eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💕💞💕💞 @hedye110 تو هستی در میان مردم کوچه و بازار قدم می زنی ، همه را می بینی شاید هم گاهی گوشه ای ، برای چندلحظه هم نگاه می شویم ولی درک حضورت برای ما هنوز دشوار است تو بگو ای ماه دوازده آسمان امامت ما کجای کارمان گیر دارد که چشم هایمان خورشید را نمی بیند؟ تو بگو ای خورشید گرما بخش تشیع تو غیبت کرده ای یا ما خیلی وقت است از محضر کلاس درست غیبت خورده ایم ؟ تو منتظری یا ما ؟ اللهم عجّل لولیک الفرج به امید ظهور 💞💕💞💕💞💕💞💕 @hedye110
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 @hedye110 ....... ...... همسفرم! آيا موافقى با هم اندكى تاريخ را مرور كنيم. بايد به بيست و شش سال قبل برگرديم تا حوادث سال سى و پنج هجرى قمرى را بررسى كنيم. عثمان به عنوان خليفه سوم در مدينه حكومت مى كرد. او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم از اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند، از عثمان ناراضى بودند. به مردم مصر بيش از همه ظلم و ستم مى شد، امّا سرانجام صبر آنها لبريز شد و در ماه شَوّال سال سى و پنج هجرى به سوى مدينه آمدند. آنها خانه عثمان را محاصره كردند و اجازه ندادند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد. حضرت على(ع) براى دفاع از عثمان، امام حسن و امام حسين(ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد. محاصره بيش از دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت، امام حسن و امام حسين(ع) و گروه ديگرى از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند. جالب اين است كه خود بنى اُميّه كه طراح اصلى اين ماجرا بودند، مى خواستند كه با از ميان برداشتن عثمان به اهداف جديد خود برسند. روز هجدهم ذى الحجّه مروان منشى و مشاور عثمان، به او گفت از كسانى كه براى دفاع او آمده اند بخواهد تا خانه او را ترك كنند. عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است، از همه آنهايى كه براى دفاع از آنها آمده بودند خواست تا به خانه هاى خود بروند. او به همه رو كرد و چنين گفت: "من همه شما را سوگند مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد". امام حسن(ع)فرمود: "چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى؟" عثمان در جواب ايشان گفت: "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى. من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود". آخرين افرادى كه خانه عثمان را ترك كردند امام حسن و امام حسين(ع) بودند. حضرت على(ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن(ع) شد، به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد. امام حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت، امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند. شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند. محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد. عثمان و خانواده او به شدت تشنه بودند، امّا شورشيان، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد. آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند. هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود. شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند. اما حضرت على(ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند. آنها هرطور بود آب را به خانه عثمان رساندند. امام حسن(ع) و قنبر هنوز بر درِ خانه عثمان ايستاده بودند كه تيراندازى شروع شد. در اين گيرودار امام حسن(ع) نيز مجروح شد، امّا سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند. پس از مدّتى بنى اُميّه با بهانه كردن پيراهن خون آلود عثمان، حضرت على(ع) را به عنوان قاتل او معرّفى كردند. دستگاه تبليغاتى بنى اُميّه تلاش مى كردند تا مردم باور كنند كه حضرت على(ع) براى رسيدن به حكومت و خلافت در قتل عثمان دخالت داشته است. امروز، روز هفتم محرّم است. ابن زياد نيز، تشنگى عثمان را بهانه كرده تا آب را بر امام حسين(ع) ببندد. عجب! تنها كسى كه به فكر تشنگى عثمان بود و براى او آب فرستاد حضرت على()بود. امام حسين(ع) و امام حسن(ع) براى بردن آب به خانه عثمان تلاش مى كردند، امّا امروز و بعد از گذشت بيست و شش سال اعتقاد مردم بر اين است كه اين بنى هاشم و امام حسين(ع) بودند كه آب را بر عثمان بستند؟! به راستى كه تاريخ را چقدر هدفمند تحريف مى كنند! همسفرم! آيا تو هم با من موافقى كه اين تحريف تاريخ بيشتر از تشنگى، دل امام حسين(ع) را به درد آورده است. 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 https://eitaa.com/hedye110
🍀🌹🍀🌹🍀🌹 @hedye110 ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ .. ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﯿﻢ ، ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ، ﺍﺯ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﮐﻼﻓﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ، ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ .. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ .. ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ..... 🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 https://eitaa.com/hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرصبح خدا،یک غزل ازدفتر عشق است سر سبز ترین مثنوی از منظر عشق است هر صبح سلامی به گل روی تو زیبا چون یاد گل روی تو، یادآور عشق است 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @hedye110
بعضی وقتها آنقدر دلم میگیرد که ره به هیچ کجا ندارم. و دل زده از دنیایی که پر از متعلقات زودگذر و فناشدنیست... از کجا بگویم،برای که،از چه سویی دلگرفته،راهی بنبست و ناگذیر به صبر همیشگی... 🌺💕🌺💕🌺💕🌺💕 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
شخصی خدمت آیت الله العظمی اراکی آمد و گفت : آقا مرا یک نصیحتی بفرمایید. آقا فرمودند : شغلت چیست؟ گفت : نجار هستم. آقا فرمودند : یک در بساز بگذار جلوی قلبت و هیچ کس را جز خدا راه نده 💞🌿💞🌿💞🌿💞🌿 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110 💕بیماری های لاعلاج و سخت........ این دعای بسیار ارزشمند برای رفع گرفتاری و درمان بیماری های لاعلاج مفید فایده است . برای خلاصی از یک گرفتاری که راهی برای آن پیدا نمیشود و یا درمان یک بیماری سخت و لاعلاج دعای زیر را که معروف به دعای ثم انزلنا است را به روش زیر بخوانید انشالله که به اجابت نزدیک است :روز یکشنبه یا شب چهار شنبه و یا بعد از هر نماز صبح چهارزانو نشسته و دعای زیر را ۲۹ مرتبه بخوانید 💞ثمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعَاسًا یَغْشَىٰ طَائِفَهً مِنْکُمْ ۖ وَطَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ ۖ یَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ ۗ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ ۗ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مَا لَا یُبْدُونَ لَکَ ۖ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا ۗ قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 💕پس از اتمام ۲۹ مرتبه آیه فوق ۷۰ مرتبه استغفرالله ۷۰ مرتبه صلوات ۳۰ مرتبه سوره شریف اخلاص یک مرتبه آیه الکرسی ۲۰۰ مرتبه اسم شریف ( یا ودود ) ۱۰۰ مرتبه اسم شریف ( یا عظیم ) ۲۰۰ مرتبه اسم شریف ( یا وهاب ) ۲۰۰ مرتبه اسم شریف ( یا رحیم ) ۱۰۰ مرتبه اسم شریف ( یا رحمن ) را بگوئید و سپس ذکر حاجت نمائید به برکت این آیه شریف و اسامی پروردگارکریم گشایش در کار و عافیت در مریضی حاصل میشود انشالله 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
💕💕🌸🌸🍃🍃 @hedye110 💐وقتم نداری بازم سعی کن تا اخرش بخونی👇👇 🌹ماجراي سفر من و خدا با دوچرخه! زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد. اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك آنها را به‌رخم بكشد. به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یك خدا كه مثل مأموران دولتى. ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار! اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد. آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او كمكم مى‌كرد، تقریباً راه را مى‌دانستم، اما ركاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى كسلم مى‌كرد، چون همیشه كوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌كردم. یادم نمى‌آید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مى‌زدم. حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت. او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته می‌توانست با حداكثر سرعت براند، او مرا در جاده‌هاى خطرناك و صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به پیش مى‌برد، و من غرق سعادت مى‌شدم. گاهى نگران مى‌شدم و مى‌پرسیدم، «دارى منو كجا مى‌برى» او مى‌خندید و جوابم را نمى‌داد و من حس مى‌كردم دارم كم كم به او اعتماد مى‌كنم. بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش كردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى رنگارنگ شدم. هنگامى كه مى‌‌گفتم، «دارم مى‌ترسم» بر مى‌گشت و دستم را مى‌گرفت. او مرا به آدم‌هایى معرفى كرد كه هدایایى را به من مى‌دادند كه به آنها نیاز داشتم. هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا. و ما باز رفتیم و رفتیم.. حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگین‌اند!» و من همین كار را كردم و همه هدایا را به مردمى كه سر راهمان قرار مى‌گرفتند، دادم و متوجه شدم كه در بخشیدن است كه دریافت مى‌كنم. حالا دیگر بارمان سبك شده بود. او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود. او مى‌دانست چطور از پیچ‌هاى خطرناك بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز كند.. من یاد گرفتم چشم‌هایم را ببندم و در عجیب‌ترین جاها، فقط شبیه به او ركاب بزنم. این طورى وقتى چشم‌هایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مى‌بردم و وقتى چشم‌هایم را مى‌بستم، نسیم خنكى صورتم را نوازش مى‌داد. هر وقت در زندگى احساس مى‌كنم كه دیگر نمى‌توانم ادامه بدهم، او لبخند مى‌زند و فقط مى‌گوید، «ركاب بزن....» 💕💕🌸🌸💕💕🌸🌸 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسایه دیوار به دیوارمون ۲ شب اومده زنگمونو زده میگه : احیانا این سوناتا مال شما نیست دمه در ما گذاشته !؟ میگم : نه مال ما نیست ! میگه : آررررره حدس می زدم شما از این فک و فامیلا ندارین !😂😂😂😂😂 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====
❣کمال بندگی❣
🌹🌹❤️❤️🍃🍃 #داستان_هاروت_وماروت...... #تاریخ_انبیاء_ #درقران...... در روزگاران پيش، پس از عصر ح
🌺🌸🌺🌸🌺🌸 @hedye110 ...... ........ ....... ولي پس از وفات سليمان - عليه السلام -، گروهي آن اوراق را بيرون آورده و به اشاعه و تعليم سحر پرداختند، و بار ديگر بازار سحر و جادو رونق گرفت. براي جلوگيري از سحر و جادو، و زيانهاي آن لازم بود اقدامي جدي صورت بگيرد و براي جلوگيري از آن چاره‌اي جز اين نبود كه مردم راه باطل كردن سحر را ياد بگيرند، و چنين كاري مستلزم آن است كه خود سحر را نيز ياد بگيرند، تا بتوانند با فوت و فن دقيق، آن سحرها را باطل نمايند. خداوند دو فرشته «هاروت و ماروت» را به صورت انسان به ميان مردم بابل فرستاد، تا به آنها سحر و جادو ياد بدهند، تا بتوانند از سحر ساحران جلوگيري نمايند. آمدن هاروت و ماروت در ميان مردم بابل فقط به خاطر تعليم سحر براي خنثي سازي سحر بود، از اين رو آنها به خصوص به هر كس كه سحر مي‌آموختند به او اعلام مي‌كردند كه: «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَة فَلا تَكْفُرْ؛ ما وسيله آزمايش تو هستيم كافر نشو.» (و از اين تعليمات سوء استفاده نكن). اما آنها از تعليمات هاروت و ماروت، سوء استفاده كردند، تا آن جا كه با سحر و جادوي خود به مردم آسيب مي‌رساندند، و بين مرد و همسرش جدايي مي‌افكندند و مشمول سرزنش شديد الهي شدند. بنابراين فلسفه وجودي هاروت و ماروت همين بود كه به مردم راه‌هاي سحر را براي خنثي سازي سحر بياموزند، و در اين كار توفيقاتي نيز نصيبشان شد گر چه در كنار اين عمل سازنده و مثبت، عده‌اي سوء استفاده نيز نمودند. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 ====👇==== https://eitaa.com/hedye110 @hedye110 ====🌷====