eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشـم افسار پاییـن تنـه است. امیرالمومنین علـی علیه السلام مطالب کانال زیر در زمینه گناه خودارضایی👇 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بهترین راه حل کاهش عصبانیت 👤 استاد حسین خیراندیش ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸کنترل زبان در حال خشم🔸 انسان وقتی‌که غضبناک و خشمگین است، بر خودش مسلط نیست. این زبان، بلندگوی دل است. میکروفونِ مسجد را دست دیوانه نمی‌دهند که هرچه خواست بگوید! انسان در حال غضب و شهوت، دیوانه می‌شود. بهتر است در آن حالت، صحبت نکند. ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه هام با هم دعوا میکنند، چیکار کنم؟! استاد عباسی ولدی https://www.aparat.com/v/6gVeY@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🏴🏴
فقیر گوشه نشین محبتت هستم بساز، با دل آنکه فقط تو را دارد @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
4_5805172664511235254.mp3
1.96M
🔸ترتیل صفحه 52 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام نهاوند 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه 🕊👇 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
052-aleemran-ta-1.mp3
4.91M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
052-aleemran-ta-2.mp3
6.68M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 هر چه می گذشت دلهره و اضطرابم بیشتر می شد. بعد این همه اصرار و طعنه شنیدن که می خواهی بیای چه بگی، میترسیدم دست خالی برگردم، می ترسیدم تحویلم نگیرند یا به حرفهایم بخندند. از شدت هول و هراس کم کم حرفهایی را که در ذهن برای گفتن آماده کرده بودم، داشت از یادم می رفت دست به دامن خدا شدم: کمکم کنه من حرف بزنم. بتونم دردهایی رو که داره ما رو زجر می ده، ظلمی که توی خطوط داره به بچه ها میشه رو بگم. بچه ها بدون تسلیحات بدون کمک، بدون غذا تو خطوط چقدر دیگه می تونن دوام بیارن, سه ربع ساعتی پشت در منتظر ماندیم. تا اینکه سرباز در را باز کرد و گفت: بفرمایید تو بلند شدم. حال عجیبی داشتم. توی دلم می لرزید. به زهره گفتم: تو بشین تا من بیام. زهره گفت: برو تا می تونی بهشون اصرار کن، بگو اسلحه نیاز داریم، نیرو از شهرهای دیگه اعزام کنن. وضعیت شهداء وضعیت خطوط یادت نره گفتم: برام دعا کن و رفتم توی اتاق از آنجا در دیگری باز کردند و من وارد اتاق جنگ شدم. اولش کسی متوجه حضور من نشد. چشم چرخاندم. از چیزی که دیدم، خشکم زد. اتاق جنگ از نظر ظاهری اصلا به آن چیزی که فکر می کردم شبیه نبود. اتاق بزرگی که فقط یک درب ورود و خروج داشت و تنها یک مهتابی فضای آنجا را روشن می کرد. کلی نقشه به در و دیوار آویزان بود. در انتهای اتاق دو نفر پشت دستگاه های بی سیم نشسته بودند، به صدای خش داری که از بی سیم ها می آمد گوش می دادند و چیزهایی روی کاغذ می نوشتند. بعد کاغذها را به نظامی هایی که روی صندلی نشسته یا دور میز ایستاده بودند، نشان می دادند. کمی این طرف تر چند نفر با لباس های نظامی و غیر نظامی روی تکه موکتی نشسته بودند و با هم صحبت می کردند. دو، سه نفرشان خیلی جوان به نظر می رسیدند. بقیه هم بیشتر از پنجاه سال نداشتند. تعجب کردم، چقدر فرماندها جوان هستند. به نظرم آمد یکی از نظامی های مسن تر حال خوبی ندارد. رنگ و رویش پریده بود و لرزش بدنش محسوس بود، حدس زدم این آدم باید سرهنگ رضوی باشد، شنیده بودم طی این مدت حصبه گرفته و حالش خراب است. بیچاره با حال مریض و بدن تب دار مجبور بود در منطقه بماند و نیروهایش را فرماندهی کند می گفتند همکاری نزدیکی با سپاه دارد. از دیدن این همه آدم خجالت کشیدم. ولی با سختی به اینجا رسیده بودم و نباید فرصت را از دست مي دادم. احساس کردم خودم باید حضورم را اعلام کنم وگرنه این ها سرشان گرم کار خودشان است. بلند گفتم: سلام از شنیدن صدای یک زن سرهای همه شان به سمت در برگشت و نگاهشان روی من مائل جواب سالامم را دادند، سرهنگی که از همه مسن تر بود و به میز تکیه کرده بود، گفت: سلام ابا جان، بفرمایید کفش هایم را مثل آنها از پا در آوردم و یک قدم روی موکت جلو رفتم. دوباره همان سرهنگ پرسید: کار شما چیه بابا جان؟ از شنیدن کلمه بابا جان بغضم گرفت. حالت محبت آمیز پدرانه ایی داشت. حس کردم از قبل بهش گفته اند؛ من وارد می شوم. با بغض گفتم: من اومدم اینجا. و نتوانستم ادامه بدهم. چند لحظه مکث کردم، بتوانم بغضم را فرو ببرم. این صدای بغض آلود و سکوت بعد از آن توجه آنها را بیشتر جلب کرد. دوباره شروع کردم. راستش اومدم اینجا درباره وضع خرمشهر صحبت کنم. نمی دونم شما تا چه حد در جریانید. می دونید مردم در چه وضعی هستن. میدونید توی خطوط چی میگذره؟ من میخوام درباره این ها صحبت کنم. مردم دیگه بریدن خونه زندگی و دارایی هاشون که یه عمر براش زحمت کشیدن، همه داره از دست میره. نیروهای توی خطوط تعدادشون خیلی کمه. از یکی دیگه نای جنگیدن ندارن. تجهیزات و ادوات هم که الحمدلله وضعش مشخصه کار به جایی رسیده که بچه های ما رو با گلوله مستقیم تانک میزنن. شما بگید با ژ - سه میشه جلوی تانک ایستاد؟ سرهنگ گفت: تو از کجا میدونی وضع خطوط چه جوریه؟! گفتم: خودم رفتم، دیدم گفت: رفتنی جنگیدی؟ گفتم: نه، نجنگیدم. آب و غذا بردم، مهمات بردم. برای مداوای مجروحین رفتم، من امدادگرم. پدرم از خطوط درگیری برام گفته بود دیگه طاقت نیاوردم، اسم بابا که به زبانم آمد، اشک هایم سرازیر شدند. با گریه ادامه دادم: پدر من نظامی نبود. اما پنج روز مردانه جلوی دشمن ایستاد و تا لحظه ایی که شهید شد، عقب نشینی نکرد، برادرم هم از بیمارستان تهران فرار کرد اومد اینجا دو روز جنگید. اونم شهید شد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 چادرم را زیر بغلم زدم. دست هایم را جلو آوردم و گفتم: با همین دست های خودم اون رو دفن کردم. حالا من و خواهرم موندیم. مثل بقیه توی دفن شهدا، تو درمان مجروحین یا هر کاری که از دستمون بیاد کمک می کنیم اما من میبینم نیروها و سربازها توی خیابون ها سرگردونن هیچ کاری نمیکنن، چرا اینا رو سر و سامون نمی دید؟ چرا مسلحشوة نمی کنید؟ اینا منتظر دستور هستن. خب دستور بدیده برن بجنگن، من با یه عده شون صحبت کردم میگن بعضی از فرمانده ها فرار کردند. ما چه جوری، برای چی بجنگیم؟ آقایون خیلی از ماها میدونیم کسی که الان ریس جمهور اسم گرفته، خانه بنی صدر و خیلی از کله گنده های دور و برشی خائن اند. شماها که موندید کاری بکنید. شماها فرمانده اید. ما که دست مون به جایی بند نیست. دیگه نمی دونم چه کاری از دستمون برمیاد که انجام بدیم چند بار سرم را بالا آوردم، بینم حرف هایم را گوش می دهند یا نه. می دیدم بیشتر افراد به علامت تاسف سرشان را تکان می دهند. بعضی انگار خشکان زده بود. با تعجب به من نگاه می کردند و اشک در چشمانشان حلقه زده بود. بعضی هم پچ پچ می کردند. این حرکت باعث قوت قلبم می شد. گفتم: الان روزهاست ما منتظر لشکر قوچانیم، پس کی می خواد برسه؟ هی به نیروهای خطوط وعده میدن، نیروی کمکی از راه می رسه ، پس کو؟ اگر نیرویی در کار نیست، لااقل به ما زنها اسلحه بدید. بریم از خونه و کاشانه مون دفاع کنیم یکی که روی نقشه ایی خم بودند و چیزی می نوشتند، سر بلند کرد و پرسید مگه خانوم ها تو شهر موندن؟ گفتم: بله که موندن، یکی، دو تا هم نیستن. اونا هر کاری از دستشون برمی باد انجام میدن. من مطمئنم اگه اسلحه دستشون بیفته از خط رفتن ابایی ندارن چندتایی صدایشان در آمد: أحسنت، احسنت از این حرف حرصم در آمد. حس کردم سر من شیره می مالند. گفتم: من اومدم اینجا این حرفها رو به شما بگم که به رده های بالاتر تون انتقال بدید. حرف ما که خریدار نداره کسی ما رو نمیشناسه ولی همه روی شما به عنوان فرمانده حساب میکنن با اینکه کلی حرف برای گفتن داشتم، ولی ملاحظه کردم و دیگر ساکت شدم همان سرهنگ بعد از سکوت من گفت: وجود شما خواهرها باعث دلگرمی ماست. خیلی از کارهایی که شما انجام می دید، در صورت نبودنتان روی زمین می ماند یکی دیگر گفت: خدا پدرتان را رحمت کند. واقعا آفرین سرهنگ ادامه داد: دخترم، با وجود سن و سال کمت خیلی شجاعی، خیلی خوب حرف می زنی، خوب تحلیل کردی، ولی باید بدونی هر جایی نمی شه هر حرفی رو گفت، ما خودمون خیلی از مسائل رو میدونم ولی امروز شرایط، شرایط خوبی نیست، نمیشه بی مهابا با همه حرف زد. شما باید توی صحبت هات بیشتر مراعات بکنی، حالا ما اینجا نامحرم نداریم. ولی جاهای دیگه ممکنه این حرف ها برات دردسر درست کنه گفتم: من حرف هایی که زدم ناحق نبود. چیزهایی رو که می بینم، میگم، دروغ به هم نمی بافم. گفت: می دونم حرفهات دورغ نیست، اما صلاح هم نیست همه چیز گفته بشه، ما باید وحدت مون رو حفظ کنیم. این حرف ها باعث تفرقه و نفاق می شه گفتم: یعني خیانتها رو ببینیم و چشم هامون رو ببندیم؟ خود خیانت باعث تفرقه است؟ اینکه بدتره : او باز هم اصرار داشت، مرا مجاب کند هر جایی از خیانت بنی صدر حرف نزنم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده و یک نفر که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید. قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد. پیرزن در حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشک را سوار کنید زیرا او قبلا جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعدا جبران کنید. شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او پیدا کنید. از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم زیر باران منتظر اتوبوس می مانیم. پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند. چرا؟ زیرا ما هرگز نمی خواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی ها، محدودیت ها و مزیت های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم.   @hedye110
مداحی_آنلاین_راهکار_کسب_خُشوع_استاد_رفیعی.mp3
5.92M
♨️راهکار کسب خُشوع 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - عالم تسبیح - استاد عالی.mp3
2.29M
♨️عالم تسبیح! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‌ 🏴 یا حسین شد فصل وصل و اهل مشّایه، دارند با مولایشان عهدی رنج سفر در کام زائرها، با عشق مولا می‌شود شهدی هرجا مسیر اربعین باشد، سردار دل‌ها یاد تو جاری است این راه‌ها را امنیت داده، خون تو و خون ابومهدی ✍️، ۱۴۰۳/۰۵/۲۶ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به ارواح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس صلوات @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖           @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقا دعا کنید که در زندگی‌ مان باشیم ای ذخیره حق، یاور شما ای چشمه زلال الهی ظهور کن ماتشنه‌ایم، تشنه لب کوثر شما 🔸شاعر:قاسم نعمتی فرج مولا صلواتـــــــ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊