#خداحافظ_سالار☘
#پارتپنجاه🌿
✨﷽✨
حسین و دوستانش قبل از هجوم سراسری عراق به مرز رفته بودند و تا وهب چهار ماهه شد حسین نیامد
حاج محمد سماوات میآمد و برای بچههای سپاه همدان که در قصرشیرین و سرپلذهاب بودند تدارکات میبرد و هر بار که میآمد سری به ما می زد و خبری از حسین میداد
میگفت
حسین آقا قبل از شروع جنگ در جلسهای به بنیصدر هشدار داده بود که نیروی زمینی عراق از سمت مرز قصرشیرین در تدارک حمله است
بنی صدر در حضور سران ارتش پرسیده بود
آقا بر چه اساسی شما این ادعا را می کنی؟
حسین آقا گفته بود
من امروز از آنجا اومدم خودم ۱۵۰ تانک عراقی را شمردم که مقابل پاسگاه تیله کوه آرایش گرفتند
رئیسجمهور خندیده بود و گفته بود
آقا اونا که شما دیدید تانک نیست ماکت تانکه
یادم آمد حسین یک بار هم زخم زبان رئیس جمهور را وقتی به سپاه همدان آمده بود چشیده بود
خودش برایم تعریف کرد که
وقتی بنیصدر آمد سپاه یه نامه بهش دادیم موضوع نامه درخواست واگذاری ساختمان ساواک به سپاه بود همونجا نامه رو خوند و جلوی ما پارش کرد و با عصبانیت گفت
شما میخواین مرکز قدرت بشین این مملکت باید از چند جا دستور بگیره؟
اواخر مهر بود که حسین آمد پیش عمه بودم و بی حوصله
حسین میخواست از جنگ بگوید و من از نحسی وهب
پیش عمه دهنم را بستم و چیزی نگفتم
حسین وهب را بغل کرد و گفت
پروانه نمیدونی چقدر مردم آواره دیدم که از قصرشیرین فرار میکردند و آواره کوه و بیابون بودند نه ماشین داشتند که باهاش مسیر ۳۵ کیلومتری قصرشیرین به سرپل ذهاب را بیان و نه فرصتی که اسباب و اثاثیهاشان را جمع کنند
بچهها از گرسنگی و تشنگی و سرمای شب توی بیابان ها میمردند و بعضی ها هم به اموال مردم تعدی کرده بودند و هم به ناموسشون
ما امکانات جنگیدن نداشتیم اونا با تانک می آمدند و ما با ژسه مقابلشان بودیم
تقریبا همه اعضای شورای فرماندهی سپاه همدان رو تو پاسگاه مرزی تیله کوه به اسارت درآوردن و من شاهد صحنه تلخ اسارتشان بودم
قصرشیرین که سقوط کرد برای دفاع از سرپل ذهاب با بیست سی نفر از بچههای سپاه همدان عقب آمدیم بعثیها پشت سر ما می آمدند و خیلی زود به ورودی شهر رسیدن
کنار پمپ بنزین با آنها درگیر شدیم اما زورمون نرسید وارد شهر شدند
اهالی سرپل ذهاب فرصت بیشتری از مردم قصرشیرین برای فرار داشتند اونا به شهرهای عقب تر مثل کرِند رفته بودند و شهر خالی از سکنه بود فقط ما بیست سی نفر بودیم و در مقابلمون دهها تانک که تا ساختمان سپاه سرپل ذهاب اومدن و آرم بزرگ سپاه رو که روی دیوار نقاشی شده بود با تیر مستقیم زدند
غیرتمون به جوش اومد تانکها را عقب زدیم و متجاوزین از شهر فرار کردن
روی ارتفاعات مشرف به شهر مستقر شدند روی دو ارتفاع بلند به نامهای قراویز و بازی دراز
بچههای سپاه تهران تو بازی دراز با اونا می جنگیدند و ما در قراویز
تعدادی شهید دادیم اما زمینگیرشون کردیم تا نیروهای کمکی رسیدند
وقتی به سرپل ذهاب برگشتیم درب همه خانه ها باز بود و سقف بسیاری از خانهها ویران
وسایل زندگی اونا از همه نوع دست نخورده باقی مانده بود
مردم سرپل جونشون را از معرکه به در برده بودند ولی اموالشان را نه
پس از چند روز جنگیدن غذایی برای خوردن نداشتیم توی پارکینگ یکی از خانه ها چند جعبه نوشابه بود مقداری نون خشک پیدا کردیم و با نوشابه خوردیم و یادداشت نوشتیم که این آدرس ماست که اگر صاحبش برگشت پولش رو بدیم
حسین آنچه را که دیده بود هنرمندانه شرح داد تا جایی که یادم رفت از مریضی وهب بگویم
با او هم داستان شدم
طفلی بچه های بی مادر
و حسین آه کشید
صحنههایی دیدم که نمیتونم بگم و آماده رفتن شد
پرسیدم
کجا با این عجله؟
جواب داد
به جبهه سرپل ذهاب که اسمش شده جبهه همدان و لبخند زنان گفت
محمد بروجردی فرمانده منطقه غرب یه اسم هم برا من گذاشته فکر میکنم از شاه کوهی بهتر باشه
با اشتیاق پرسیدم
چی؟
گفت
همدانی
زمستان سال ۵۹ حسین به سرپل ذهاب برگشت و ما در کنار مشکل آب و شیلنگ های یخ زده، قطعی برق هم داشتیم
اداره برق از روی تیری به ما برق داده بود که ظرفیت مناسبی نداشت دائم برق قطع و وصل می شد
وسیله برقی قابل استفاده نبود و خانه از سرما شده بود زمهریر
دیگر توش و توان نداشتم وهب را ببرم دکتر شبها چند پتو روی خودمان می کشیدیم اما حریف سرما نمیشدیم
رگ غیرت عمه از این وضعیت جنبید به اداره برق رفت و از آنها خواست که مشکل برق را حل کنند و خیلی زود کارگران اداره برق، تیربرق جداگانهای جلوی خانه نصب کردند و برق دیگر قطع نشد
هدیه به روح بلند شهدا صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸