فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓میدونید چرا گاهی مواقع باتوسل به امامزمان (عج) حاجت روا نمیشویم؟
🎙 سخنران: استاد مسعود عالی
🌤أللَّھُمَ عجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_پنجاهیکم
دانیال صدایم میزند:نیکی...
توجه نمیکنم...به میز مامان و بابا میرسم. مامان و بابا و آقای رادان و شهره نشسته اند و
مشغول بگو و بخند....
:_مـــــامـــان...
متوجه حضورم نمیشوند،بلندتر،داد میزنم:مـــامــان
هرچهار نفر به طرف من برمیگردند
:_میخوام برم خونه...همین اآلن...
لبم را گاز میگیرم تا اشک هایم جاری نشود...
بابا متوجه حال بدم میشود:باشه بابا،بریم...
مامان میگوید:کجا بریم؟چی شده نیکی؟
صدایی از پشت سرم میآید:اگه اجازه بدین من میبرمش آقای نیایش...
برمیگردم،دانیال است... دستم را مشت میکنم،به سختی جلوی خودم را میگیرم تا عصبانیتم را
نثار صورتش نکنم...
آقای رادان میگوید:آره مسعود،بذار دانیال میبردش... البته نیکی جان،ما خوشحال میشدیم که
بیشتر میموندی....
بابا میگوید:نه،بهتره مام بریم...
و لبخندی به صورتم میپاشد،نگاه مهربانش آرامم میکند.
در تمام مسیر،مامان غر میزند که چرا زود آمدیم و مهمانی تمام نشده بود..
بابا هم،در کل مسیر،با مهربانی و حوصله،سعی دارد مامان را آرام کند..
من هم تمام طول مسیر،با وجود حس بد و ناراحتی هایم،با وجود تمام زخم هایی که به قلبم
خورده بود،حس خوبی داشتم... حس قشنگی که بابا،با حمایتش به من عیدی داد...
خدایا شکر
نفس عمیقی میکشم،دست هایم را تا بالای سرم میبرم و کش و قوس به بدنم میدهم.زیر
لب)بسم اللّه(میگویم و برگه ی پاسخنامه را تحویل مراقب میدهم. وسایلم را جمع میکنم. مقنعه
ام را مرتب میکنم و بلند میشوم. بچه ها،گروه گروه از کالسها بیرون میآیند. از جلسه ی کنکور
بیرون میزنم. آفتاب چشمم را میزند. نگاهی به دور و بر میاندازم. دخترها به طرف خانواده
هایشان میروند. یکی مادرش را بغل گرفته،یکی روی زمین نشسته و گریه میکند،یکی هم از ته
دل میخندد. با نگاه به دنبال مامان و بابا،میگردم. روی پنجه ی پا بلند میشوم و اطراف را میکاوم.
دستی روی شانه ام قرار میگیرد. برمیگردم،باباست. مهربان نگاهم میکند:چطور بود بابا؟
و دست هایش را باز میکند،نمیتوانم خودم را نگه دارم. به آغوش پدرانه اش احتیاج دارم،بغلش
میکنم و بابا،دست هایش را دورم حلقه میکند. ناخودآگاه گریه میکنم. بابا میگوید:چرا گریه
میکنی نیکی؟فدای سرت..هرچی بشه فدای سرت.. امسال نشد،سال دیگه،دانشگاه
آزاد...هرچی.. غصه خوردن نداره که.
خودم را از او جدا میکنم:خوب بود بابا،خیلی خوب
:_راست میگی؟
با کناره ی انگشت،اشک هایم را میگیرم و سرم را تکان میدهم.
بابا به پهنای صورت میخندد.
بیا بریم،تعریف کن ببینم گُ :_ ل کاشتی یا نه؟
پس حدسم درست بود،او نیامده...مامان،حتی اینجا هم نیامده..
بعد از مهمانی سال تحویل،من خودم را درگیر درس کردم و حتی از خیر امامزاده رفتن گذشتم،تا
مجبور نشوم به باج دادن. مامان هم از همان روز،قهر کرد. رابطه ی بینمان،سرد بود؛سردتر شد...
بغضم را قورت میدهم و به بابا لبخند میزنم. مامان نیست،وگرنه بابا،اینقدر بی واهمه مهربان
نمیشد.
با هم به طرف ماشین میرویم،حس سبکی دارم،حس رهایی،حس آزاد شدن از بندی به نام
کنکور...
بابا با خنده میگوید: خب بالاخره به مردم بگیم دخترمون چی کاره میخواد بشه..
لبخند به لبم میدود،تصمیمم را سرجلسه گرفتم.
:_وکیل،خانم وکیل..
☘
🌹☘
🌹🌹☘
🌹🌹🌹☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نور به قبرت بباره که این روز ها را می دیدی....
🇮🇷 #اتحادیه_عماریون
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهشصتنهم
هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود. شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند.
اما حضرت على(ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند. آنها هرطور بود آب را به خانه عثمان رساندند.
امام حسن(ع) و قنبر هنوز بر درِ خانه عثمان ايستاده بودند كه تيراندازى شروع شد. در اين گيرودار امام حسن(ع) نيز مجروح شد، امّا سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند.
پس از مدّتى بنى اُميّه با بهانه كردن پيراهن خون آلود عثمان، حضرت على(ع) را به عنوان قاتل او معرّفى كردند. دستگاه تبليغاتى بنى اُميّه تلاش مى كردند تا مردم باور كنند كه حضرت على(ع) براى رسيدن به حكومت و خلافت در قتل عثمان دخالت داشته است.
امروز، روز هفتم محرّم است. ابن زياد نيز، تشنگى عثمان را بهانه كرده تا آب را بر امام حسين(ع) ببندد.
عجب! تنها كسى كه به فكر تشنگى عثمان بود و براى او آب فرستاد حضرت على()بود. امام حسين(ع) و امام حسن(ع) براى بردن آب به خانه عثمان تلاش مى كردند، امّا امروز و بعد از گذشت بيست و شش سال اعتقاد مردم بر اين است كه اين بنى هاشم و امام حسين(ع) بودند كه آب را بر عثمان بستند؟! به راستى كه تاريخ را چقدر هدفمند تحريف مى كنند!
همسفرم! آيا تو هم با من موافقى كه اين تحريف تاريخ بيشتر از تشنگى، دل امام حسين(ع) را به درد آورده است.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 اخلاق حضرت زهرا(س) در منزل امیرالمومنین(ع)
🎬 آیت الله انصاریان
✨بانوی بهشتی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
امام باقر عليه السلام:
اِتَّبِعْ مَن يُبكيكَ و هُو لكَ ناصِحٌ، و لا تَتَّبِعْ مَن يُضحِكُكُ و هُو لكَ غاشٌّ
از كسى كه تو را مى گرياند اما خيرخواه توست پيروى كن و از كسى كه تو را مى خنداند اما با تو رو راست نيست پيروى مكن
المحاسن جلد2 صفحه440
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💠داستان "نفرین"
🌸✨آقا امیرالمومنین (علیه السلام):
✍🏻روزی رسول خدا سراغ مردی از اصحاب را گرفت و پرسید: فلانی در چه حال است؟
✍🏻گفتند: مدتی است رنجور و بیچاره شده، و چونان مرغ بال و پر شکسته زار و پریش گشته (و زندگانی به سختی میگذراند).
✍🏻حضرت (به حال او ترحم کرد و) برخاست و به قصد عیادت او روانه منزل وی شد.
✍🏻مرد بیمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پیامبر خدا به فراست دریافت که بیماری و ابتلای او مستند به یک امر عادی نیست این بود که از وی پرسید:آیا در حق خود نفرین کرده ای؟
✍🏻بیمار فکری کرد و گفت: بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم:پروردگارا اگر بناست، در جهان آخرت، مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهی،از تو میخواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی و آن را در همین جهان قرار دهی....
✍🏻رسول خدا فرمود: ای مرد! چرا در حق خود چنین دعایی کردی؟!
مگر چه میشد،از پروردگار هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختی سرای دیگر را خواستار میشدی و در نیایش خود این آیه را میخواندی:
✨ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
✨پروردگارا! ما را از نعمتهای دنیا و آخرت، بهره مند گردان و از شکنجه دوزخ نگاهدار. (سوره بقره 201:2)
✍🏻مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت و با سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خارج شد.
📚احتجاج، ص 223؛ بحار، ج 17، ص 293
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
4_5772518874268303982.mp3
7.81M
شبا که گریه میکنی
حاج محمودکریمی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🏴شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
🏴سبک زمینه :شبا که گریه میکنی گریم میگیره
🎤مداح :حاج محمود کریمی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شبا که گریه میکنی گریم میگیره
نماز شب که می خونی گریم میگیره
وقتی به فکر رفتنی گریم میگیره
با هیشکی حرف نمی زنی گریم میگیره
تا گرم روضه خوندنی گریم میگیره
وقتی به فکر رفتی گریم میگیره
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
چشام میفته تو چشات گریم میگیره
وقتی میلرزه دست و پات گریم میگیره
از بغض مونده تو صدات گریم میگیره
بعد تموم سرفه هات گریم میگیره
از خون گوشه ی لبات گریم میگیره
با روضه ی کرب و بلات گریم میگیره
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
وقتی میگی از کربلا گریم میگیره
وقتی میگی از خیمه ها گریم میگیره
وقتی میگی از قتلگاه گریم میگیره
سر حسین به نیزه ها گریم میگیره
آتیش زدن به خیمه ها گریم میگیره
از حرم تا قتلگاه گریم میگیره
زینب صدا میزد حسین گریم میگیره
دست و پا میزد حسین گریم میگیره
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
#روشنىمهتاب
#برگهشتم
من با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى روم. چگونه مى شود كه خشم عُمَر مايه عزّت اسلام باشد؟ عُمَر كسى است كه با خشم، درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد، آيا خشم او، عزّت اسلام بود؟ آخر اين چه حرفى است كه او مى زند؟
مى خواهم بلند شوم و به استاد بگويم عُمَر در حقّ فاطمه(س)ظلم نمود، آن وقت شما او را اين گونه معرّفى مى كنى؟ چرا هر حديث دروغى را نقل مى كنيد؟ امّا تو دست مرا مى گيرى و مى گويى: آقاى نويسنده! حواست كجاست؟ گويا فراموش كرده اى كه استاد طبرى، از اهل سنّت است، او اعتقادات خاص خودش را دارد، آيا كسى كه خشم عُمَر را مايه عزّت اسلام مى داند، شيعه است؟
با سخن تو به خود مى آيم. حق با توست. من بايد سكوت كنم و چيزى نگويم، امّا من بايد حرف خودم را بزنم، من كه غير از تو كسى ندارم، به تو مى گويم، تو سرمايه زندگى من هستى، استاد طَبرى اين حديث را از آقاى سعيدبن جُبير نقل مى كند، من مى دانم كه سعيدبن جبُير در سال 46 هجرى به دنيا آمده است، يعنى او 35 سال بعد از وفات پيامبر، متولّد شده است، حال چگونه مى شود كه او اين سخن را از پيامبر شنيده باشد؟ معلوم است كه "سعيدبن جُبير" اين حديث را خودش ساخته است يا اين كه شخص ديگرى اين حديث را ساخته است و به "سعيدبن جُبير" نسبت داده است.
لحظاتى مى گذرد، فرصت را مناسب مى بينم تا سؤال خود را از استاد طَبرى بپرسم، جلو مى روم، سلام مى كنم و مى گويم:
ــ جناب استاد! من هموطن شما هستم، نزد شما آمده ام تا سؤالى از شما بپرسم.
ــ خوش آمديد! شما مى توانيد سؤال خود را بپرسيد.
ــ نظر شما درباره حوادث بعد از وفات پيامبر چيست؟ آيا درست است كه عُمَر مى خواست خانه فاطمه(س) را آتش بزند؟
ــ من پاسخ شما را در كتاب خودم نوشته ام، شما با مطالعه آن به جواب خواهيد رسيد.
●●●☆☆☆☆☆●●●
#روشنىمهتاب
#مظلومیتفاطمهسلامالله
#نشرحداکثری
#صلواتیادتنره
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🦋❤️🦋