﷽
#مسیحاےعشق
#پارت_سیصدسیچهارم
خون درون رگهایم یخ زده.
قلبم مشت شده و مدام به سینه ام ضربه میزند.
آمد...روزی که از آن میترسیدم.
هوار شد...
همه ی آنچه ساخته بودم.
سه هفته است برای مقابله با این روز و ساعت خودم را آماده کرده ام.
اما حالا،این صورت آتشین،این دست مشت شده،این عرق روی پیشانی ام،این کوبش لعنتی
قلب،این صدای وحشیانه ی وجدان و این ضربان تندشده همه حکایت حال دختری نوزده ساله
است که مرد موردعلاقهاش،صریح و سلیس به او ابراز عالقه کرده.
نمیشود.
گاهی هرچقدر هم تلاش کنی،نمیشود عاقل باشی.
تقابل قلب و عقل،وحشیانه ترین کشتار تاریخ است.
قلبم،اسلحه اش ر ا روی شقیقه ی مغزم گذاشته و جلوی فکرکردن و منطقی سخن گفتن را گرفته.
:_مسیح... من...
سرم را کمی بلند میکنم.
مسیح سرش را پایین انداخته و نگاه از صورتم میدزدد.
قلبم در دریای سیاه چشمان سربه زیرش غرق میشود.
عقلم،در یک حرکت ناگهانی،از غفلت قلبم استفاده میکند و سلاح از دستش میقاپد.
چشمانم میسوزند.
رویایم،این نهال نوپای احساسات،برابر چشمان باغبانش،قلبم، میسوزد، آتش میگیرد،خاکستر
میشود...
عقل قدرت جسم و روحم را به دست گرفته.
صدایم از لابه لای مجاری تنفسی ام به زحمت خودش را بالا میکشد.
:_این قرار بینمون نبود!
با کدام توان این حرف را زدم؟
مگر من چقدر قدرت دارم؟
مسیح شگفتزده از پاسخم،سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند.
آب دهانم را قورت میدهم و اشکهایم را پس میزنم.
عقلم همچنان در میدان،یکه تازی میکند.
:_قرار نبود اینطوری بشه...
مسیح چشمهایش را محکم میبندد و باز میکند.
:+ لامصب از کجا میدونستم هفتهی اول به دوم نرسیده عاشقت میشم؟
دل آدم که قول و قرار نمی فهمه...من
از این همه اقرار پیدرپی خجالت میکشم.
از نگاه کردن به چشمهایی که مثل میخ داغ صورتم را آتش میزند،هراس دارم.
از برق چشمهایش میترسم.
عقلم ، امپراتوری میکند بر زبانم.
:_اصلا این امکانپذیر نیست...ازدواج که شوخی بردار نیست،هست؟شما میگی با عقاید من کنار میای...
نمیدانم مسیح از کی،برایم "شما"شد؟!
:_میگی این دو سه ماه همدیگه رو تحمل کردیم..ولی این اولشه..
همه چیز که به این راحتی نیست...اصلا اومدیم و پسفردا نفرسومی وارد زندگیمون شد
شرم میکنم از آوردن نام بچه...
:_تربیتش چی؟این همه اختلاف عقیدتی قابل جبران نیست..
با "عاشقتم" و "دوست دارم" و "من بمیرم" و "تو بمیری" که رفع و رجوع نمیشه.
بالاخره یه روزی،از یه جای زندگی میزنه بیرون...بعد کم کم مثل زلزله چنبره میزنه رو خوشبختی و آرامش خونه...گسل میشه،فاصله میاندازه بین قلبها...هرچقدر هم که رابطه عمیق باشه...
حتی باعث میشه عشق،دل آدمو بزنه...
عشقی که باید انگیزه بده،حالا قدرت رو از روح و احساس آدم میگیره.من خیلی به این موضوع فکر کردم...
نفس عمیقی میکشم.
🦋🌹🦋🌹🦋🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸