🌟دل نبرده ز من #مد امروز
دلخوشم بر #حجاب دیروزم
🌙در مصاف نگاهِ آلوده
شُکرِلِله همیشه پیروزم...
🌼حبیب من⃤❤️
یقین دارم ڪه مـرا میبینی
چرا ڪه خودت در ڪلام ماندگارت فرمودهای ﴿﴿وَهُوَ مَعَکُم اَیْنَ مٰا کُنْتُِم ﴾﴾
✨پس مرا به عمل به آنچه ڪه تو دوست میداری موفق بدار
زیرا شرم دارم و حـیا
ڪه در حضور چون تویے بزرگ و مهربان
ڪه تمام هستےام را مدیونش هستم
فرمان شیطان برم
#عکس_تولیدی
#بازنویسی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پرسش_پاسخ
#کنترل_نگاه
❓پسری دانشجو هستم و متاسفانه چشمهایم دنبال دخترهاست...
بابت این مسئله بسیار ناراحتم😔 ... چکار کنم؟
#پاسخ:
✅سلامت فکر و روان #فرد و #جامعه و نیز زندگی اجتماعی انسان ها، در دوری کردن از #گناه است و #چشم؛ ”منشأ گناه“ است که می بیند و دل در آرزوی رسیدن به آن، انسان را به سوی آنچه دیده است میکشاند تا خواهش دیده و دل را برآورد.
در واقع #نگاه؛ دریچهای برای روح و نفس است که مشاهدات را تا اعماق روح و روان انسان جای میدهد.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #کنترل_نگاه ❓پسری دانشجو هستم و متاسفانه چشمهایم دنبال دخترهاست... بابت این مسئله بسیا
#پرسش_پاسخ
#کنترل_نگاه
♻️ راه كارهایی كه میتواند شما را در #كنترل_چشم كمک كند عبارتند از:
1️⃣ راندن #افکار_شیطانى:
براى کنترل نگاه، باید اندیشه را از نفوذ افکار شیطانى دور نگه داشت، زیرا گام نخست در انحراف، فکر کردن درباره آن است.
💠امام على(ع) مىفرماید:
«کسى که درباره گناه بسیار بیندیشد، سرانجام به آن کشیده خواهد شد.»(۱)
2️⃣ پرهیز از عوامل #تحریک_زا:
تخیّلات تحریک کننده، رفت و آمد در جاهایى که #نامحرم هست، گفتوگوی غیرضروری با نامحرم و دیدن فیلمها و عکسهاى مبتذل، زمینه را براى #چشم_چرانى فراهم میکند.
3️⃣ دقت در #دوست_یابى:
بررسیها نشان میدهد که نوجوانان، اوّلین قدم هاى انحراف و تباهى را به کمک #دوستان_ناباب برداشته، سپس در سراشیبى سقوط قرار گرفته اند.(۲)
📌آلودگى و انحراف، به سرعت از طریق #دوستان_نااهل به افراد پاک و سالم سرایت میکند و چشم چرانى از این قاعده مستثنا نیست.
همان گونه كه امام على"عليه السلام" مى فرماید:
«از معاشرت با مردم فاسد بپرهیز که طبیعت تو، ناخودآگاه ناپاکى را از طبع آنها دریافت مىکند»(۳)
اميد است با تقويت #عبادت و #ارتباط_با_خدا چشم و دلمان را از گناه از جمله گناه چشم چرانی پاک نگه داريم.
📚 ۱. غررالحکم، ج ۵، ص ۳۲۱.
۲. محمد على سادات، راهنماى پدران و مادران، ج ۱، ص ۹۹.
۳. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۷۲
#تولیدی_کامل #طراحی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️قانون جدید نروژ جنجال برانگیز شد
🔻طبق قانون مصوب جدید در نروژ #اینفلوئنسر ها و #سلبریتی ها یعنی کسانی که فالوور های زیادی دارن اجازه ندارن عکس های روتوش شده و فیلتر شده شون رو به اشتراک بذارن مگر اینکه در کنار عکسی که با ترفندهایی خودشون رو بی نقص جلوه میدن عکس اصلی رو هم بذارن
🔻انتشار این تصاویر موجب #افسردگی #اضطراب و کاهش #اعتمادبهنفس افراد میشه و بخاطر همین به فکر تصویب چنین قانونی افتادن
📌ببینید تو کشورهای آزاد غربی هم متوجه آسیب های شبکه های اجتماعی مخصوصا اینستاگرام شدن و دارن روز به روز به فکر راه هایی برای محدود کردن استفاده از اونها میوفتن
🌐منبع:https://thecsrjournal.in/norway-retouched-photo-law-fight-against-unrealistic-beauty-standards/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_نوزده تحمل این غم برای من خیلی سنگین بود، برای همین، ناراحتی اعصاب گر
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃
#قسمت_بیست
در محله ی کارمندی شرکت نفت، کسی #چادر سر نمی کرد. دختر عمه ی جعفر هم اهل #حجاب نبود.
یکروز به جعفر گفتم : اگر یک میلیون هم به من بدهند چادرم را در نمی آورم اگر میبینی قیافه ی من کسر شان دارد، من خانه ی دختر عمه ات نمی آیم.
جعفر بعد از این حرف دیگر به چادر من ایراد نگرفت.
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به من داد . بابای مهران، اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود و خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه 6فرح آباد نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم، یک خانه ی شرکتی در ایستگاه 6ردیف234که سه تا اتاق داشت. ما در آن خانه واقعا راحت بودیم.
بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند من قبل از رسیدن به سن سی سالگی ، هفت تا بچه داشتم چه عشقی میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه ها را میدیدم .
خودم خواهر و برادر نداشتم. وقتی میدیدم که چهارتا دخترهایم با هم عروسک بازی میکنند لذت میبرم و به آنها حسودی ام می شد و حسرت میخوردم که ای کاش من هم خواهری داشتم.
مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای دخترهایم لباس راحتی خانه میدوخت. برای چهارتا دخترم با یک رنگ سری دوزی میکرد. بعدها مهری که بزرگترین دخترم بود و سلیقه خوبی داشت ، پارچه
انتخاب میکرد و به سلیقه او مادربزرگش لباس ها را میدوخت.
مادرم خیلی به ما میرسید.
هر چند روز یکبار به بازار لین 1احمدآباد میرفت و زنبیل را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ی ما می آمد . او لر #بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت دلش نمی آمد که چیزی بخورد و برای ما نیاورد.بابای مهران پانزده روز یکبار از #شرکت_نفت حقوق میگرفت. حقوق را دست من میداد و من باید برای دو هفته دخل و خرج خانه را می چرخاندم از همین خرجی به مهران و مهرداد توجیبی میدادم.
می گفتم آنها پسرند توی کوچه و خیابان میروند. باید در جیبشان پول باشد که خدای ناکرده به راه بدی نروند و گول کسی را نخورند .
گاهی پس از یک هفته ، خرجی تمام میشد و باید جواب بابای مهران را هم میدادم.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓