eitaa logo
دانشگاه حجاب 🇮🇷
12.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
224 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در نگاه علامه مصباح،رحمهً الله علیه🏴 که از فرشته ها برتر اند💎💎💎💎💎 در دوران جمهوری اسلامی ✅ 🔻 علامه مصباح: اگر عالم را به من بدهند و بخواهند یکی از گل ها را از من بگیرند، قبول نمی کنم .... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🖤🖤 🌹حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: فوالله … لا اغضبتنی ولاعصت لی امرا ولقد کنت انظر الیها فتنکشف عنی الهموم والاحزان سوگند به خدا که فاطمه علیهاالسلام هیچ گاه مرا خشمگین نکرد و در هیچ کاری از من سرپیچی ننمود . و من هرگاه به فاطمه علیهاالسلام نگاه می کردم، غم و اندوه از من زدوده می شد✨ ویژه شهادت 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💯بازیگر سنگاپوری با پاک کردن عکس های بی حجابش طرفدارانش رو به وجد آورد 🔻"حنا دلیشا" بازیگر سنگاپوری بعد از اینکه تصمیم گرفت محجبه شود حدود ۸۰۰ عکس بی حجاب خودش رو از پیج اینستاگرامش پاک کرد 🌐منبع:https://www.malaymail.com/news/showbiz/2021/01/13/fans-rejoice-after-actress-hannah-delisha-removes-revealing-instagram-photo/1940002 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
ابوحلما💔 قسمت سی و هشتم: طعم عشق محمد کلید انداخت و در را باز کرد و گفت: سلام! بابا زنگ زد گفت که.
ابوحلما💔 قسمت سی و نهم: یک لیوان درد و دل سه هفته بعد یک روز صبح حلما داشت دامن کوچک صورتی رنگی را با ذوق تا میزد که صدای زنگ در را شنید. زیر لب یاعلی(ع)  گفت. دستش را به گوشه تخت گرفت و به آرامی بلند شد. گوشی آیفون را برداشت و درحالی که دکمه در را میزد گفت: سلام بابا بفرما فوراً رفت داخل اتاق و یک بلوز جلو باز روی لباسش پوشید. در را باز کرد و با لبخند گفت: +سلام بابا...چرا زحمت کشیدین بدین من -سلام دخترم، نه خودم میارم...چطوری؟ +خوبم خدا رو شکر... فقط چون هنوز هرروز حالم بهم میخوره ،خیلی‌ ضعیف و بی جون شدم... -خب بابا بهشتو که مفتی نذاشت زیرپای شما حلما سعی داشت نگرانی اش را از این موقع و بی خبر آمدن پدرشوهرش، پنهان کند. دستش را به کمرش گرفت و گفت: +میرم چایی بیارم -نه بابا جان بشین خودم الان میرم برای جفتمون دو لیوان چایی تازه دم میریزم ... راستی نوه های گلم چطورن؟ +خوبن، الحمدلله...راستی بابا دیروز با محمد رفتیم براشون لباس و کالسکه خریدیم بذار بیارم ببینید. حسین دو لیوان چای ریخت و با شکلاتهایی که آورده بود در سینی گذاشت اما مدتی صبر کرد و حلما از اتاق بیرون نیامد. بلاخره حسین بلند شد و جویای احوال عروسش شد: بابا خوبی؟...حلماجان...سادات عروس...عروس سادات....بابایی حلما سرش را از روی دستش بلند کرد. حسین نفس راحتی کشید و گفت: ترسیدم بابا...خوبی؟ نفس حلما به آه شکست. سری تکان داد و چشمانش لبریز اشک شد. حسین کنار عروسش نشست و پرسید: -چی شده دخترم؟ بحث تون شده؟ +نه...ببخشید بابا از اینکه یهو اومدین ترسیدم که نکنه برای محمد... -چی میگی بابا!؟ من اشتباه کردم بی خبر اومدم ولی تو چرا اینقدر فکروخیال میکنی؟ +به خدا منظورم این نبود که عذر خواهی کنین...ولی -حرفتو بزنن باباجون نذار رو دلت سنگینی کنه +یادتونه دو هفته پیش محمد سه شب نیومد خونه؟ ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غفاری @hejabuni
@Maddahionlin1_168426490.mp3
زمان: حجم: 994.9K
♨️برا چیکار کنیم؟ بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🏴🏴 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⚠️حتی شما همسر عزیز...! 🔺هر کس حریمی شخصی دارد. 🔹 به این حریم احترام بگذاریم❗️ 💢مثلا دفتر خاطرات ، حریم شخصی همسرتان محسوب می‌شود. 💢باید به آن احترام بگذارید، البته خیال نکنید چون علاقه ندارد در آن سرک بکشید ، اتفاق وحشتناکی رخ می‌دهد ، خیر 🙌شاید مثلا حرف های دلش را در دفتر خاطراتش نوشته ... ❌ طبیعتاً حق نداریم از اعتماد طرف مقابل هم سوء استفاده کنیم...بهتر این که رو راست بود و زن و شوهر که بقولی یک روح در دو‌ پیکر هستند در مشکلات ،دلتنگی ها و شادی هایشان شریک هم باشند و روراست👌 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️فدکیه سوال عظیم:چرا حضرت زهرا سلام الله علیها که نظرش به الله بود و نگاهی به دنیا نداشت،،درمقابل غصب فدک قیام کرد؟؟👇👇👇 📖 سند فدک چیست⁉️ ✅ حتما گوش کنید ✅ نشر صدقه جاریه 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔴 با کلی‌گویی نمی‌توان امر به معروف و نهی از منکر کرد 🔸 نکته مهم درباره امر به معروف و نهی از منکر این است که در میان ما کلی‌گویی در موعظه و نصیحت هست، ارشاد هست، تعلیم هست، تذکر هست، اما امر به معروف و نهی از منکر نیست. 🔹 امر به معروف و نهی از منکر این است که کسی را به یک معروف معیّن و مشخص و خارجی، امر یا از منکری معین و خارجی نهی کنند. 🔸یک عمر در مذمت شراب داد سخن دادن هر اسمی داشته باشد امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ وقتی امر به معروف و نهی از منکر است که در یک مورد خاص اقدامی صورت بگیرد. 🔹 بسا افراد که خیال می‌کنند کارشان امر به معروف و نهی از منکر است و حتی یک بار هم امر به معروف یا نهی از منکر نکرده‌اند. 🔸 اگر کسی مشغول غیبت است و منعش کنیم، نهی از منکر کرده‌ایم اما در مذمت غیبت یک ساعت بحث کنیم نهی از منکر نیست‏. 📒 یادداشت‏های استاد مطهری، ج۱، ص۲۴۵ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🖤🖤 🌹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: … نور ابنتی فاطمه من نور الله وابنتی فاطمه افضل من السماوات والارض … ؛ نور دخترم فاطمه علیهاالسلام از نور خداست، و دخترم فاطمه برتر از آسمان ها و زمین است✨ ویژه شهادت 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
ابوحلما💔 قسمت سی و نهم: یک لیوان درد و دل سه هفته بعد یک روز صبح حلما داشت دامن کوچک صورتی رنگی را
ابوحلما💔 قسمت چهلم: بدون تو هرگز حسین اخمی کرد و گفت:خب؟ حلما اشک هایش را با پشت دستش پاک کرد و روبه حسین چرخید. بعد از مکث کوتاهی گفت: +محمد گفت اون سه شب با دوستاش رفتن ورزش، از این اردوهای آمادگی جسمانی که قبلا  چندباری  رفته بود. -فکر میکنی بهت راستشو نگفته؟ +نه همه اشو...اینو ببین حلما پاکت زرد کوچکی  را  از کوله زیر تخت بیرون آورد و گفت: +بازش کن بابا -مال کیه؟ +نمیدونم -خب اگه نمیدونستی مال کیه نباید بازش میکردی +بازکن بابا یه سربند خونیه حسین با دستان لرزان پاکت را باز کرد. یک سربند زرد با حاشیه مشکی و نقش خوش خط:"کلنا عباسک یا زینب" روی زانوانش افتاد. درست روی الفِ عباس به قدر عبور یک ترکش، پاره بود و خون آلود. حلما کاغذی را که مرتب و بیش از حد تا زده شده بود، باز کرد و گفت: +اینو ببین -اینا چیه حلما؟ چشمان حسین به اولین خط نامه افتاد: "بذار سنگینی این بار بزرگو قلم تحمل کنه، بشکنه و باکی نیست که حرفایی روی قلبم عجیب سنگینی میکنه" حسین برگه را پایین کشید و پرسید: این دست خط کیه؟ حلما کاغذ را تا زد و در پاکت گذاشت و گفت: اول فکر کردم از طرف محمد برا منه ولی...انگار دوستش نوشته...بابا و زد زیر گریه. حسین تاملی کرد و گفت: محمد ثبت نام کرده برا اعزام به سوریه! حلما دستش را روی سرش گذاشت و زمزمه کرد: یا حضرت عباس(ع)! حسین بلافاصله با لحن آرام تری گفت: دخترم هول نکن. منم تازه فهمیدم اصلا امروز برا همین اومدم. خواستم بیام ازت بپرسم ببینم خبر داری یا نه. حلما سرش را به در تکیه داد و گفت: پس به شما هم نگفته! لبهای حسین برخلاف چشم هایش لبخند کوتاهی زدند و گفت: میدونسته مخالفت میکنیم. نیم ساعت بعد وقتی حسین رفت. حلما وضو گرفت و دو رکعت نماز استغاثه به امام زمان(عج) خواند، بعد از نماز زیرلب گفت: اگه این راه باعث نزدیکی ظهورتون میشه من...دلمو راضی میکنم. فقط بهم صبر بدین آقا! ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غفاری @hejabuni