#مسیحاےعشق
#پارت_صدهشتادیکم
مسیح با ناراحتی،موبایل را روی تخت میاندازد.
خوب شد حواسش هست که موبایل من است،وگرنه حتما با این همه ناراحتی،آن را به دیوار
میکوبید!...
بلند میشوم و چند قدم در طول اتاق راه میروم،کاش حداقل زندان بزرگتر بود،یا حداقل هم
سلولی نداشتم!
نگاهم روی دیوار سمت چپ،قفل میشود..
کتابخانه ای بزرگ و پر از کتاب رو به رویم میبینم،چرا تا به حال متوجه این نشده بودم؟!
بلند میگوید:وای... اینجا... اینجا فوق العاده است...
مسیح سرش را بلند میکند،با تعجب نگاهم میکند:چی؟
به کتابخانه اشاره میکنم:کتاب های شماست؟؟
بلند میشود و کنارم میایستد:مگه تا حالا ندیده بودیش؟؟
سرم را به شدت تکان میدهم ولی لبخند بزرگم را به هیچ عنوان نمیتوانم کنترل کنم.
مسیح به صورتم زل زده.چشمانش می خندند.
با لبخند میگویم:دیوونه ام نه؟
*مسیح*
لبخندش،تمام غصه و ناراحتی و
ِ
جوابش را با لبخند میدهم،نمیدانم چرا ولی یک لحظه با دیدن
عصبانیتم،محو شد!
میگویم
:_نه.. چرا دیوونه؟؟
دوباره لبخندش بزرگ میشود،مثل دختربچه ای که هم زمان برایش چندین اسباب بازی خریده
ای.
:+آخه مثل بچه ها.. از دیدن کتاب،این همه ذوق کردم!!
:_پس اهل کتابی؟
:+آره خیلـــــی،تا دلتون بخواد...
من امروز قسم خوردم...باید مسیح سابق باشم
جلو میروم و یک قدمی کتابخانه میایستم
:_چی میخونی حالا؟ شعر،رمان،تاریخی،روانشناسی؟
جلو میآید و کنارم میایستد
:+هرچی.. زیاد اهل تاریخی و روانشناسی و اینا نیستم..کتابخانه تون خیلی بزرگه.. منم کتاب
زیاد داشتم ولی خیلی به این و اون قرض دادم و متأسفانه خیلیاش برنگشت...
💖💖💖💖💖💖
🌹به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#ماه_رمضان
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸