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ.ﭘﺲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺷﻨﺎﺧﺖ،ﺳﺒﺐ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﺳﺖ.
◀️ﻓﻘﻂ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍمام مهدی ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ-ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺻﺤﯿﺢ ﺍﺳﺖ-ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﻫﺮ ﺑﺨﺶ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ،ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ،ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺍﺑﻘﺎﯼ ﺁﻥ،ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ،ﺑﺮﺯﺥ ﻭ ﻗﯿﺎﻣﺖ،ﻫﻤﻪ ﻃﻔﯿﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ،ﺍﺛﺮﺍﺕ ﻭﺟﻮﺩﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
◀️ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ،ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
◀️ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ،ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﺸﺎﻥ ﻧﺸﻮﯾﻢ؛ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ!ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ ﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ،ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ!
◀️ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺗﻤﺎﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ؟!ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻮﺩ؟!ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ،ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﻧﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﯿﻢ؟!
◀️ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ،ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ،ﻧﺪﺑﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﺪﺑﻪ ﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺎﻟﻪ،ﺩﺭﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ برای دوری اماممان نداریم!...
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
#مهدی_شناسی
#قسمت_26
#کانال_کمال_بندگی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef