eitaa logo
کانال شکر گذاری و حس خوب 🌹🍃
7.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
176 فایل
برای ثبت بهترین حس های خوب با ما همراه باشید🍃 سوالات خود را از ادمین بپرسید : 🆔️ @Kimiyagar_roshd
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 هرگز فکر نکنید باید سال ها قبل شروع میکردید این فکر باورهایتان را خراب می کند.. در عوض بگویید... می خواهم همین الان شروع کنم وبهترین سالهای زندگی ام را خلق کنم.
🔺 جالبه بدونی مغز: 🔘 ۲.۵ میلیون گیگ حافظه 🔘چشم ۳۲۴ میلیون پیکسل کیفیت 🔘 قلب ۳۸ میلیون تپش در سال 🔘کلیه ۱.۲ میلیون واحد تصفیه 🔘 ۴۰ هزار کیلومتر رشته های عصبی در بدنت وجود دارن. ‼️ شاید خودتم تعجب کرده باشی ⁉️ برای این نعمت ها چقدر خدارو شکر کردی!!! 🔺 میخوام بگم چقدر حیفه که با این همه نعمت خودت رو نسازی 🔺و چقدر حیفه که از خودت برای خودت استفاده نکنی... 🌹🌹🌹
🍁 ساعت شنی ⏳به من یاد داد ؛ باید خالی شوی تا پر کنی !!! دلی را… چشمی را… و گوشی را… خالی کنی خودت را از 💘نفرت، تا پر کنی کسی را از ❤️عشق… خالی کنی چشمت را از کینه، تا پر شود چشمی از آرامش… یادت باشد ؛ ساعت شنی⏳ روزی می‌چرخد ، و این بار این تو هستی که پر می‌شوی… از آنچه خودت پر کرده ای "دیگران را:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 استادی با شاگردش از باغى می‌گذشت. چشمشان به یک کفش کهنه افتاد شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار می‌کند بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم! استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم بیا کارى که می‌گویم انجام بده و عکس العملش را ببین... قدرى پول درون آن قرار بده ..... شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ،پول ها را دید با گریه ، فریاد زد خدایا شکرت .... خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى .... میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت.... استاد به شاگردش گفت همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی
📚 داستان کوتاه گویند که ... در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه.
📚 داستان کوتاه گویند که ... در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه.
اپیزود اول- بنویس تا اتفاق بیفتد.mp3
26.42M
پادکست کتاب جیبی: 👆👆👆 کتاب : بنویس تا اتفاق بیوفتد. نویسنده: دکتر هنریت کلاوسر با گوش دادن این ویس، یک کتاب گوش داده اید و به اهمیت نوشتن اهداف و آرزوها برای محقق شدنشان پی می برید.
❣یادت نره تو میتونی چون اشرف مخلوقاتی چون قوی هستی نگاه کن به گذشته ات .   کی مثل تو میتونست از پس همه ی اون مشکلات بربیاد ؟ فقط تو تو قوی هستی مهم نیست که دیگران الان با چه چشمی به تو نگاه میکنن. مطلقه، تنها، بی پول، بیکار، ضعیف، بی عرضه، ...  مهم اینه که تو با چه چشمی به خودت نگاه کنی. تو به خودت به چشم قوی تـرین و بهترین نگاه کن چون هستی و فقط کافیه اراده کنی نگو نه نمیتونم. نگو نه نمیشه. نگو خسته شدم. بگو اینبار میشه یعنی باید بشه ، کافیه تو بخواهی همین خواستن از ته دلت باشه قدماتو محکم بـردار. برای اینکه راحتر باشی خودتو بزن به ناشنوایی. اینطور بهتر راه میری و واسه رسیدن به هدفت تلاش میکنی . یادت نره آینده مال توست دوست من فقط خودتی که اونو میسازی پس مصم باش. محکم باش. قوی باش و بسازش همینهایی که الان به تو میگن نمیتونی و با  تحقیر به تو نگاه میکنن یه روز با حسرت میگن کاش ما جای اون بودیم. یه روز با حسرت میگن این دوست ما بوده... . بجنگ جلو برو قوی باش بهترینها نصیبت میشه🍃🍃
🌸نیایش شبانگاهی🌸 خـــدای عــزیز و مـهربان ، مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر می‌گیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهای بلا شکسته می‌شود. تو هر زمان با من و در کنار من بوده‌ایی من در گهواره‌ی محبتت چه آسوده آرام گرفته‌ام... پس ای خـــــداے مهربانم به ذکر نام زیبایی و نیایش لحظه‌هایت،وجود زمینیَم را ملکوتی گردان تا آنچه تو می‌خواهی باشم و از آنچه من هستم رها شوم ، که تو بی نیاز و من "غرق" نیازم.خدایا عزیزانمان را در پناهت حفظ بفرما.الهی آمین🙏 ⭐شبتون در پناه پروردگار مهربان🌙 ‌‌‌‌‌
4_5979040426781311860.mp3
22.19M
قرارعاشقی امشب: قرارعاشی عشق بازی با خدا_ شکایت از خدا این فایل را گوش دهید و برای عزیزانتان ارسال کنید.