نوروز ۱۳۹۹💚💚💚💚 #تحویل سال #مددیاصاحب الزمان 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

با عرض تبریک و شادباش حلول سال۱۳۹۹ و آغاز فصل بهار 🌸 🌿 🌸 🌿 🌸 🌿 🌸 🌿 🌸 ان شا الله سال جدید که با اشک و روضه و عنایات خاصه ی امام موسی کاظم علیه السلام آغاز شده، سالی پر خیر و برکت و پر از رزق و نعمات معنوی و جسمانی باشد که برترین رزق معنوی و مادی و بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند به فرموده امام کاظم علیه السلام، انتظار فرج است. 💠 سال نو، سال تو خواهد بود... اگر شیعیانت بخواهند. #تولیدی 🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓

🏴روضه زیبای امام کاظم علیه السلام حجت الاسلام میرزا محمدی التماس دعا 🖤🖤 #صوتی موضوع: روضه رده سنی : #عموم #شهادت 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

#توجه سلام عزیزان...☘ سال نو مبارک... امیدوارم امسالتون پر از خیر و برکت باشه انشالله. دیروز بسته مواد غذایی ۲۴ خانواده تهیه و به دستشون رسید🌾 خدا میدونه چقدر خوشحال شدن و دعامون کردن... خوش به سعادتتون که عیدی امسالتون دعای خیره خانواده ای هست که از دیدن چشم های از ذوق خیس شده بچشون براتون کردن✨ خدا خیرتون بده...❤️ ۲۶ خانواده هنوز چشم انتظارن... امید بچه های قد و نیم قدشون به دل های رئوف و مهربان ماست...🙏❤️ اول سال به نیت سلامتی خانواده هامون عاقبت بخیری، و از همه مهم تر تعجیل در فرج مولامون صاحب الزمان(عج) ،به اندازه توانمون کمک کنیم🙏 منتظر دست های مهربونتون هستم👇 @Miss_salimi شماره کارت بانک کشاورزی👇 6037701402791096

🔰به هوش باشید غیبت #منتظر میخواهد نه فقط عزادار! انتظار یعنی مشق مقاومت و پایداری انتظار یعنی فرصتی برای عاشقی انتظار یعنی تفسیر خون نینوا انتظار یعنی ضمانت نامه پیروزی هابیلیان انتظار یعنی چشیدن طعم یقین در عصر شکاکیت انتظار یعنی بهانه ای برای تپیدن قلب تاریخ 🔰تو #منتظر خواهی بود اگر... ۱_ عدالت و تقوا داشته باشی ۲_ صبر و پابداری داشته باشی ۳_ دینت رو بنیادی و بامعرفت بشناسی ۴_ زیر بار حرف زور نری و اصلاح طلب باشی 🔰آیا منتظر امامت هستی؟ 🌿تو بیایی همه ی ثانیه ها، ساعت ها از همین روز همین لحظه همین دم عیدند... #تولیدی_کامل 📚منبع:کتاب در انتظار ققنوس 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

👑 #چادر کہ بہ سر کردے❗️ ♨️ باید خیلی چیز ها را ز سر برون کنی... 🎈 یادت نرود تو بہترین و #ارزشمند ترین خلقت خدایے❗️ ✨ #ریحانہ ے زیباے #خدا... 🌼 سخنت 🌼 🌸 رفتارت 🌸 🌺 ظاهرت 🌺 👒 بیانگر بانو بودنت هست❗️ ♥️بانو بودن کم #مسئولیتی نیست... 😇 #مسئولیت‌پذیر ڪہ باشے... ڪار حساس تر مےشود❗️ 🌹 اینجا دیگر تنہا بحث چادر نیست... 🌸 #علاقہ و احساست 🌸 🌺 دخترانگے هایت 🌺 🌼 #زیبایے هایت 🌼 ❤️ فقط و فقط میشود سهمِ #یڪ نفر... 💫 ڪسے ڪہ حتے بہ #باد هم #حسادت میکند اگر ببیند #زلف هاے پاکت را پریشان کرده❗️ ❣ #تعهد داشته باش بہ این حسِ عاشقانہ... 🙂 متعہد بودن ڪار سختے نیست❗️ 🌙مطمئن باش طعم شیرین #خوشبختے را میچشے... @banomahtab 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

#طنز مرد: این لباسها چیه رفتی دوباره گرفتی؟! زن: آخ ! باز شیطون گولم زد گفت بهم میاد! مرد: مگه نگفتم هر وقت شیطون داشت گولت میزد، بگو دور شو ... دور شو ...؟!! زن: گفتم دور شو، اونم دور شد ؛ ولی میگفت وااااااای از دور خیلی بیشتر بهت میاد😆😅😂😂😂 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

هالیوودی است مقایسه جالب ایران و آمریکا توسط گزارشگر آمریکایی!قدرت آمریکا، هالیوودی است و علی‌رغم نداشتن هیچ تحریمی از پس تهدیدها برنمی‌آید! این سخنان مشتی است بر دهن کسانی که به عمد بر طبل خود تحقیری میکوبن و قدرت تا امکانات آمریکا را بزک میکنن. 👌 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

#داستانک 🗣باسروصدای بچه هاسرش رابالاآورد ولبخندی بهشان زدکه باشوروهیجان دوردیگ نذری میچرخیدند.ناگهان توجهش به نگارجلب شد،چندروزی بودکه حال خواهرش چندان خوب نبود.سوالی که درذهنش بودرابرزبان آورد. 🧕+نگار،آبجی چراتوفکری؟چندروزه خواب وخوراک نداری 😔نگارهمینطورکه سرش پایین گفت:هیچی! 😌+که اینطور،باشه نگوولی جواب مامان روخودت بده. 😨نگارباناامیدی نزدیک ترامدوباصدای آرامی گفت:چندوقتیه باپسری آشناشدم وزیرنگاه تندخواهرش ادامه داد:خیلی پشیمونم ازاول نبایدوارداین رابطه میشدم ،بیشترضررش برای منه چون هیچ تعهدی بهم نداره همش استرس دارم، اونم عین خیالش نیست . 😔دیشب وقتی داشتن روضه میخوندن ازآقاخجالت کشیدم،ایشون به خاطرولایت برحقشون ودین ومردم این همه سختی کشیدن اونوقت من بااین که خیلی امام حسین(ع)رودوست دارم نمیتونم به خاطرایشون حداقل یکی ازگناهام روترک کنم و این رابطه نادرست روتمومش کنم ؟نذرکردم اگه کمکم کنه که بتونم ازاون پسر جداشم وفراموشش کنم،اول یه چله ی زیارت عاشورابگیرم وبعداگه بطلبه اربعین پای پیاده برم پابوسش. 😊لبخندی به خواهرکش زدوگفت: خیلی خوبه که خودت به این نتیجه رسیدی وبهترین کارممکن روکردی .بدون که ازخوب کسی کمک خواستی،مطمئن باش که دستتومیگیره وناجیت میشه. #داستان #تولیدی ✍️نویسنده:خانم بزرگی 🌸@hejabuni|دانشگاه حجاب🎓

بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #قسمت_پنجاهم نور آفتاب از تراس به اتاق افتاده بود... به ساعت نگاه کردم، ۸ صبح از تخت خواب جدا شدم و به سمت تراس رفتم، در را باز کردم. هوا سرد بود، تراس کمی خیس بود. حدس زدم که دیشب باران آمده. گلدان هایم را نگاه کردم... پژمرده و خشک شده بودند... ناراحتی من انگار روی آنها ام تاثیر گذاشته بود... عاشقانه گل و گیاه را دوست داشتم. به خاطر همین اتاق خواب و تراس پر شده بود از گلدان... این علاقه من برمیگردد به کودکی ام در باغ خان بابا. کلافه بودم از این همه رنگ و بوی افسردگی که همه جا به خود گرفته بود... تراس را بستم و بعد از تعویض لباس رفتم طبقه پایین... مادر روی مبل نشسته بود و قرآن میخواند... سلام کردم و گونه اش را بوسیدم... تمام خانه را دور زدم و متوجه شدم که جز منو مادر کسی خانه نیست! +مامان! بقیه کجان پس؟ -عموت و مریم رفتن بیرون...کار داشتن! عمه هم رفت خونه اشون سر بزنه و برگرده. + آها...چیکار داشتن عمو و مریم؟ -نمیدونم مادر...صبحانه ات رو آماده کردم...برو بخور +چشم... یک ساعت بعد زنگ در زده شد.. در را باز کردم. عمو و مریم بودند... مریم آمد و سلام کرد بلافاصله دستم را گرفت و گفت : -بدو بیا بریم بالا کارت دارم... من از همه جا بی خبر به همراهش رفتم... در اتاق منتظر بودم چیزی بگوید... اما فقط از در و دیوار حرف میزد... +مریم کلافه ام کردی...بگو دیگه! مریم داشت فکر میکرد چه بگوید که در زدند... +بفرمایید تو... کسی نیامد و دوباره در زدند... مریم با چشم اشاره کرد خودم در را باز کنم... پوفی کردم بلند شدم و در را باز کردم... با دیدن صحنه پشت در شوکه شدم... ادامه دارد... ✍️نویسنده: #میم_سلیمی 🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛