🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_57😍✋
چه خوب که امروز سرخاک نبودی ...
دلم نمی خواست حرفها و نگاهها اذیتت کنه..
کاش نیومده بودم خواستگاریت محیا!!من اعتقاد دارم این کار وظیفه همه ماست محیا!
نمی خوام این اعتقادهای من داغونت
کنه...
نمی خوام...!
یکی پنچه می کشید روی قلبم با صدای شکسته و به بغض نشسته ی امیر علی!
دهن باز کردم چیزی بگم...
بگم اگه نیومده بود دق می کردم از یک عشق بی حاصل ...
بگم من میبوسم دستهاش و به جای همه...
بگم اتفاقا کاش دیروز می بودم و جلوی همه داد میزدم
دوستش دارم وفدای این اعتقادهای خالص و پاکشم ...
اما بلند شدو بیرون رفت و فقط زمزمه کرد
خداحافظ و هر چی صداش کردم صبر نکردو من حس کردم بغض سنگینش رو که نمی خواست
جلوی من فرو بریزه!...
نگاهی به رنگ پریده ام انداخت و دستم رو کشید
- برمی گردیم محیا!پشیمون شدم آوردمت
اینجا!
با اینکه از ترس بدنم یخ زده بود و لرزش خفیفی داشتم ولی نمی خواستم برگردم ...
امروز امیرعلی
با کلی اصرار من و با خودش آورده بود غسال خونه!
فوت بابای نفیسه جون همه اش شده بود برام
یک خاطره تلخ ..
اولین دعوامون و بازم پرتردید شدن امیرعلی!...
حالا من خواسته بودم بیام تا
ثابت کنم خجالتی ندارم از این کار بزرگش و احترام قائلم برای اعتقاداتش!!
سعی کردم شجاع جلوه کنم
_زیر قولت نزن دیگه!
کالفه لپهاش و باد کردو باصدا بیرون داد
-پس قول بده یک درصد حتی یک درصدم دیدی نمی تونی تحمل کنی بیای بیرون بریم باشه؟!
سرم و به نشونه مثبت بالا پایین کردم و باهاش هم قدم شدم ...
دیدن تابلو غسالخونه پاهام رو
سست می کرد و غرغر کردن امیرعلی با خودش رو میشنیدم که میگفت:
اشتباه کرده قول داده
خانوم میانسالی با روپوش شیری رنگ اومد نزدیکمون و گرم احوالپرسی کرد با امیرعلی....
برای همین دستم رو جلو بردم و در حین دست دادن سلام کردم
لبخند گرمی صورتم و مهمون کرد
- شما محیا خانومی؟؟!
لبخندی زدم از روی ادب چون این قدر حالم زار بود که لبهام نخواد بخنده
- بله
-منم لیلام...مسئول غسال خونه قسمت خانومها ...
آقا امیرعلی به من گفته بودن امروز قراره بیای....حالامطمئنی دخترم؟!
قیافه ام داد میزد وحشت کردم!
-میام خاله لیلا...
آروم خندید به خاطر خاله گفتن من و زمزمه کرد
– خاله؟
-ناراحت شدین گفتم خاله لیلا؟
- نه نه دخترم...
راستش تا حالا هرکسی اومده اینجا بهم گفته لیلا غسال نگفته خاله لیلا ! اتفاقا
خیلی هم خوب بود!!
اینبار لبخندم گرم بود و پر رضایت ...
دستم رو گرفت
– بیا بریم
چندقدم که دور شدیم از امیرعلی ...
خاله لیلا به عقب چرخید و رو به امیرعلی گفت:
_نترس پسرم مواظبشم ...دیدم نمیتونه زیاد بمونه صدات می کنم ...
توکه بدتر از این دختر رنگ به رو نداری!
من هم به امیرعلی که واقعا کلافه بود و ترسیده به خاطر من، نگاه کردم و خندیدم تا زیادی
دل نگران نباشه!
سرمای غسال خونه همه وجودم و لرزوند و صدای تهویه روی اعصابم بود ...
خاله لیلامن رو روی
صندلی کنار در نشوند...
-تو همین جا بشین ...معلومه ترسیدی! اگه پشیمون شدی....؟
سریع گفتم: نه نه می خوام بمونم
دستهام و به دست گرفت
_حال و روزت طبیعیه...من هم اینجوری بودم
لحن مهربونش آرومم کرد
-اگه کمک لازم دارین...
خندید
_بشین دختر همین جوری داری پس میفتی ...
اینجا بشین به چیزی هم دست نزن ..
به خصوص وقتی جنازه رو آوردن... اینجوری دیگه مجبور نمیشی غسل میت بکنی!
💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
https://eitaa.com/hedye110
🌷مهدی شناسی ۵۷🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹ابوتراب🌹
⬅️مرحوم نهاوندی در کتاب عبقری الحسان به نام ابوتراب حضرت بقية الله اشاره می کنند و میفرمايند: اين لقب منسوب به جدشان حضرت اميرالمومنين(علیه السلام) است.
⬅️ابوتراب کنيه اميرالمومنين علی (علیه السلام) بوده است.
ابوتراب از دو لغت ابو و تراب تشکيل شده است. در ظاهر به معنای پدر خاک و يا دمساز خاک و يا پدر و رئيس خاکيان است.
⬅️نام ابوتراب اميرالمومنين(علیه السلام) از نيکوترين نامهای ايشان بود. عبدالله بن عباس میگويد: رسول الله (صلی الله علیه و آله) اميرالمومنين(علیه السلام) را با اين نام صدا میکردند و اين نامگذاری از آن رو بود که علی (ع) صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن پس از رسول خداست، و بقای زمين و آرامش آن وابسته به وجود اوست و از رسول خدا(ص) شنيدم میفرمود: چون روز قيامت شود و کافران پاداش و نزديکی و کرامتی را که خدای متعال برای شيعيان علی آماده نموده ببينند میگويند: « ای کاش من ترابی بودم» يعنی کاش از شيعيان علی (ابو تراب) بودم.
⬅️علامه مجلسی: شايد علت ديگری که برای نامگذاری اميرالمؤمنين به نام ابوتراب وجود دارد اين باشد که شيعيان او به جهت تذلل و تواضع بيش از اندازه در برابر فرامين خداوند سبحان، تراب ناميده شدهاند. اين روايت اشاره به ميزان تسليم بودن شيعيان حضرت علی علیه السلام در مقابل خدای سبحان است.
⬅️ابوتراب را مربی و پرورش دهنده خاک نيز گفتهاند، خاک مکانی مناسب برای پرورش هر سبزينهای است كه هم از دامن خاک میرويد و هم در آن مدفون میشود. در هر دو وضعيت چرخه ی موجودات متصل به خاک است. از خاک میرويد و به خاک بر میگردد.
⬅️امام صادق(ع) میفرمايند: گِل شيعه از اضافه گِل وجود ما خلق شده است. اگر اين معنای ابوتراب و روايت امام صادق(علیه السلام) را کنار يکديگر قرار دهيم خواهيم گفت: چون خاکِ وجوديِ ما برگرفته از اضافه گل حضرات معصومین است، ذاتاً براي هر رشد و نموی آماده است و برای کاشت و برداشت هر نوع بذر معرفتیای آمادگی لازم را دارد.
⬅️اگر همين روايت را از زاويه ديگر بررسی کنيم میگوئيم: هر كس بعد از فوت به دامن خاك باز ميگردد. در عالم معنا هركس به سوي امام زمانش رجعت ميكند حساب و كتاب هركس با امام زمان اوست، مرگ سفري است كه مسافر ميطلبد، مسافر اين سفر بايد براي رفتن از پدر خويش اجازه بگيرد، امضاي هر رجعتي از عالم خلق به سوي قيامت به دست امام زمان صورت ميگيرد ويا به عبارتي ديگر امضاي هر مرگي به دست مبارك ابوتراب نقش ميبندد.اين پدر است که اجازه ميدهد تا فرزندش سفر ماندگار قيامت را آغاز كند.
ادامه دارد...
#مهدی_شناسی
#قسمت_57
#اسامی_امام
#ابوتراب
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef