eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
پنجشنبه ها چه خوشحال میشوند عزیزانی که دستشان از دنیا کوتاه است و منتظر قلب پرمهرتان هستند چیز زیادے نمیخواهند جز یک فاتحه 💖🦋🌹
✅هفت قانون منطقی: ۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند. ۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد. ۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید. ۴. کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید. ۵. زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است. ۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم. ۷. لبخند بزنید؛ شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺از پیرمرد حکیمی پرسیدند : از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟ پاسخ داد : 🦋یاد گرفتم که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم. 🦋یاد گرفتم که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت 🦋یاد گرفتم که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت و آرامش بهره مند باشد . 🦋یاد گرفتم که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت و درون آنان است. 🦋یاد گرفتم کسی که مرتب میگوید: من این میکنم و آن میکنم تو خالی است و نمیتواند کاری انجام دهد.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت: چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم. چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت: ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم. بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم. طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت: مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
در این شب بهاری🌸 براتون آرزو می کنم آسایش روح آرامش دل تقدیر بلند و هرآنچه لطف خداست❤️ شب بخیر همراهان همیشگی ✨🌹 💖🌹🦋🌟✨🌙 @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄ اول کار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ باب اسرار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ نغمه جان است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم 🌹🦋🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
✋🏻💚 ✨یادت نرود همیشه فردایی هست... در قلب کویر آب گوارایی هست... ✨گر موج زند جهان ز نامردی‌ها... نومید نباش، عزیززهرایی هست... 🌸به نیت تعجیل در فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
درب آسانسور باز میشود،وارد میشوم و منتظر میایستمـ. به طرف آینه برمیگردمـ. زیر چشمهایم گود افتادهـ. هرچقدر خواستم مقاوم باشم و حداقل جلوی حنانه گریه نکنم،نشد... وقتی از اولین باری که صدای قلب دخترشان را،تنها شنیده بود،وقتی از طعنه ها و کنایه های دوست و فامیل میگفت،وقتی از مجروحیت سید جواد حرف میزد.... نتوانستم خودم را کنترل کنمـ. دست در گردنش انداختم و بلند بلند گریه کردمـ. طوری که خانمهایی که برای مجلس تفسیر قرآن جمع بودند،برگشتند و نگاهم کردند. آهی از ته دل میکشمـ. آسانسور میایستد. به آرامی پا در راهرو میگذارم و به طرف خانه قدم برمیدارم. نرسیده به در،دست در کیفم میکنم و به دنبال کلید خانه میگردم. قبل از اینکه کلید را درون قفل بیندازم،در واحد باز میشود. مسیح،با چهره ای عبوس پشت در ایستاده. آرام،سلام میدهم و وارد خانه میشوم. کاش میشد به این پسربچه ی تخس و پر سر و صدا یاد بدهم،جواب سلام واجب است. میخواهم به طرف اتاقم بروم که میگوید : کجا بودی؟ به طرفش برمیگردمـ. میخواهم باز هم،نیکی چند سال پیش را نشانش دهم و مثل خودش، لجبازی کنم. اما یاد حرفهای حنانه،یاد قراری که با خدا بستم... من نمیتوانم مغرور باشم. همین نیکی ساده و آرام را ترجیح میدهمـ. حس میکنم این نیکی،به خدا نزدیکتر است. سرمـ را پایین میاندازم :+رفته بودم مسجد.... مسیح سعی میکند صدایش بالا نرود. :_نیکی یه نگاه به ساعتت بنداز،ساعت هشت شبه.... با گوشه ی روسری ام بازی میکنم. :+ببخشید.... :_میشه لطفا بگی اون گوشی واسه چی همراهته؟؟ واسه اینکه اگه یه بدبختی اینور خط،از ساعت چهار بعد از ظهر،تا هشت شب، بال بال زد تا صداتو بشنوه،تو جواب بدی... میدونی تا بیای مُردم از نگرانی؟ سرم را بلند میکنم. چشمهایش به خون نشسته اند اما صداقت میان برق چشمانش پرواز میکند. نگران من شده... برای بار دوم.. چقدر مسئولیتپذیر! :+ببخشید پسرعمو... اصلا حواسم به ساعت نبود... اگه میدیدم زنگ زدین حتما حواب میدادمـ.. ببخشید... میخواهم قصد اتاق کنم که میگوید:میشه بعد از این هرجا که میری به من یا طلا بگی؟ حتی اگه یه یادداشت کوچولو برام بذاری... سر تکان میدهم :+حتما...و سعی میکنم هیچوقت دیر نیام لبخند میزند. لبخند واقعی... از آن خنده ها که او را شبیه پسربچه ها میکند. مثل برقگرفته ها از جا میپرم. دوست ندارم اینطور بی‌مهابا به او زل بزنمـ. به طرف اتاقم میروم. در را که میبندم،موبایل را از کیفم در میآورمـ. راست میگوید،هفتاد و یک تماس بیپاسخ... 💘💘💘💘💘💘 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
انسان شناسی ۷٠.mp3
11.78M
💫 أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ ابراهیم / ۱۰ آيا در خدايى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده، شكّ و ترديدى است؟ ↑این آیه، بااقتدار اعلام می‌کند که؛ نمی‌توان در خدا شک کرد! ← پس اینهمه تردید و شک و شبهه، در وجود خدا، از کجا منشاء می‌گیرد؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
انسان شناسی ۶۹.mp3
11.66M
➖ چگونه ثابت می‌کنید خداوند بی‌نیاز است؟ ➖ آیا انسان نیز می‌تواند به مرحله‌ی بی‌نیازی برسد؟             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
4_6048389468413495258.mp3
1.88M
🌸 (ع) ♨️بزرگواری امام رضا(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
•|ایرٰان که بِهِشت دَر دِلِ قم دٰارد دَر مَشهَدِ خود اِمٰام هَشتُم دٰارد دَر این دَهۀِ کِرٰامَت و رَحمَت و نُور خورشید به خورشید تَبَسُّم دٰارد|•             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
و چنین فرمود مهربان پروردگار من به تو نیازمند نیستم اگر همه مخلوقات من جمع شوند و صف در صف به طاعت من بایستند و سر به آستان من بسایند به اندازه سر سوزنی در ملک و اقتدار من نخواهند افزود این تو هستی که به من نیاز داری و این دل توست که تنها با من خو می گیرد و آرام می یابد ۰             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
نور گنبد طلات..._۲۰۲۲_۰۶_۱۰_۱۵_۰۷_۳۷_۹۸۹.mp3
12.64M
•°🌸نور گنبد طلات نورالله ظلمات حاج مهدی رسولی میمیرم برات✨🌱             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💐🌻☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
✋🏻💚 🌸الا اے آخرین آواےښڔمد کُجایےمَہدے آݪ مُحمّد 🌼بیا آقا هَمه چشم انتظارَند گُل زهرا دِگر طاقَت ندارند 🌤️خدایا با ظہور آیہ ے نور بده شادے به دلہاے پُر از شور 🍁دلَم مے میرَد با داغِ جدایے بیایابن الحَسن آقا کُجایے 🌹به نیت ظهور قائم آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
﷽ گوشی را روی تخت میاندازم و در کمد را باز میکنمـ. میخواهم مانتویم را از تن بکنم، که حس میکنم صفحه ی گوشی روشن میشود. به طرفش میروم. تماسِ طرف "زنعمو" دریافتی از جواب میدهم و موبایل را روی گوشم میگذارم. :_جانم زنعمو؟ :+سلام نیکیجان،خوبی؟ :_سلام،ممنون شما خوبین؟ :+بدموقع که مزاحم نشدم؟ :_نه اختیار دارین... :+خب من سریع حرفمو میزنم،که بیشتر از این وقتتو نگیرم.. دخترم باید ببینمت... باید باهم صحبت کنیم،فقط لطفا مسیح از این قضیه بو نبره؟ باشه؟ تأکید میکنم،مسیح نباید چیزی بفهمه... چند تقه به در اتاقم میخورد. با شتاب برمیگردم صدای مسیح را از پشت در میشنوم:نیکی... بلند میگویم:بله؟ :_شام حاضره... :+اومدم اومدم موهایم را کنار میزنم و گوشی را با دو دستم میگیرمـ. کنجکاوی امانم را بریده. زنعمو که متوجه اوضاع شده میگوید:برو دخترم... شتابزده میگویم:چشم،سلام برسونین،خداحافظ موبایل را روی تخت میاندازم و سریع لباسهایم را عوض میکنم. میخواهم از اتاق بیرون بروم که یک لحظه چیزی شبیه برق از تنم میگذرد. صدای مسیح،در سرم میپیچد،بزرگ میشود و همه جا را میگیرد "یکی اینور خط از چهار بعدازظهر ، تا هشت شب،بالبال زده تا صداتو بشنوه"... آرام،ناخودآگاه،دستم را از روی دستگیره برمیدارم. تمام وجودم گُر میگیرد برای اولین بار در عمرم،احساسی خالص و ناب،در رگهایم جریان مییابد. دوباره،صدای مردانه و محکم مسیح، زمزمه وار، گوشهایم را نوازش میدهد. "میدونی تا تو بیای،من مُردم از نگرانی" دستم از من فرمان نمیبرد. ناخودآگاه،سمت چپ قفسهی سینه ام مینشیند. قلبم،آنقدر بلند و محکم میکوبد که میترسم مسیح صدایش را بشنود. برمیگردم. رو به آینه ی قدی ام میایستم. ِ پیراهن سرخابی، گشاد است و قدش تا وسطِ ساق که از کمر به پایین پایم میرسد جوراب شلواری ضخیم مشکی و شال بهی.... چشمهای درشت قهوه ای روشن... پوستِ روشن و مهتابی... شالم را روی سرم مرتب میکنم. باز نگاهم به برق چشمانم میافتد.... صدای مسیح در سر م میپیچد "تا بیای،مُردم از نگرانی".... حس میکنم این نفس نفس زدن های بی امان،کوبشهای محکم و... صدای مسیح میآید،دور است.. انگار از آنسوی خانه صدایم میزند :_نیکی....شام،یخ کرد .... حس میکنم دستپاچه شده ام. انگار اولین بار است که ميبینمش. 💑💑💑💑 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
❤️ زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! 😍             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸