eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🪴 🌿﷽🌿 حسین به طرف به راه رو دوید و صدا کرد: برادر، حاجی، آقا مرد که فقط دور سرش مو داشت به عقب برگشت. حسین گفت: ما اومدیم شهدایی رو که تو سردخونه موندنه بیریم. مرد عینک ته استکانی اش را بالاتر گذاشت و با لهجه بندر عباسی پرسید: وسیله دارید؟ حسین گفت: آره. با وانت اومدیم مرد گفت: خب برید دور بزنید از در پشتی سردخونه بیایید. می دانستم کجا را می گوید. آن در را قبلا دیده بودم. از راه رو بیرون آمدیم و به طرف پشت ساختمان راه افتادیم. حسین به راننده اشاره کرده دنبال ما بیاید، پشت ساختمان مسئول سردخانه دو لنگه در چوبی را باز کرده بود ما را که دید، گفت: باید تو. راننده با راهنمایی جوان هایی که همراهمان بودند، عقب عقب آمد و ماشین را توی شیبه سیمانی مشرف به در سردخانه نگه داشت از در کوتاه و پهن سردخانه وارد شدم اتاقی بود حدود پانزده متر با کف و دیوارهای سنگی، لامپ نداشت با روشنایی که از بیرون می آمد سعی کردم آنجا را ببینم و جلوتر بروم. هرچند عادت کرده بودم ولی بوی تند خون به دماغم می خورد و ناراحتم می کرد شهدا را نامنظم به چپ و راست خوابانده بودند. سمت چپ دیوار یخچال سه تکه ای قرار داشت که در هر تنگه سه تا کشو تعبیه شده بود. غیر از نه جنازه داخل کشوها بقیه روی زمین بودند. بین شهدای کف اتاق رخ خوردم و نگاهشان کردم. فقط سه تا زن بین شان بود. یکی، دو تا بچه و بقیه مردهای جوانی بودند که به آتش صدام سوخته بودند : با اینکه بیمارستان از برق اضطراری استفاده می کرد ولی به خاطر باز اتاق های عمل برق، موتور سردخانه را خاموش کرده بودند. حالا هم برای اینکه شهدا توی آن فضای بسته بو نگیرند و متلاشی نشوند، تصمیم گرفته بودند دفن شان کنند. این شهدا را از سطح خرمشهر یا جاده ها جمع کرده بودند. مسئول سردخانه گفت: اگر اینها عرب نشین های محله کوت شیخ و محرزی هستند گفتم: مگه قرار نبود دیگه تو جنت آباد شهیدی دفن شه؟ گفت: بله ولی بهتره تو شهر خودشون دفن بشن خودم هم فکر کردم دفعه قبل با هماهنگی شهدا را به آبادان و ماهشهر بردیم ولی الان این شهدا را اگر به خاکتون آبادان ببریم به چه کسی تحویل بدهیم. چطور خودمان دفن شان کنیم. چون وانت برای بردن همه اجساد جا نداشت، گفتیم همین هایی رو که روی زمین قتل مین مریم مسئول سردخانه گفت: هوا گرمه. نباید چیزی بمونه. شهدای تو کشوها رو هم ببرید. گفتم آخه بریم اونجا روی زمین میمونن. اصلا قرار نبوده جنازه ایی توی جنت آباد دفن بشه. چون نه آبی برای غسل دادن هست نه کفن، تازه اون قدر هم نیرو نداریم که قبربکنیم و شهدا رو دفن کنیم eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
🪴 🪴 🌿﷽🌿 جوان ها برانکارد آوردند. گفتم: بهتره اول خانم ها را ببریم، گوشه وانت بذاریم. یکی از زنها که حدود پنجاه سالی داشت، خیلی هیکلی و سنگین بود. با اینکه دلم نمی خواست پسرها در جابه جا کردن اجساد زنها دخالتي داشته باشند ولی وقتی دیدم به تنهایی قادر نیستم او را روی برانکارد بگذارم از آنها کمک خواستم. پسرها خودشان هم معذب بودند. گفتند: خواهر نمی شه فقط مردها رو ببریم گفتم: نه خدا رو خوش نمی یاد اینا بمونن، سه تا که بیشتر نیستند، بیریم شوند سه، چهار نفری جسد را بلند کردیم. توی برانکارد گذاشتیم و به زحمت توى وأنت بردیم، دو جسد دیگر سبک بودند و به راحتی جابه جایشان کردیم. بین بیست شهیدی که آنجا بود، فقط هشت یا نه تایی که جلوی سردخانه بودند، توی وانت جا شدند. تا پسرها کارشان را انجام بدهند، به قیافه زنها که آنها را روی هم چیده بودیم، نگاه کردم. دو تایی که لاغر بودند، شباهت زیادی به هم داشتند. گویی نسبتی بین شان بود. چهره و دست های آفتاب سوخته شان نشان می داد، چقدر زحمتکش بوده اند ماشین پر شده بود. همه اجساد را روی هم ریخته بودند. به من گفتند: خواهر شما برو جلو بشین. گفتم: نه. من همین لبه وانت مینشینم گفتند: نه خطرناکه. می افتید. ما هم به زحمت به دیواره ها چسبیده ایم. همین که روی سپر ایستاده بود، گفت: برو آبجی جلو بشین چرا اذیت میکنی؟ ناچار رفتم و نشستم. ماشین راه افتاد. سرعت ماشین به خاطر سنگینی اجساد نسبت به قبل خیلی کم شده، موتورش به صدا در آمده بود. جاده آبادان خرمشهر زیر آتش بود و من نگران حسین و جوان های عقب وانت بودم. از شیشه جلو خمپاره هایی که توی جاده و بیابان های اطراف می خورد دنبال می کردم، می ترسیدم ترکش خمپاره به بچه ها اصابت کند، به پل که رسیدیم، راننده پایش را روی گاز گذاشت. ولی ماشین از شیب پل بالا نمی رفت. پسرها پایین پریدند. راننده گاز می داد و بوی سوخنگی بلند می شد پل را بی خطر گذراندیم و به جنت آباد رفتیم. بین راه می خواستم از ماشین پیاده شوم. توی مسجد کلی کار بود، ولی دلم نیامد این شهدا را رها کنم. بیرون در جنت آباد زینب را دیدم. توی خیابان ایستاده بود و توی فکر فرو رفته بود، به راننده گفتم: نگه دار، پیاده شدم ماشین داخل جنت آباد شد و من به طرف زینب رفتم. سلام کردم و با تعجب پرسیدم: مامان چرا اینجایی؟ با حال کلی گفت: از صبح یه جوری دلم تنگه، دلم داره پر می کنه برای دخترم مریم گفتم نگران نباش. هرجا هست حداقل از زیر آتیشی دوره. بعد ادامه دادم مامان باز هم شهید آوردیم. گفت: مگه قرار نبود دیگه اینجا شهید نیارن؟ گفتم: مونده بودن تو سردخونه، برای اینکه متلاشي نشن گفتن باید تخلیه بشن. حسین صدایم کرد: آبجی چی کار کنیم، خالی کنیم شهدا رو؟ فکر کردم چه لزومی دارد، شهدا را از ماشین تخلیه کنیم. ما که نمی خواهیم غسل و کفن شان کنیم. اول و آخر که باید دفن شوند، پس بهتر است یکراست آنها را نزدیک قبرها پایین بگذاریم. فکرم را به حسین گفتم. جواب داد: من هم به همین فکر کرده بودم منتهی خواستم از شما بپرسم eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef □■□■□
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این اسمش ماه عسل نیست؛ زرنگیه!😂 @hedye110
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به ۱۴ معصوم،امام رضا علیه‌السلام و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها...... و شهدای سانحه بالگرد رئیس‌جمهور شهید... 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
امام هادی(علیه‌السلام): خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است. ‌‌ ➥ @hedye110
🌹شهید سید مرتضی آوینی: دیندار آن است که در کشاکش بلا دین‌دار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین ...@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️راه افزایش برکات در زندگی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ➥ @hedye110
امروز = و !! 🌼استاد پناهیان : خدا میخواست شرایط در مقاطع مختلف تاریخ به مو برسه اما پاره نشه تا قدرتش رو نشون بده و نجات بده آیا بار دیگر به مو خواهد رسید؟! رسیده. متوجهی! حالا خدا با چی میخواد مارو نجات بده ؟ با شیعیانی که محض رضای خدا “ ازدواج کنن و بچه دار بشن ” با شکم‌ سیر و سرفرصت و اینا نمیشه. باید یه جهادی در راه خدا بکنید. ➥ @hedye110
✨﷽ 👌گناه زیاد سنگینی‌ می‌آورد... 🔸دیدید بعضی ها میخواهند دورکعت نماز صبح بخوانند انگار یک کوه پشت آنها افتاده.. هر چه آنها را صدا میکنید،مثل اینکه بختک روی آنها افتاده است. ⚠️اینها همه بر اثر گناهان زیاداست⚠️ ✨آیت الله مجتهدی تهرانی آیا میخواهید اثرات گناه را از بین ببرید⁉️ امام علی (ع) میفرمایند: 🔹اگر میخواهید اثرات گناه از بین برود " رازت را نگه دار و از فقر و مشکلات خود به دیگران چیزی نگو ؛ از آزمایشات الهی ...دلخوری ها... دل گرفتگی ها... ناراحتی ها...همه را کتمان کن.... ‼️👇🏻 هر کس هرچه پرسید؟ بگو همواره خدا را شکر کن ..این بلا ها و مصیبت ها "اثرات گناه " را پاک میکند.. ➥ @hedye110
🌷 آیت‌الله بهجت (ره) : ✍ بلا ، با صدقه رفع می‌شود ؛ اگرچه محکمِ محکم شده باشد. نه اینکه فقط روایت است که صدقه ، دافع بلیات است ؛ نخیر، درایت هم هست. 👌 می‌دانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة» (روزی را با صدقه نازل کنید). 📚 گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧ @hedye110
Amirhossein Sajedi-Daram Az Dast Miram[320] (1).mp3
9.63M
دارم از دست میرم شب جمعه به وقت ... امیرحسین سجادی ➥ @hedye110