امام على عليه السلام:
بى خردى، بدترين درد است
الحُمْقُ أدْوَأُ الدّاءِ
غررالحكم حدیث 687
امام على عليه السلام:
بى خردى، بدترين درد است
الحُمْقُ أدْوَأُ الدّاءِ
غررالحكم حدیث 687
🌺ما رو به #دوستانتون معرفی کنید:👇
#کمال_بندگی
🌺 @hedye110
#کتاب_هفت_شهر_عشق
#صفحه_صد_هجده
ابن زياد فرياد مى زند: "يك نفر به من بگويد كه چگونه صداى زينب را خاموش كنم؟". فكرى به ذهن يكى از اطرافيان ابن زياد مى رسد.
ــ سر حسين را مقابل زينب ببريد!
ــ براى چه؟
ــ دو روز است كه زينب، برادر خود را نديده است. او با ديدن سر برادر آرام مى شود!
نيزه دارى از قصر بيرون مى آيد. جمعيّت را مى شكافد و جلو مى رود و در مقابل زينب مى ايستد.
زينب هنوز سخن مى گويد و فرياد و ناله مردم بلند است، امّا ناگهان ساكت مى شود...،چشم زينب به سرِ بريده برادر مى افتد و سخن را با او آغاز مى كند: "اى هلال من! چه زود غروب كرده اى! اى پاره جگرم، هرگز باور نمى كردم چنين روزى برايمان پيش بيايد. اى برادر من! تو كه با ما مهربان بودى، پس چه شد آن مهربانيت! اگر نمى خواهى با من سخن بگويى، پس با دخترت فاطمه سخن بگو با او سخن بگو كه نزديك است از داغ تو، جان بدهد".
مردم كوفه آن قدر اشك ريخته اند كه صورتشان از اشك خيس شده است.
☆☆☆
زينب اين خطيب بزرگ، پيام خود را به مردم كوفه رساند.
آنهايى كه براى جشن و شادى در اين جا جمع شده بودند، اكنون خاك بر سر خود مى ريزند. نگاه كن! زنان چگونه بر صورت خود چنگ مى زنند و چگونه فرياد ناله و شيون آنها به آسمان مى رود.
اكنون زمان مناسبى است تا امام سجّاد(ع) سخنرانى خود را آغاز كند.
آرى! مأموران ابن زياد كارى نمى توانند بكنند، كنترل اوضاع در دست اسيران است.
امام از مردم مى خواهد تا آرام باشند و گريه نكنند. اكنون او سخن خويش آغاز مى كند:
خداى بزرگ را ستايش مى كنم و بر پيامبرش درود مى فرستم.
اى مردم كوفه! هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد، امّا هر كس كه مرا نمى شناسد، بداند من على، پسر حسين هستم.
من فرزند آن كسى هستم كه كنار نهر فرات با لب تشنه شهيد شد. من فرزند آن كسى هستم كه خانواده اش اسير شدند.
اى مردم كوفه! آيا شما نبوديد كه به پدرم نامه نوشتيد و از او خواستيد تا به شهر شما بيايد؟ آيا شما نبوديد كه براى يارى او پيمان بستيد، امّا وقتى كه او به سوى شما آمد به جنگ او رفتيد و او را شهيد كرديد؟ شما مرگ و نابودى را براى خود خريديد.
در روز قيامت چه جوابى خواهيد داشت، آن هنگام كه پيامبر به شما بگويد: "شما از امّت من نيستيد چرا كه فرزند مرا كشتيد".
بار ديگر صداى گريه از همه جا بلند مى شود. همه به هم نگاه مى كنند، در حالى كه به ياد مى آورند كه چگونه به امام حسين(ع) نامه نوشتند و بعد از آن به جنگ او رفتند.
امام بار ديگر به آنها مى فرمايد: "خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود. من از شما خواسته اى دارم".
همه مردم خوشحال مى شوند و فرياد مى زنند: "اى فرزند پيامبر! ما همه، سرباز تو هستيم. ما گوش به فرمان توايم و ما جان خويش را در راه تو فدا مى كنيم و هر چه بخواهى انجام مى دهيم. ما آماده ايم تا همراه تو قيام كنيم و يزيد و حكومتش را نابود سازيم".
اين سخنان در موجى از احساس بيان مى شود. دست ها همه گره كرده و فريادها بلند است. ترس در دل ابن زياد و اطرافيان او نشسته است.
به راستى، امام چه زمانى دستور حمله را خواهد داد؟
ناگهان صداى امام همه را وادار به سكوت مى كند: "آيا مى خواهيد همان گونه كه با پدرم رفتار نموديد، با من نيز رفتار كنيد؟ مطمئن باشيد كه فريب سخن شما را نمى خورم. به خدا قسم هنوز داغ پدر را فراموش نكرده ام".
همه، سرهاى خود را پايين مى اندازند و از خجالت سكوت مى كنند.
آرى! همين مردم بودند كه در نامه هاى خود به امام حسين(ع) نوشتند كه ما همه آماده جان فشانى در راه تو هستيم و پس از مدتى همين ها بودند كه لشكرى سى هزار نفرى شدند و براى كشتن او سر از پا نمى شناختند.
همه با خود مى گويند پس امام سجّاد(ع) چه خواسته اى از ما دارد؟ او كه در سخن خود فرمود از شما مردم خواسته اى دارم. امام به سخن خود ادامه مى دهد: "اى مردم كوفه! خواسته من از شما اين است كه ديگر نه از ما طرفدارى كنيد و نه با ما بجنگيد".
اى مردم كوفه! خاندان پيامبر، ديگر يارى شما را نمى خواهند. شما مردم امتحان خود را پس داده ايد، شما بىوفاترين مردم هستيد.
مردم با شنيدن اين سخن، آرام آرام متفرّق مى شوند. كاروان اسيران به سوى قصر ابن زياد حركت مى كند.
آرى! در اسارت بودن بهتر از دل بستن به مردم كوفه است.
💞💞💞💞💞💞🍃🍃🍃🍃
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110نل
گَرچِهخُوشحالَاَستهَرکَسکِهپِسردارد
ولی...
غالباً لطف خدا مشمول دختردار هاست
❤️😇
#ناشناس
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
اقبال عجم بود قدم رنجه نمودید
یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
🆔 #کانال_کمال_بندگی
@hedye110
┄┄┄┅═✧❁🥀❁✧═┅┄┄┄
❤️امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند👇👇
🛑 بقیه هیزم هایے ڪہ با آن خانہ مادرم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را آتش زدند پیش ماست
🔰دست بہ دست مےشود تا بہ #قائمِ (عجل الله فرجه) ما برسد و او با همان هیزم آن دو نفر را آتش خواهد زد.
📚دلایل الامامه ص ۴۵۵
⚫️اللهم بدم #المسمارعجل لولیک الفرج
┄┄┄┅═✧❁🥀❁✧═┅┄┄┄
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شعر خوانی کم نظیر در شأن والای سردار دلها #حاج_قاسم_سلیمانی
السلام ای حضرت بی ادعا...
✅ با #گوش_جان بشنوید
💐 #شهداء_ومهدویت
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
نظام تقديم 78.mp3
8.51M
#شرح_و_برسیه_کتاب_آن_سوی_مرگ
جلسه پنجم
دوستانی که نمیتونند طاقت بیارند لطفا این فایل رو گوش نکنند...
🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
کمال بندگی ====👇====
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
====🌷====
#یک_کلام...
🌼منتظر بودند در خانه را باز کند و راهی حرم شودخیلی دوستش داشتند چون غرق دریای معرفت بود. در باز شد و #آیت_الله_بهجت خارج شدند مردم نزدیک رفتند گویا اکثریت یک سوال داشتند چه ذکری بگوییم تامانند شما عارف شویم؟ فرمودند؛
چرا راه دور می روید ومی خواهید به خودتان سختی بدهید یک کلام از سر صدق وایمان انجام واجبات ترک محرمات.
🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
🆔🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
لطیفه😂
جدی اسم نامزدتونو تتو میکنید بعد ولش میکنید؟ 🤔
من یه بارچسبیدم به بخاری گرم بشم
پام چسبید به بخاری مارک نیک کالا حک شد رو پام ...
بابام اینا دنبال یه دختر با اسم نیک یا کالا میگشتن منو به عقدش در بیارن🤦♂😂
➖➖➖➖➖
‼️شرط بخشش مهریه بعد از عقد
🔷س : دختری در زمان خواستگاری، برای اینکه جلسه خواستگاری به هم نخورد به آقای داماد گفته: با مهریه۱۱۰ سکه موافقت کنید بعد از خطبه عقد، همه مهریه را به شما میبخشم. بعد از دوسال قصد طلاق دارد و هنوز مهریه را نبخشیده است، آیا بخشیدن مهریه بر او واجب است؟
✅ج: اگر عقد مبنی بر این شرط خوانده شده باشد باید به آن عمل کند ولی اگر صرفاً وعده بوده است، عمل به آن لازم نیست.
📕منبع: leader.ir
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
#استقامت
1- آل ياسر
در آغاز اسلام ، خانواده اى كوچك و مستضعف از چهار نفر تشكيل مى شوند به اسلام گرويدند. و به طور عجيبى در برابر شكنجه هاى بيرحمانه مشركان ، استقامت نمودند.
اين چهار نفر عبارت بودند از: (ياسر و سميه (شوهر و زن ) و دو فرزندشان به نام عمار و عبدالله .)
ياسر زير رگبار شلاق دشمن ، همچنان ايستاد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد.
همسرش (سميه ) با اينكه پيرزن بود تا حدى كه او را عجوزه خوانده اند با فريادهاى خود در برابر شكنجه دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرين ضربت را به ناحيه شكم او زد و او نيز به شهادت رسيد.
ابوجهل علاوه بر آزار بدنى ، او را آزار روحى نيز مى داد، و به او كه پيرزن قد خميده بود مى گفت : تو به خاطر خدا به محمد ايمان نياورده اى ، بلكه شيفته جمال محمد و عاشق رنگ او شده اى .
فرزندش (عبدالله ) نيز تحت شكنجه شديد قرار گرفت ، ولى استوار ماند فرزند ديگرش عمار را به بيابان سوزان مى بردند، و در برابر تابش آفتاب عريان مى كردند، و زره آهنين بر تن نيم سوخته اش مى نمودند و او را روى ريگهاى سوزان بيابان مكه ، كه همچون پاره هاى آهن گداخته كوره آهنگران بود، مى خواباندند و حلقه هاى زره در بدنش فرو مى رفت و به او مى گفتند: به محمد صلى الله عليه و آله كافر شود و دو بت لات و عزى را پرستش كن و او تسليم شكنجه گران نمى شد.
آثار پاره هاى آتش آن چنان در بدن عمار اثر كرده بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را آن گونه ديد، كه گوئى بيمارى برص گرفته و آثار پوستى اين بيمارى در صورت و بازوان و بدن وجود دارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اين خاندان مى فرمود: استقامت كنيد اى خاندان ياسر، صبر نمائيد كه قطعا وعده گاه شما بهشت است .
❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110