﷽
#مسیحاےعشق
#پارت_دویستسیام
:+آره خانم... راستش بهم میگه بچه ها دیگه از آب و گل دراومدن...
لازم نیست زیاد کار کنیم..
اما وقتی شراره خانم زنگ زدن گفتن واسه آقامسیح و تازه عروسشون میخوان آشپزی کنم،به
شورم گفتم اینجا رو نمیشه نرم...آقامسیح خیلی گردن من و خونواده ام حق دارن...
میگویم
:_مگه شما،کمک حال زنعمو نبودین؟
:+نه خانم... شراره خانم خودشون آشپزی میکنن... فقط دوهفته یه بار یه خانمی هست که میره
واسه نظافت...
من فقط روزایی که مهمون دارن میرم که دست تنها نباشن...
چقدر زندگی های مامان و زنعمو شبیه است و چقدر رفتارهایشان متفاوت...
از وقتی به یاد دارم،منیر کارهای آشپزخانه مان را برعهده داشت.بین مامان و زنعمو،من ترجیح
میدهم شبیه زنعمو باشمـ.
میپرسم
:_چند تا بچه داری طلاخانم ؟
طلا به یاد بچه هایش که میافتد لبخند میزند
:+سه تا ...سه تا پسر...
الان دیگه هرکدوم واسه خودشون مردی شدن...
لبخند میزنم
:_خدا حفظشون کنه..ـ
:+ولی الان بهشون برمیخوره که من میام اینجا...
لب پایینش را میگزد.
انگار از حرفی که زده،پشیمان شده.
:+ببخشید خانم،اصلا قصد بدی نداشتم
:_حرف بدی نزدی طلاخانم....
:+خانم به آقامسیح نگید...ممکنه منو مرخص کنن...
دستم را به گرمی روی دستش میگذارم
:_نگران نباش طلاخانم...
لبخند تلخی میزند.
:+میدونین خانم؟ حتما آقامسیح بهتون گفتن...
من به عنوان دایه،این روزا بهش میگن پرستار،آقامسیح رفتم تو خونه ی آقای آریا...از بچگی
دیدمشون،یعنی از وقتی چند ماهشون بود...اگه بیشتر از پسرای خودم دوسشون نداشته باشم
کمتر هم ندارم...
باز انگار،حس میکند حرف ناشایستی زده.
خودش را جمع و جور میکند..
نمیخواهم از حضورم معذب شود.روزها در این خانه،به یک هم صحبت نیازمندم.
:_میفهمم چی میگی طلاخانم...
راستش خانم،الان دیگه به پول کار کردن من نیاز نداریم....
💙💙💙💙💙
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸