#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_سوم
نمى دانم نام "زيارت ناحيه" را شنيده اى؟
اين زيارت را حضرت مهدى(ع) بيان كرده اند و در آن از همه شهداى كربلا نام برده اند و به آنان سلام كرده اند و از حوادث جانسوز روز عاشورا هم سخن گفته اند.
يك روز من اين زيارت را مطالعه كردم، مى خواستم ببينم در آن، درباره عبّاس چه مطلبى ذكر شده است.
اين جملاتى است كه در "زيارت ناحيه" درباره عبّاس آمده است: "سلام بر عبّاس پسر اميرالمؤمنين! همان كه جانش را در راه برادرش فدا نمود و از ديروزش براى فردايش بهره گرفت و خود را سپر بلاى برادر نمود...".
اكنون به اين جمله فكر مى كنم: "عبّاس از ديروزش براى فردايش بهره گرفت". اين جمله، چه معناى بزرگى در خود نهفته دارد: "عبّاس از دنيايش براى آخرتش، بهره گرفت".
در اينجا، "آخرت گرايى" ويژگى مهم عبّاس معرفى شده است. عبّاس از دنيا عبور كرده بود و دنيا را به خوبى شناخته بود و دلش را از محبّت به آن، خالى كرده بود، كسى كه عاشق دنيا شد و به لذّت هاى زودگذر آن، دلبسته گرديد، دلش سياه مى شود و راه سعادت را گم مى كند.
خوشا به حال كسى كه بداند زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت و نعمت هاى آن، بى ارزش است. ثروت و مال دنيا به زودى نابود مى شود و امّا نعمت آخرت هميشگى است، كسى كه وارد بهشت شود، براى هميشه از نعمت هاى زيباى آنجا بهره مند مى شود و اين سعادت بزرگى است.
آرى، زندگى اين دنيا، فقط بازيچه اى فريبنده است. زندگى واقعى در سراى آخرت است، اگر انسان ها مى دانستند كه دنيا، خانه نابودى است، هرگز به آن دل نمى بستند.
قرآن از اين حقيقت پرده برداشته است: "زندگى دنيا، فقط بازيچه اى فريبنده است".78
عبّاس اين حقيقت را به خوبى درك كرده بود. قرآن بر سر انسان ها فرياد مى زند كه اگر زن، فرزند و مال دنيا، بُت آنان بشوند، آنان ضرر مى كنند، زيرا آنان به يك زندگىِ پست، دل خوش كرده اند ! يك زندگى كه در آن فقط عشق به دنيا باشد، زندگى پست و حقيرى است.
به راستى من چه زمانى بيدار خواهم شد؟
وقتى كه مرگ به سراغم آيد، آن روز من بايد همه ثروت و دارايى خود را بگذارم و از اين دنيا بروم، آن وقت مى فهمم كه حقيقت دنيا، چيزى جز يك بازى نبوده است و فقط زندگى آخرت است كه زندگى واقعى است، زندگى آخرت، هرگز تمام شدنى نيست ! ابدى است.
دنيا چيزى جز بازيچه اى فريبنده نيست، مردمى جمع مى شوند و به پندارهايى دل مى بندند، آنان همه سرمايه هاى وجودى خويش را صرف آن پندارها مى كنند و پس از مدّتى، همه مى ميرند و زير خاك پنهان مى شوند و همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود !
عبّاس به خوبى دنيا را شناخت، از اين دنيا براى خود توشه ايمان و عمل صالح برگرفت، توشه اى كه هرگز نابود نمى شود.
من هم بايد به اين درك و آگاهى برسم، بايد از دنيا توشه برگيرم، ايمان و عمل نيكو، گنجى است پربها كه زندگى جاويد در بهشت را براى انسان به ارمغان مى آورد.
عبّاس، آخرت گرا بود نه دنياگرا!
هر كس كه اين ويژگى را در خود تقويت كند مى تواند ادّعا كند كه پيرو عبّاس است.
عبّاس بر سر من فرياد مى زند: تو به اين دنيا آمده اى تا به سوى كمال بروى، ارزش تو از همه دنيا بالاتر است، چرا شيفته دنيا شده اى؟ چرا دل خود را اسير اين دنياىِ خاكى كرده اى؟ تو مسافرى هستى كه بايد بروى، دنيا منزل تو نيست، تو بايد چند روزى در اينجا بمانى، توشه اى برگيرى و بروى!
لحظه اى فكر مى كنم، مى بينم همه انسان ها در اين دنيا در جستجوى آرامش هستند، آنان خيال مى كنند با ثروت بيشتر به آرامش مى رسند، آنان هر روز بر ثروت خود مى افزايند، امّا زهى خيال باطل!
دنيا به هيچ كس آرامش نداده است. دنيا دل ها را مى فريبد و به هيچ كس وفا نمى كند، وقتى به آن مى رسم، از من جدا مى شود، مرا رها مى كند و با دلى پر از حسرت، تنها مى مانم.
انسانى كه شيفته دنياست، آرامش ندارد، هرگز سيراب نمى شود، چه كسى با آب دريا، تشنگى اش برطرف شده است؟
من سوار بر كشتى زندگى ام، از درياى دنيا عبور مى كنم، تشنه مى شوم، بايد به دنبال آب شيرين بگردم، آب شور دريا، مرا تشنه تر مى كند.
اگر من به دنبال آرامش هستم، بايد راه كسب آن را بفهمم، خدا دل مرا بزرگ تر از همه جهان آفريده است، دنيا و هر آنچه در اين دنياست، نمى تواند به من آرامش بدهد.
اگر من اهل معرفت شوم، خودم و دنيا را بشناسم، بفهمم مسافرى هستم كه بايد به وطن خود بازگردم، ديگر اسير دنيا نمى شوم. مانند عبّاس، آخرت گرا مى شوم.
اى عبّاس! تو ياريم كن تا من به دنيا دل نبندم، كمكم كن تا بفهمم كه من براىِ ماندن نيستم، اگر بمانم، نابود مى شوم، من بايد مانند آب جارى باشم، بايد بروم، به فكر سفر باشم، مانند تو از اين دنيا، توشه برگيرم...
🔹🔹🔹🔹💙🔹🔹🔹🔹
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_چهارم
مناسب مى بينم در اينجا درباره نام، لقب ها و كُنيه عبّاس را بنويسم:
1 . عبّاس
وقتى فرزند اُمّ البَنين به دنيا آمد، على(ع) نام او را "عبّاس" نهاد، در زبان عربى به كسى كه در مقابل دشمن با چهره اى جدّى ظاهر شود، "عبّاس" مى گويند.
عبّاس در كربلا در مقابل دشمنان با چهره اى جدّى و در هم كشيده ظاهر شد، شب عاشورا وقتى شِمر براى او امان نامه آورد، عبّاس او را لعنت نمود و هرگز به سخن او توجّهى نكرد.
2 . ابوالفضل
عبّاس را بيشتر به كُنيه "ابوالفضل" مى خوانند. در ميان عرب ها رسم است كه هر كسى، يك كُنيه براى خود دارد. شايد بتوان گفت كه كُنيه چيزى شبيه به اسم دوم براى يك شخص است.
براى مثال نام امام اوّل شيعيان، على(ع) مى باشد و كنيه او "ابوالحسن" مى باشد. ابوالحسن يعنى پدرِ حسن. وقتى كه اوّلين فرزند على(ع)به دنيا آمد، على(ع) نام او را "حسن" نهاد، بعد از آن بود كه كنيه على(ع) چنين شد: "ابوالحسن" يعنى كسى كه پدرِ حسن است. اين يك قانون است كه كنيه مردان با واژه "پدر" شروع مى شود.
ذكر اين نكته لازم است: "عبّاس" اسم است و "ابوالفضل" كُنيه است. وقتى عبّاس ازدواج كرد، خدا به او پسرى داد، عبّاس نام او را "فضل" نهاد، بعد از آن بود كه عبّاس را به كنيه "ابوالفضل" خواندند، يعنى كسى كه پدرِ فضل است.
3 . ماه بنى هاشم (قمر بنى هاشم)
عبّاس مردى خوش سيما و خوش صورت بود و براى همين او را به اين لقب مى خواندند. منظور از "بنى هاشم"، خاندان پيامبر مى باشند، او زيباترين مرد اين خاندان بود.
همچنين او قدى بلند داشت، به صورتى كه وقتى سوار بر اسب مى شد، اگر پاى خود را در ركاب نمى گرفت، پايش بر زمين مى رسيد.
4 . باب الحوائج
شيعيان در گرفتارى ها و مشكلات به عبّاس متوسّل مى شوند و خدا را به مقام او قسم مى دهند و در بيشتر موارد (به اذن خدا) به حاجت ها و آرزوهاى خود مى رسند، براى همين عبّاس را "باب الحوائج" مى خوانند، يعنى كسى كه "درِ آرزوها" مى باشد و هر كس به او متوسّل شود به اذن خدا به حاجت و آرزوى خود مى رسد.
حسين(ع) جلوه رحمت خداست، او همه چيز خود را در راه خدا فدا كرد و خدا هم او را به اين مقام رساند. عبّاس يار باوفاى حسين بود و اوج ايثار و فداكارى را در راه حسين(ع) به تصوير كشيد. حسين، جلوه رحمت خداست و عبّاس درى است كه از آن مى توان به اين رحمت خدا رسيد.
5 . سقّا
از روز هفتم محرّم كه آب بر روى ياران حسين(ع) بسته شد، عبّاس چندين بار با كمك يارانش به علقمه هجوم برد و از آنجا آب براى خيمه ها آورد، براى همين او را به اين نام مى خوانند.
6 قهرمان علقمه
روز عاشورا بعد از نماز ظهر، عبّاس براى آوردن آب به سوى علقمه حركت كرد. علقمه همان نهرى است كه از فرات جدا مى شود و از كربلا مى گذرد. عبّاس موفّق شد چهارهزار نفرى را كه نگهبان علقمه بودند عقب براند و وارد علقمه شود، اين شجاعت چيز ساده اى نبود، براى همين او را قهرمان علقمه مى خوانند.
۷ علمدار (حامل اللِّواء)
وقتى صبح روز عاشورا فرا رسيد، حسين(ع) لشكر خود را به سه گروه تقسيم كرد و سپس پرچم لشكر را به دست عبّاس داد، براى همين عبّاس را به اين نام مى خوانند.
🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_پنجم
اكنون خاطره اى را از ده سال پيش مى خواهم نقل كنم، ماه محرّم بود و من در دانشگاه علوم پزشكى بودم، شب ها در خوابگاه دانشجويان مراسم عزادارى بود و من براى آنان سخنرانى مى كردم.
يك روز يكى از دانشجويان نزد من آمد و گفت:
ــ چرا شما وقتى گرفتار مى شويد، ابوالفضل را صدا مى زنيد؟ مگر شما يكتاپرست نيستيد؟
ــ اى برادر! ما فقط خدا را مى پرستيم و اگر در موقع گرفتارى و براى حاجت هاى خود، ابوالفضل را صدا مى زنيم، در واقع به او توسّل مى جوييم.
ــ خوب. همين توسّل يعنى شرك، يعنى غير خدا را خواندن.
ــ اى برادر! اگر من ابوالفضل را به عنوان خدا بپرستم و او را با اين عنوان صدا بزنم، شرك است، امّا اگر او را بنده خدا بدانم و باور داشته باشم كه خدا به او مقامى بزرگ داده است، شرك نيست.
ــ هر كس كه غير خدا را براى حاجت بخواند، مُشرك است. توسّل به هر صورت كه باشد، شرك است. شما بايد از اين كارها دورى كنيد.
ــ اى برادر! شما چه مذهبى داريد؟
ــ چه كار به مذهب من داريد؟ اگر راست مى گوييد، جواب سؤال مرا بدهيد.
ــ اتّفاقاً براى جوابى كه مى خواهم به شما بدهم بايد بدانم مذهب شما چيست.
ــ من از اهل سنّت هستم.
ــ اى برادر! نظر شما درباره عُمَربن خطّاب چيست؟
ــ او دومين خليفه مسلمانان است و براى رشد اسلام زحمت زيادى كشيد، او بر همه مسلمانان حق دارد.
ــ اى برادر! شما گفتيد كه هر كس توسّل را قبول داشته باشد، مُشرك است. درست است؟
ــ آرى.
ــ اى برادر! نتيجه اين سخن شما اين مى شود كه عمر، مُشرك بوده است، چرا شما او را با احترام ياد مى كنيد؟
وقتى من اين سخن را گفتم، او برآشفت. او را به آرامش دعوت كردم و گفتم: من عُمَربن خطّاب را مُشرك نخواندم، امّا نتيجه سخن تو اين است، آيا شنيده اى وقتى در مدينه قحطى شد، عُمَربن خطّاب به غير خدا، توسّل پيدا كرد.
او كنجكاو شد كه ماجرا را بداند، براى او گفتم: در يكى از سال هايى كه عُمَربن خطّاب، خليفه بود، در مدينه قحطى شد. او عموىِ پيامبر را به حضور طلبيد و چنين دعا كرد: "اِنّا نَتَوَسَّل بِعَمِّ نَبيِّنا فَاسقِنا: بارخدايا! ما به عموىِ پيامبرمان متوسّل مى شويم، پس باران را بر ما نازل كن".
من براى او گفتم كه اين مطلب در صحيح ترين كتاب اهل سنّت آمده است، هيچ كتابى به اندازه "صحيح بخارى" نزد اهل سنّت اعتبار ندارد. اين ماجرا در جلد 2 صفحه 160 آمده است.80
وقتى سخن من به اينجا رسيد، آن جوان به فكر فرو رفت، او پاسخى نداشت به من بدهد، به راستى چرا او كتاب هاى معتبر خودشان را نخوانده بود؟ او سخنى را كه وهّابى ها در سايت هاى خود مى نويسند، خوانده بود، امّا از زندگى رهبران خود اطلاعى نداشت؟!
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_ششم
روز تاسوعا بود، روزى كه همه مردم براى عبّاس، عزادارى مى كنند، مى دانستم كه ساعت دو بعد از ظهر، هيأت بزرگ ابوالفضل از حسينيّه حركت مى كند، من با عجله از خانه بيرون آمدم، مردم گروه گروه به سوى حسينيّه مى رفتند.
من به موقع رسيدم، پرچم ها برافراشته شدند و هيأت حركت كرد، من نگاهم به پرچم بلندى افتاد كه بر روى آن نام "ابوالفضل" نوشته شده بود. به سوى آن پرچم رفتم، پارچه آن را در دست گرفتم و آن را به چشم نهادم و بوسيدم.
همراه با هيأت از كوچه ها گذشتم، تا غروب آفتاب تاسوعا براى عبّاس، عزادارى كردم و سپس به خانه رفتم.
عادت من اين است كه هر شب، سايت شخصى خودم را بررسى مى كنم، و به سؤالات پاسخ مى دهم. آن شب ديدم پيامى عجيب براى من آمده است.
متن آن پيام اين بود: "سلام. آقاى خداميان! من جوانى بيست ساله هستم... امروز براى تماشا به خيابان آمده بودم، شما را ديدم كه آن پرچم را بوسيديد... شما ديگر چرا؟ چرا يك تكه پارچه را به چشم مى گذاريد و آن را مى بوسيد؟ مگر نمى دانيد اين كار، شرك است؟ اين خرافه پرستى است! زمانى بت پرستان، بت ها را مى بوسيدند، امروز شما پرچم را مى بوسيد. اين كار چه دليلى دارد؟ اگر مردم عادى چنين كارى بكنند، عيب نيست، امّا شما چرا؟ شما ...".
وقتى اين پيام را خواندم، فهميدم كه هركس اين پيام را داده است، فريب سخنان وهّابيّت را خورده است، اين وهّابيّت هستند كه تبرّك را قبول ندارند. من بايد با نهايت احترام به او پاسخ مى دادم. او ايميل سايت "ياهو" را برايم نوشته بود. از راه برنامه "ياهو مسنجر" با او ارتباط گرفتم. سلام كردم و گفتم:
ــ آيا شما قرآن را قبول داريد؟
ــ بله. من مسلمان هستم و قرآن را كلام خدا مى دانم.
ــ آيا آيه 96 سوره يوسف را خوانده اى؟ آنجا كه برادران يوسف به مصر مى آيند و برادر خود را مى شناسند، يوسف به آن ها مى گويد: "پيراهن مرا نزد پدرم ببريد تا او به چشمان خود بمالد كه به اذن خدا بينا خواهد شد".
ــ آرى. من اين آيه را خوانده ام.
ــ وقتى پدر يوسف، پيراهن يوسف را به چشم خود گذاشت چه اتفاقى افتاد؟
ــ قرآن مى گويد: چشم او بينا شد.
ــ به راستى چرا يوسف پيراهن خود را فرستاد؟ حتماً در اين پيراهن اثرى بوده است. قرآن مى گويد كه پيراهن يوسف به اذن خدا شفا مى دهد. چطور وقتى يعقوب پيراهنى را به صورت مى كشد و شفا مى گيرد شرك نيست; امّا اگر من پرچم عبّاس را ببوسم، شرك و خرافه پرستى است؟
سخن به اينجا كه رسيد، او ديگر پاسخى نداد، من فرصت را غنيمت شمردم و به پاسخ ادامه دادم: يعقوب پيامبر خدا بود، او پيراهن پسرش يوسف را به چشم گذاشت و آن را بوسيد و چشمش بينا شد، چطور شده است كه كار يعقوب با يكتاپرستى منافات ندارد، امّا كار من كه پرچم عبّاس را مى بوسم، بت پرستى است؟
كار يعقوب، همان تبرّك است، من هم به تبرّك باور دارم، من عهدى دارم كه هر سال روز تاسوعا به هيأت بروم و پرچم بلند ابوالفضل را ببوسم و بر چشم بكشم، كسى چه مى داند كه اين كار، چه عشق بزرگى را در دلم زنده مى كند، حسى غريب در من شعله مى كشد، آرى، پادشاهى جهان كجا و نوكرىِ عبّاس، كجا؟
🔺🔺🔺🔺🔶🔺🔺🔺🔺
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_هفتم
از سال ها پيش درباره عبّاس(عليه السلام) و زندگى او تحقيق مى كردم، وقتى اين كتاب را مى نوشتم با خود گفتم مناسب است تا ديگران را هم از نتيجه اين مطالعه ها و بررسى هاى خود، مطّلع سازم.
اكنون فرصت را غنيمت مى شمارم و اين ضميمه ها را مى نويسم:
* ضميمه اوّل
گفته اند: "عبّاس هرگز حسين(عليه السلام) را برادر صدا نمى زد، فقط لحظه جان دادن، حسين(عليه السلام) را برادر خطاب كرد و گفت: برادر! برادرت را درياب!".
? نقد و بررسى
اين مطلب بسيار مشهور است، امّا علامه مجلسى در كتاب بحار الأنوار چنين نقل مى كند: "وقتى عبّاس ديد كه حسين(عليه السلام)ديگر هيچ يار و ياورى ندارد، نزد او آمد و گفت: اى برادر! آيا به من اجازه ميدان مى دهى؟ حسين(عليه السلام) با شنيدن اين سخن اشك ريخت...".
اين سخن نشان مى دهد كه عبّاس، قبل از لحظه جان دادن هم حسين(عليه السلام) را به عنوان "برادر" صدا زده است.
* ضميمه دوم
يك سفر كه به كربلا رفته بودم، ديدم گروهى از جوانان در حرم عبّاس عزادارى مى كنند، آنان از شهر قم به كربلا آمده بودند و اين نوحه را مى خواندند: "عبّاس نوجوانم اى برادر!".
اين زبان حال امام حسين(عليه السلام) بود زمانى كه كنار نهر علقمه آمد و پيكر برادرش را غرق در خون ديد. از اين نوحه استفاده مى شود كه عبّاس در هنگام شهادت در سن نوجوانى بوده است.
? نقد و بررسى
در كتب معتبر تاريخى آمده است كه عبّاس در هنگام شهادت 34 سال داشته است و براى همين اين نوحه اشتباه است. در زبان فارسى هرگز به يك مرد 34 ساله، نوجوان گفته نمى شود.
💖💖💖💖💖💖💖💖
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_هشتم
* ضميمه چهارم
گفته اند: "عبّاس براى آوردن آب به سوى فرات رفت و آب را از آنجا آورد".
? نقد و بررسى
فرات از كربلا تقريباً بيست كيلومتر فاصله دارد، (وقتى از كربلا به سمت حرم طفلان مسلم مى رويم به فرات مى رسيم).
فرات رودخانه اى بزرگ است كه آب زيادى در آن جريان دارد و به سوى خليج فارس مى رود.
نهرى از فرات جدا مى شود و از كنار كربلا مى گذرد، به اين نهر "عَلقَمه" مى گويند، عَلقَم نام درختى بود كه كنار اين نهر مى روييد و ميوه آن، تلخ بود.
اين نهر تقريباً در فاصله دورى از فرات جدا مى شود و صدكيلومتر راه را طى مى كند تا به كربلا مى رسد، زمين آن منطقه، شيب بسيار كمى دارد، براى اين كه آب بتواند در آنجا جريان پيدا كند، اين نهر را از فاصله صدكيلومترى حفر كرده اند (وگرنه از كربلا تا فرات بيش از بيست كيلومتر نيست).
نهر علقمه را صدها سال پيش، با دست و با زحمت بسيار زيادى، حفر كرده اند تا آب فرات را به نخلستان هايى كه در دور دست بودند برساند.
عبّاس براى آوردن آب به سوى اين نهر رفت. آب اين نهر از فرات است، وقتى مى گويند: عبّاس به سوى فرات رفت، منظور اين است كه عبّاس به سوى آبى رفت كه از فرات مى آمد.
* ضميمه پنجم
گفته اند: "آب فرات در آن زمان، گل آلود بوده است، چگونه عبّاس آب گل آلود را براى خيمه ها آورد".
? نقد و بررسى
امروزه وقتى به فرات نگاه مى كنيم، آبى زلال و آبى رنگ مى بينيم، امّا آب زلال در آن زمان وجود نداشته است، امروزه در كشور تركيه و عراق بر روى فرات، سدهاى متعددى احداث كرده اند، آب پشت اين سدها مى ماند
و گل و لاى آن ته نشين مى شود، در آن روزگار، چنين سدهايى وجود نداشته است و آب فرات، گل آلود بوده است، همچنين آبى كه از نهر علقمه مى گذشته است، گل آلود بوده است.
اينجاست كه ما به "شريعه" مى رسيم. "شريعه" به جايى مى گويند كه مى توان از آنجا آب برداشت و آن را نوشيد. كسانى كه نهر علقمه را حفر كرده بودند، براى خود و حيوانات خود نياز به آب داشتند، براى همين آنان شريعه درست كرده بودند. آنان در فاصله هايى معيّن، نهر را توسعه مى دادند و در واقع از يك طرف نهر، خاك بيشترى برمى داشتند و چيزى شبيه به يك حوض درست مى كردند، اين حوض آب به نهر متّصل بود، آب نهر وارد اين حوض مى شد و در آنجا مى ماند و گل و لاى آن ته نشين مى شد. شريعه يك چيزى شبيه دستگاه تصفيه آب است. عبّاس براى آوردن آب به سوى شريعه رفت. شريعه اى كه كنار نهر علقمه بود، شريعه اى كه آب فرات را در خود جاى داده بود.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_پنجاه_نهم
* ضميمه پنجم
گفته اند: "چرا فاصله حرم امام حسين(عليه السلام)به علقمه، نزديك تر از فاصله حرم عبّاس به علقمه است؟".
? نقد و بررسى
كسانى كه به كربلا مى روند، دوست دارند نهر علقمه را ببينند، مسيرى را كه معمولاً براى ديدن نهر علقمه طى مى كنند اين چنين است: از بين الحرمين به سمت حرم امام حسين(عليه السلام)مى روند و سپس به پشت حرم امام حسين(عليه السلام)مى روند، جايى كه "تل زينبيّه" قرار دارد، سمت راست "تل زينبيّه"، خيابان "سدره" قرار دارد. انتهاى اين خيابان، نهر علقمه قرار دارد كه كنار آن هم، مسجدى به نام "مقام امام زمان" ساخته اند.
هر كس اين مسير را رفته باشد، با خود مى گويد: "اين نهر به حرم امام حسين(عليه السلام)نزديك تر است. پس عبّاس براى آوردن آب به كجا رفته بوده است؟".
آرى، همه انتظار دارند كه علقمه را در اطراف حرم عبّاس ببينند.
به اين نكته توجّه كنيد: نهر علقمه از كربلا مى گذشت، عمرسعد دستور داده بود كه چهارهزار سرباز از اين نهر محافظت كنند و نگذارند عبّاس از آن آب بردارد، ظهر عاشورا عمرسعد بر تعداد اين محافظان افزود. قسمتى از نهر علقمه كه ما امروز آن را نزديك حرم امام حسين(عليه السلام)مى بينيم، پر از سربازان سپاه كوفه بود.
وقتى عبّاس براى آوردن آب حركت كرد، مى دانست كه از اين منطقه نمى تواند آب بردارد، عبّاس به سوى نقطه اى در دور دست رفت، نهر علقمه در امتداد صحراى كربلا، جريان داشت. او به ظاهر راه خود را دور كرد، امّا براى رسيدن به آب، چاره اى جز اين نبود. اين بهترين تاكتيك براى رسيدن به آب بود.
وقتى من به كربلا رفتم، از بين الحرمين به سوى حرم عبّاس رفتم و حرم را دور زدم، به خيابانى رسيدم كه به آن "شارع العلقمى" مى گويند. در امتداد اين خيابان راه رفتم، رفتم تا سرانجام به علقمه رسيدم. من تقريباً دو كيلومتر از حرم عبّاس دور شدم.
آرى، جايى كه عبّاس از آن آب برداشت، دقيقاً پشت حرم عبّاس است، (نه جايى كه در انتهاى خيابان "سدره" قرار دارد).
آرى، عبّاس مشك آب را برداشت و همراه با حسين(عليه السلام) حركت كردند، بين حسين(عليه السلام) و عبّاس جدايى افتاد، عدّه اى از نيروهاى دشمن متوجّه حسين(عليه السلام)شدند، عبّاس هم به سوى مكانى دور حركت كرد، او وارد نخلستانى كه در آنجا بود شد، در آنجا سربازان كمترى حضور داشتند و او موفّق شد از نخلستان عبور كند و به آب دسترسى پيدا كند.
وقتى دشمن ديد كه عبّاس از شريعه فرات بالا آمد، به سوى او هجوم برد، هزاران نفر او را محاصره كردند، فاصله او تا خيمه گاه تقريباً سه كيلومتر بود، او چاره اى نداشت، بايد از نخلستانى كه آمده بود عبور مى كرد، گروهى در ميان نخل ها كمين كردند، او از كنار نخلى عبور مى كرد و دستش را دراز كرده بود تا با شمشير، دشمنان را دور كند، در اين هنگام، يكى با شمشير دست راستش را قطع كرد و سپس دست چپش قطع شد.
عبّاس توانسته بود دوكيلومتر را طى كند، او با دنيايى از اميد، دوسوم راه را آمده بود، امّا دشمنان با نامردى او را از پاى درآوردند، اگر آنان شجاعت داشتند، هرگز پشت نخل كمين نمى كردند.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_شصتم
* ضميمه ششم
گفته اند: "وقتى عبّاس از نهر علقمه حركت كرد با يك دست شمشير مى زد و با دست ديگر پرچم را نگاه داشته بود، او تا آخرين لحظه پرچم را رها نكرد".
? نقد و بررسى
صبح روز عاشورا، حسين(عليه السلام) لشكر خود را سازماندهى كرد و ياران را به سه دسته تقسيم نمود: دسته راست، دسته چپ و دسته ميانه. زُهير فرمانده دسته راست و حَبيب بن مظاهر فرمانده دسته چپ لشكر شدند و خود حسين(عليه السلام)در ميانه لشكر قرار گرفت، حسين(عليه السلام)پرچم لشكر را به دست برادرش عبّاس داد.
علمدارى يك مقام نظامى بوده است، در آن زمان، هر لشكرى، يك علمدار داشته است، همان طور كه لشكر، دسته چپ، دسته راست و دسته ميانه داشته است. اين يك آرايش نظامى بوده است.
اكنون مى خواهم اين سؤال را بپرسم: آيا بعد از ظهر عاشورا، هنوز امام حسين(عليه السلام)، دسته راست و دسته چپ و دسته ميانه داشت؟
در آن هنگام، همه ياران او شهيد شده بودند، ديگر از ياران، كسى غير از عبّاس باقى نمانده بود. در واقع در آن لحظات، حسين(عليه السلام) ديگر لشكرى نداشت. وقتى لشكر او همه شهيد شدند، ديگر آن آرايش نظامى، وجود نداشت، فقط حسين(عليه السلام) مانده بود و عبّاس!
سؤال ديگر من اين است: آيا عبّاس براى نبرد به سوى علقمه رفت؟
عبّاس رفت براى خيمه ها آب بياورد، او به جنگ نرفت، اگر دشمنان مزاحم او نمى شدند او با آنان نمى جنگيد، عبّاس قبل از آن كه به سوى علقمه برود، با آن دشمنان شروع به سخن كرد و آنان را مؤعظه نمود تا آب را آزاد كنند، ولى آنان به سخن او گوش نكردند.
قصد عبّاس در آن لحظه، جنگ كردن نبود، او مى رفت كه آب بياورد، اگر قصد عبّاس جنگ نبود، لزومى نداشت كه پرچم را با خود ببرد، زيرا پرچم، يك آرايش نظامى است، عبّاس در نقش يك سقّا ظاهر شده بود نه در نقش يك نظامى! حسين(عليه السلام)به او اجازه داد كه آب از علقمه بياورد.
علامه مجلسى در كلام خود تصريح مى كند كه عبّاس مشك و سلاح خود را برداشت و حركت كرد.
در اين كلام علامه مجلسى دقّت كنيد، او چنين مى گويد: "عبّاس نيزه و مشك را برداشت"، او هيچ سخنى از پرچم به ميان نمى آورد. من در هيچ كتاب معتبرى نديدم كه ذكر شده باشد عبّاس، بعد از ظهر عاشورا، وقتى به سوى علقمه حركت كرد، پرچم را همراه خود برده باشد.
این ضمیمه ادامه دارد
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_شصت_یکم
ادامه ضمیمه ششم
در اينجا لازم است مطلبى را بنويسم:
در كتاب "چهره درخشان قمر بنى هاشم" نوشته على ربانى خلخالى ج 1 ص 190 (به نقل از كتاب داستان دوستان به نقل از كتاب دين و تمدن آقاى حومانى) ماجراى تعجّب يزيد ذكر شده است.
آقاى حومانى، نويسنده اى لبنانى است كه در سال 1343 هجرى شمسى از دنيا رفته است. او در كتاب خود، ماجراى تعجّب يزيد را چنين نقل مى كند: "بعد از حادثه عاشورا، غنيمت هاى كربلا را براى يزيد بردند، در ميان آن غنيمت ها، پرچم عبّاس بود. وقتى يزيد به آن پرچم نگاه كرد، تعجّب كرد و سه بار، شگفت زده از جا بلند شد و نشست. وقتى علّت را از او سؤال كردند او در پاسخ گفت: به اين پرچم نگاه كنيد، همه جاى آن آسيب ديده است، مگر دستگيره آن. دستگيره پرچم، سالم مانده است، اين نشان آن است كه تيرها به دست پرچمدار اصابت مى كرده است و او پرچم را رها نكرده است .عبّاس تا آخرين توان خود، پرچم را نگه داشته است، وقتى دست عبّاس قطع شده است، پرچم به زمين افتاده است".
اين اصل ماجرايى بود كه آقاى حومانى ذكر كرده است.
وقتى به كتاب هاى معتبر مراجعه مى كنيم، هيچ نشانى از اين ماجرا نمى بينيم. در اينجا تأكيد مى كنم: علامه مجلسى در بحار الأنوار اين مطلب را ذكر نكرده است.
علامه مجلسى تلاش فراوانى براى جمع آورى كتب حديثى و تاريخى شيعه نمودند و كتاب "بحار الأنوار" را تأليف نمودند. او در اين كتاب، مجموعه كاملى (صحيح و ضعيف) از آنچه در كتب شيعه ذكر شده بوده است، آورده اند. هدف مرحوم مجلسى، جمع آورى اين احاديث و نقل هاى تاريخى بود تا آيندگان بتوانند به متن روايات دسترسى داشته باشند و آن را بررسى كنند. ما همه مطالبى كه در بحار الأنوار آمده است را صحيح نمى دانيم، ولى نكته مهم اين است: به مطالبى كه علامه مجلسى آن ها را نقل نكرده است (و بعداً نقل شده است) با ديده ترديد نگاه مى كنيم.
اگر عبّاس در آن لحظات، پرچم را همراه خود داشت، چرا هيچ كس تا قرن چهاردهم اين مطلب را ذكر نكرده است؟ چرا همه مورخان درباره آن سكوت كرده اند تا اين كه آقاى حومانى در سال 1343 هجرى شمسى آن را بيان مى كند؟ چرا هيچ كس اين تعجّب يزيد را ذكر نكرده است؟ مستند و مدرك اين مطلب چيست؟ او از چه كتابى اين مطلب را نقل كرده است؟
ابن شهرآشوب كه در قرن ششم زندگى مى كرده است در كتاب مناقب خود چنين مى نويسد: "وقتى عبّاس مشك را پر از آب كرد، دشمنان راه را بر او بستند، او به سوى دشمن هجوم آورد... پس دست راستش را قطع كردند، او شمشير را به دست چپ گرفت و به آنان حمله برد...".
از اين سخن معلوم مى شود كه عبّاس پرچم همراه خود نداشت، او با دست راست شمشير مى زد و وقتى دست راستش قطع شد، شمشير را به دست چپ گرفت.
💚💚💚💚💚💚💚💚
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_شصت_دوم
* ضميمه هفتم
گفته اند: "وقتى عبّاس از اسب بر روى زمين افتاد، حسين(عليه السلام) را به يارى طلبيد، حسين(عليه السلام) با عجله آمد. عبّاس چشم خود را باز كرد، ديد كه حسين(عليه السلام) مى خواهد بدن او را از خاك بردارد، عبّاس گفت: اى برادر! تو را قسم مى دهم مرا در اينجا بگذار و به سوى خيمه ها مبر زيرا من به دخترت سكينه وعده آب داده ام و اكنون از او خجالت مى كشم...".
? نقد و بررسى
اين مطلب در كتاب "مَعالى السِبطَين" نقل شده است و قبل از آن در هيچ منبع و كتابى ذكر نشده است. مؤلف اين كتاب (شيخ محمدمهدى حائرى) در سال 1337 هجرى قمرى از دنيا رفته است، او در كتاب خود، هيچ دليل و مستندى را براى اين سخن ذكر نمى كند. تأكيد مى كنم: علامه مجلسى در بحار الأنوار اين مطلب
را ذكر نكرده است.
من احتمال مى دهم اين مطلب، ابتدا به عنوان "زبان حال" نقل شده است و بعداً مشهور شده است.
وقتى كه عبّاس آب را به سوى خيمه ها مى برد، دشمنان او را محاصره كردند، ابتدا دو دست او را قطع كردند و سپس مشك آب او را تيرباران كردند، تيرى به سينه او اصابت كرد و عباس بر روى زمين افتاد. يكى جلو آمد و عمود آهن بر سر عبّاس زد، اين ضربه، بسيار محكم بود، بعد از لحظاتى عبّاس، جان به جان آفرين تسليم كرد، دشمنان هجوم آوردند و بدن او را چاك چاك نمودند.
از خيمه گاه تا كنار پيكر عبّاس، بيش از هزار متر بود، در اين مسير، دشمنان فوج فوج ايستاده بودند و راه باز نبود، حسين(عليه السلام) براى رسيدن به عبّاس نياز به زمان داشت. وقتى حسين(عليه السلام) بالين پيكر عبّاس آمد، بدن برادرش را چاك چاك ديد، حسين(عليه السلام)نمى توانست در آن كارزار، بدن عبّاس را به خيمه ها ببرد، هيچ كس براى دفاع از خيمه گاه نبود، حسين(عليه السلام)بايد سريع به خيمه ها بازمى گشت، اين گونه بود كه بدن عبّاس كنار نهر علقمه باقى ماند و روز دوازدهم در آنجا به خاك سپرده شد.
🔶🔶🔶🔶💐🔶🔶🔶🔶
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_شصت_سوم
* ضميمه هشتم
گفته اند: "در شب 21 رمضان سال 40 هجرى وقتى على(عليه السلام) در آستانه شهادت قرار گرفته بود، عبّاس را صدا زد و به او گفت: عبّاسم! روز عاشورا كه فرا برسد، مبادا قبل از برادرت حسين، آب بنوشى!".
? نقد و بررسى
اين مطلب در كتاب هاى تاريخى و حديثى معتبر ذكر نشده است. مطلبى كه به عنوان "وصيت على(عليه السلام) به عبّاس" ذكر مى شود در كتاب بحار الأنوار نيامده است.
اعتماد بر مطلبى كه ريشه هاى تاريخى آن مورد سؤال است، مشكل است. اين مطلب براى اوّلين بار در قرن چهاردهم در كتاب "مَعالى السِبطَين" نقل شده است، مؤلف اين كتاب در سال 1337 هجرى قمرى از دنيا رفته است. بعضى از مطالبى كه او در اين كتاب ذكر كرده است، هيچ سابقه تاريخى ندارد و قبل از او در هيچ كتاب حديثى يا تاريخى ذكر نشده است، كسى كه اهل تحقيق است نمى تواند به اين گونه مطالب، اعتماد كند.
اكنون بهتر است در اينجا مثالى بزنم: اگر لحظه مرگ من فرا برسد و من پسرم را صدا بزنم و به او بگويم: "پسرم! به تو وصيّت مى كنم كه همواره هوا تنفّس كنى!". هر كس اين سخن مرا بشنود، تعجّب مى كند و مى گويد: "اين ديگر چه وصيتى است، معلوم است هر انسان زنده اى، هوا را تنفس مى كند".
ما عبّاس را چگونه مى شناسيم؟ آيا عبّاس نياز به اين وصيت داشت؟ من بر اين باور هستم كه على(عليه السلام) عبّاس را به گونه اى تربيت كرده بود كه او هرگز در روز عاشورا، قبل از حسين(عليه السلام)آب نمى آشاميد. على(عليه السلام) براى ازدواج با اُمّ البَنين بررسى زيادى انجام داد، او دخترى را انتخاب كرد كه در گوشت و خون او، غيرت و مردانگى موج بزند.
على(عليه السلام) عبّاس خود را به خوبى مى شناخت و مى دانست كه عبّاس در اوج غيرت و مردانگى است، ديگر چه لزومى داشت كه اين وصيت را به او بنمايد.
اگر چنين مطلبى در كتب معتبر ذكر شده بود، آن را با جان و دل قبول مى كرديم، امّا وقتى هيچ اثرى از اين مطلب تا قرن چهاردهم نيست و علامه مجلسى آن را ذكر نمى كند، من هم در اين كتاب آن را ذكر نكردم و درباره آن سكوت كردم.
🌻🌻🌻🌻💖🌻🌻🌻🌻
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#تشنه_تر_از_دریا
#صفحه_شصت_چهارم
#قسمت_پایانی
* ضميمه نهم
گفته اند: "زُهيربن قَين يكى از ياران حسين(عليه السلام) بود، او در روز عاشورا نزد عبّاس آمد و به او گفت: اى عبّاس! وقتى پدرت مى خواست با اُمّ البَنين ازدواج كند به برادرش عقيل گفت: زنى شجاع از خاندانى شجاع برايم پيدا كن، زيرا مى خواهم فرزند شجاعى از او به دنيا بيايد، اى عبّاس! پدرت تو را براى چنين روزى خواسته است، مبادا امروز كوتاهى كنى. وقتى عبّاس اين سخن را شنيد، غيرت او به جوش آمد و به زهير گفت: آيا تو مى خواهى با اين سخن به من جرأت بدهى؟ به خدا قسم من هرگز در راه دفاع از برادرم كوتاهى نمى كنم. بعد از آن، عبّاس به سوى لشكر هجوم برد و صد نفر از آنان را كشت".
? نقد و بررسى
وقتى دقّت مى كنيم مى بينيم كه اين مطلب در منابع معتبر نيامده است، علامه مجلسى اصلاً آن را ذكر نكرده است.
چرا زهير بايد اين سخنان را به عبّاس بگويد؟ اگر عبّاس مى خواست در حمايت از حسين(عليه السلام) كوتاهى كند، عصر تاسوعا كه شمر او را صدا زد و براى او امان نامه آورد، اين كار را مى كرد.
شب عاشورا وقتى حسين(عليه السلام) همه يارانش را در خيمه جمع كرد و بيعت را از آنان برداشت، اوّلين كسى كه وفادارى خود را اعلام كرد، عبّاس بود. وقتى او رسماً وفادارى خود را اعلام كرده است، ديگر چه نيازى به اين سخنان زهير است؟
اگر اين مطلب در كتاب هاى معتبر ذكر شده بود، ما به آن اعتماد مى كرديم، امّا وقتى مى بينيم كه اين مطلب در قرن چهاردهم در كتاب ها ذكر مى شود و هيچ مستند تاريخى - حديثى ندارد، درباره آن سكوت مى كنيم.
🌹پایان........
#تشنه_تر_از_دریا
#قمر_منیر_بنی_هاشم
#کانال_کمال_بندگی
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
#هدیه_ای_به_شما
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef